تاملی بر یک پدیدۀ نوظهور در عکاسی
زیباییشناسی اشتباه
انسیه عزیزپور
تحولات دو دهه اخیر در هنر و زندگی معاصر موجب به عرصه آمدن گونههای جدیدی از دل عکاسی مستند شده است؛ عکاسی اسنپ شات و «زیباییشناسی اشتباه»، نوعی از عکاسی که به شدت توسط شبکههای اجتماعی گسترش و محبوبیت یافت. این نوع از عکاسی با پیروی از فرهنگ جوانان امروزی که بر صمیمی بودن و غیررسمی بودن ارزش میگذارد بنا شده و با تخطی از زیباییشناسی عکس سالم و قواعد آن نوعی از «زیباییشناسی اشتباه» را به کار میگیرد. علت استقبال گسترده از این نوع عکاسی را میتوان طبیعی بودن و احساسات لحظهای موجود در آن دانست که به سرعت در میان مردم عادی محبوب شد. همانگونه که آلن سکولا از پیشگامان رویکرد انتقادی به عکاسی در دهه 70 میلادی میگوید: «تشریفات نانوشته عکاسی مستند را باید کنار گذاشت». او اعتقاد دارد، این تشریفات باعث این میشود که عکاسی بتواند «مسئولیت را از خود سلب کند و به عنوان ناظر بیطرف تلقی شود که او آن را ابزاری در دست قدرت حاکم برای بهره کشی از مردم میداند. اتفاقی که امروزه و با ظهور عکاسی سلفی به طور کلی دچار تحول گردیده است. میل به حضور در عکس و ایجاد حسی از حضور عکاس چنان در میان مردم محبوبیت یافته که بر جریان عکاسی مستند، اصول قراردادی آن و سلیقه مخاطبین تأثیر خود را گذاشته است. عکسهای اسنپ شات و عکسهایی با اشکالات عمدی و واضح تصویری، مانند نورخوردگی به واسطه استفاده از فلاش، تار و محو شدگی، عدم ترکیببندی یا پلانبندی صحیح، برشهای نامنتظر در قاببندی سوژه و ... به دلیل پیروی از نوعی زیباییشناسی وحشی و غیرکلاسیک و همین طور عامهپسند، در دنیای پس از پاپآرت در کنار گسترش با سرعت بالا در شبکههای اجتماعی و دنیای مجازی، جایگاه مناسبی در گالریها برای خود پیدا کردهاند.
اما این پدیدۀ نوظهور تا چه اندازه با عکاسی مستند و عکاسی روایتگر در ارتباط است و یا با آن تعارض دارد؟ پاسخ به این پرسش در مرور ویژگیهای عکاسی مستند و روایتگر تا اندازهای محقق خواهد شد. عکاسی روایتگری شاید با برجستهترین نماد آن یعنی آژانس عکس مگنوم شناخته میشود که توسط چند تن از بزرگترین عکاسان زمان، رابرت کاپا، هانری کارتیه برسون، دیوید سیمور، جرج راجر و ویلیام وندیورت در 1947 بنیانگذارده شده بود. آنان سردمدار و پیشتاز نظریۀ عکس به مثابه رسانهای برای انتقال واقعیت، شگفتی و جریان تکاندهنده حیات در جهان بودند. با بنیانگذاری مگنوم که شعار آن گسترش دیدن جهان و نشان دادن آن بود، و همچنین ایجاد آژانسی که در آن حق انتشار عکس با عکاس و نه آژانس بود، برای عکاسی مستند شأنی حرفهای ایجاد کردند. این گروه مفهوم لحظه ناب و تکرارنشدنی را که تنها عکس قادر به ثبت و نگهداری آن است را مطرح کرده و به اوج رساندند. گزارشهای تصویری عکاسان مگنوم که در سرتاسر جهان سفر میکردند و در وقایع، جنگها و اتفاقات متعدد حضور داشتند، در بازه زمانی سالهای 1947 تا 52 که در مجلات مختلف آن زمان و بهویژه مجله لایف به چاپ میرسید، آغاز به کار روند تصویرنگاری جهان به طور مستمر و جدی بود. اما با بسته شدن مجله لایف و انتقال عادت دیدن تصویر از مجلهها به تلویزیون موجب شد، روند رو به رشد عکاسان مستند و مستند اجتماعی کند شود.
باید خاطر نشان کرد که عکاسی ژورنالیستی و عکاسی مستندنگار که هر دو خاستگاه و شباهت نزدیکی دارند، اینک از طرق مختلف به بقای خود ادامه میدهند، نوع اول، فروش سنتی عکس به خبرگزاریهاست، که به دلیل تحولات تکنولوژیک معاصر دستخوش تحولات اساسی شده است. نوع دوم، فروش عکس در نمایشگاههای هنری است، که در این مورد، علیرغم همه تحولات جهانی در تغییر زیباییشناسی کلاسیک و مدرن، اما به دلیل مواجهه با بازار در مورد عکس مستند، رعایت زیبایی بصری و فرمال تأثیر بسزایی را در موفقیت آن به عهده دارد. این موضوع تاحدی حائز اهمیت است که برخی از دلالان بزرگ عکس در گالریها و موزههای معتبر، مشخصات شیئی عکس، شامل نوع چاپ، امضا داشتن یا نداشتن را از ملاکهای مهم ارزشگذاری اثر تلقی میکنند.
و بالاخره نوع دیگر عکاسی که کمتر میتوان آن را مستند نامید، هرچند گرایش آن به ثبت چیزهایی که وجود دارند، آن را به اینسمت نیز نزدیک میکند، Dead pan photography و neo topography است دو گرایشی که با رویکردی انتقادی، به سمت نمایش بدون هیچگونه جهتگیری و زاویه بخشی دارند، گرایشی به نمایش هرچه سردتر و بیاحساستر بناها، مکانها و مناظر، با پیروی از قواعد مدرن و ساختارگرا در فرم، استفاده از جسمیت و کیفیت والا، ابعاد بسیار بزرگ و شیئیت ساخته و پرداخته شده. به گونهای که از هر گونه قضاوت آشکار مبرا باشند. بسیاری از آثار بزرگان این نوع از عکاسی از زمره گرانقیمتترین عکسهای فروخته شده در حراجیها هستند و میتوان گفت والایی شیئی این آثار آن را به موفقیت نقاشیهای کلاسیک در بازار هنر نزدیک کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید