تاملی بر کارکرد جشنوارههای هنری دولتی
نادر کمالوند
بخشی از نسبت جشنوارههای هنری دولتی و جریانهای هنری را باید در تقابل یک فعالیت رسمی دولتی -تاحد زیادی کنترل شده- و در مقابل آن جریان خودجوش فعالی دید که هنرمندان به طور معمول شکل میدهند. جریانهایی که از تجربۀ زیسته هنرمند ناشی میشود و ممکن است لزوماً در چارچوبهای از پیش تعیین شده این جشنوارهها نگنجد. علاوه بر این بعضی رویکردهای جشنوارههای هنر دولتی چنین شکافی را عمیقتر نشان میدهد. یکی از این رویکردها در برگزاری جشنوارههای دولتی این بوده که گاه این جشنوارهها در تقابل با بیینالهای تخصصی هنرهای تجسمی قرار داده شده تا جایی که بیم آن میرود که این بیینالها حتی از صحنه هنر ما حذف شوند. بیینالها رویدادهایی ضروری برای هنر جوامع هستند و رشد و تحول یک شاخه هنری را نشان میدهند؛ و این در حالی است که جشنوارهها اغلب استفادههای تبلیغی و ترویجی را شکل میدهند. این خیلی تفاوت دارد با جریان تخصصی بیینال که رشد جنبههای فنی هنر است و برای طیف هنرمندان جذابیت دارد. این مورد اولی بود که به نظرم به این جشنوارهها آسیب رساند و ابتکارشان را گرفت. به همین علت محتوی یک جشنواره مشخص نشد. برای این که جشنواره بتواند در امر تبلیغ درست عمل کند باید محتوایش را تعریف کند. در حالی که این دست جشنوارهها به جای این که محتوای مشخص داشته باشند به یک بازار مکاره تبدیل شدهاند که جنبههای تبلیغیشان قویتر از محتوی عمل میکند. در واقع موضوع محتوا در جشنوارهها مسئله ثانویه ای بوده که باید مورد بازبینی واقع شود.
یک ضرورت غیرقابل انکار برای جشنوارهها این است که رابطهشان را هم با اهل هنر و هم با مسیر تحول هنر و نیازهای هنر باید به شکل واضح تری مشخص کنند. این مهندسی اجتماعی که در سطوح مختلف و گاهی خیلی ناشیانه و بدون برنامه ریزی رخ داده درک نمیکند که نیاز به رشد هنر تجسمی و مثلاً نیاز به رشد هنر خوشنویسی در زمینه عینی اجتماعیشان چقدر است و این را از بالا تعیین میکنیم که این هنر رشد کند یا نکند. ما با نیازهای واقعی اجتماعی و با نیازهای واقعی هنرمندها و با نیازهای واقعی عواطف عمومی نمیتوانیم ارتباط درست برقرار کنیم؛ در نتیجه آن چیزی که جشنوارهها را قامتی کج و معوج داده و اجازه اینکه رابطهشان را با جامعه هنری به خوبی برقرار کنند یک تناسب ضروری بوده که برآورده نشده و جای آن را ذهنیتهای از پیش تعیین شده گرفته است. شاید همینها مهمترین مباحثی باشند که جشنوارههای دولتی هنرهای تجسمی را به رویدادهایی تاثیرگذار تبدیل نکرده است. بنابراین تعیین درست تر جایگاه، وظایف و شیوههای عمل جشنوارهها امری ضروری است.
بنابراین جشنوارهها باید نقد شوند و جایگاهشان هم باید دوباره و این بار به درستی تعریف شود. اما این جایگاه مسلماً به دست گرفتن سرنوشت هنرهای تجسمی نخواهد بود. هنرهای تجسمی باید به شیوه دیگری سازمان دهی شوند و بایستی این درک شود که هنرمند بازتاب واقعی عواطف و احساسات عمومی جامعه است. باید اجازه داد این عواطف به شکل طور طبیعی شکل بگیرند. هنر تجسمی امروزه نقش انکارناپذیری در جزء جزء زندگی ما دارد. هر آن چه که ما با آن سروکار داریم و هر آن چه که درکش میکنیم فیزیکی دارد که طراحی شده و تمام ذهنیت ما هم از چارچوب این فیزیکها و این ایمیجها و نشانهها انتقال پیدا میکند. متاسفانه در جشنوارههای دولتی این موضوع درک نشده و اگر از این هنر حمایت کافی نشود و برایش بستر فراهم نشود، اگر قواعد جریان کپی رایت شکل نگیرد و اگر اجازه ندهیم هنرمندهایی که با زندگی مردم مرتبطاند فعال بشوند و فقط بخواهیم هنر را به صورت گلخانهای نگه داریم مسلماً نه تنها جشنوارهها و بیینالهایمان جواب نمیدهد بلکه آن بدنهای که باید رشد کند و این جشنوارهها از آن تغذیه کنند هم رشد نخواهد کرد.
باید پتانسیل جشنواره را درست شناخت. مجموعهای از جشنوارهها، بیینالها، سمپوزیومها و دیگر فعالیتهای هنری بافت اجتماعی هنر را شکل میدهند و هیچکدام به تنهایی کلیت این بافت را نمیسازد. متاسفانه جشنوارههای دولتی در عرصه هنرهای تجسمی رویدادهایی عمدتاً تبلیغی هستند که مضامین مورد علاقه خود، یعنی مضامین هنر رسمی و مضامین تبلیغی را دنبال میکنند. واضح است که چنین رویدادهایی هرگز موفق نخواهند شد تمامیت هنر یک جامعه را پوشش دهند و مسئله مرکزی جریان هنر نخواهند بود. شیوههای نگرش ما در رخدادهای هنری باید آزادانه و نقاد باشد. مباحث و مضامین جشنوارههای دولتی لزوماً دغدغههای هنرمندان جامعه نیست؛ بلکه هنرمندان تجربه زیسته خودشان را دارند و دغدغههایشان از درونشان برمیآید که گاهی سیاسی، تبلیغی و زمانهای بیشتری شخصی است. بنابراین مسئله عبارت از این است که بدانیم جریان تحول زاینده هنر لزوماً از جریان هنر سیاسی یا سیاست هنری تبعیت نخواهد کرد. واقعیت این است که جریان هنر همواره دارد رشد میکند، نسلهای تازه سر میرسند و هیچ گریزی از به رسمیت شناختن استقلال و رشد این جریانها نیست.
دیدگاه تان را بنویسید