یادداشتی بر رمان مزدور
عشق؛ قربانی مغموم همه دورانها
افسانه فرقدان
رمان «مزدور» نوشته هاوارد فاست با ترجمه مهدی غبرایی پس از ۳۶ سال در نشر خزه منتشر شد.
داستان ماجرایی درباره مزدوران آلمانی است که از سوی انگلیسیها اجیر شدهاند تا برای آنها بجنگند. آلمانیهایی که درگیر رکود اقتصادی در آلمان شدهاند و اکنون برای سیر کردن شکمشان باید دست به هر کاری بزنند. آلمانیهای مزدور در میانه درگیری یک مرد روستایی دیوانه آمریکاییتبار را در نبردهای داخلی آمریکا به دار میآویزند و همین حادثه، آتش خشم و انتقام آمریکاییها را شعلهور میکند تا بر علیه آلمانیهای مزدور به پا خیزند. اما درست میانه این آتش و هیاهو؛ عشقی نابهنگام از دو سوی جبهه اتفاق میافتد و همین جاست که بحران داستان شکل میگیرد که چگونه میتوان عاشق کسی بود که اکنون در جبهه دشمن است و آن سوی خط، آن سوی سیم خاردارهاست؟
حتی کورسوی امیدی به پایان جنگ نیست و اگر جنگ نیز پایان یابد، کینه و عداوت خصلت پایانناپذیر بشر است که میتواند در زمانه صلح نیز طنابی ضخیم میان آدمها بکشد که تا پایان مرگ نپوسد و از میان نرود.
عشق در رمان مزدور شاید بیش از هر قصه دیگری غمانگیز باشد و این کشش داستان را برای کشف پایان این ماجرا از سوی خواننده بیشتر میکند. داستانی که هاوارد فاست، نویسنده شهیر آمریکایی، در «مزدور» تعریف میکند، حکایت همه دورانها و حتی اکنون ماست. مزدور، روایت داستان مزدورانی است که به طمع نان، پا را از خطوط اخلاق بیرون میگذارند و با بیاخلاقی دست به ظلم میزنند، اما طرفه آنکه اینان خود قربانی آتش جنگ هستند. قربانی فقری که بیشتر فرهنگی است و در نهایت، قربانی خشونت و بدخویی دیگرانی که جواب بدی را فقط با بدی میدهند. مزدور تراژدی بزرگی را از انسان روایت میکند؛ انسانی که عشق را فدای زیادهخواهی دیگری میکند تا شکم خود را سیر کند و در این مسیر، از آنجایی که چیزی برای از دست دادن ندارد، تا انتهای خوی هیولاوارانه خود پیش میرود و بر بیاخلاقی نقطه پایان را می-گذارد. مزدور تنها داستان قربانی شدن عشق و اخلاق در میانه جنگ نیست، بلکه این قربانیان مغموم و بیصدا در جوامعی که به ظاهر در آرامش به سر میبرند نیز قابلملاحظهاند. مردمان جهان مدرنی که برای پا گذاشتن روی وجدان خود به جنگ نیاز ندارند، بلکه برای اقتصاد و برتری خود، هر چیزی را به سوی چوبه دار میفرستند و در نهایت هرگز نمیفهمند که بزرگترین موهبت خود یعنی عشق را از کف دادهاند. «مزدور» را نخستین بار در سال ۱۳۶۳ انتشارات نیلوفر و انتشارات الفبا منتشر کردند، اما انتشار آن تا سالهای طولانی متوقف شد تا اینکه بعد از ۳۶ سال با ویرایش تازه مهدی غبرایی مجدداً به چاپ رسید.
در بخشی از رمان «مزدور» میخوانیم:
«در اینجا، در این بهار زیبا و دیرپا، ترسناکترین درام در حال اجرا بود؛ مردی را داشتند محاکمه میکردند که موضوع مرگ و حیاتش در میان بود و نه هر مردی، بلکه یکی از کسانی که در آن سالهای عجیب، کینه و نفرت همگان را برمیانگیخت: یعنی یک مزدور. شاید سرنوشت غمانگیز ما چنین بود که جنگ این همه از ما دور باشد، چون با تمام درندهخویی و پوچی جنگ، درگیری هرکسی در آن، نه تنها بدترین صفاتش را آشکار میسازد، بلکه بهترین خصوصیاتش را نیز میپروراند و همینجاست که همراه با بیرحمی ترحم و شفقت نیز به وجود میآید. در اینجا دشمن مردی تنها بود که اصلاً مرد نبود، بلکه پسربچه بدبخت و یتیمی بود که هزاران مایل از خانه و کاشانه خود دور افتاده بود».
دیدگاه تان را بنویسید