شنای بیوقفه در فرهنگ گُندهلاتها
لاف غیرت و سودای قدرت
ایمان عبدلی
هشدار؛ با مطالعه این متن لذت تماشای «شنای پروانه» تا حد زیادی کاسته خواهد شد. اگر فیلم را ندیدهاید، این متن را نخوانید.
اگر «کرونا» بگذارد و اکران عید انجام شود، از همین حالا میشود پیشبینی کرد که فیلم خاص اکران عید «شنای پروانه» خواهد بود. فیلمی که تمپوی مناسبی دارد و خوشساخت است و چند بار تماشاچی را به هیجان میآورد. محبوبیت فیلم در روزهای جشنواره گواه این مدعاست که اولین ساخته سینمایی محمد کارت در اکران عمومی خوب خواهد فروخت. در این یادداشت درباره مسائلی مثل ریتم حرف نخواهم زد. خیلیها دربارهاش نوشتهاند. اینجا از دو وجه به فیلم نگاه میکنم؛ یکی مسالهی گُندهلاتها و جایگاه آنها در فرهنگ عامه و مسالهی دوم قواعد درام با نگاه به ساختار فیلمنامه «شنای پروانه».
اگر مروری بر اخبار همین یکی دو سال گذشته داشته باشیم، دو چهره از فرهنگ گُندهلاتها به شدت در کانون توجه بوده؛ یکی وحید مرادی و دیگری هانی کُرده. با جزئیات ماجراهای مربوط به این دو بزرگوار! کاری نداریم. مساله شگفتزدگی از حجم توجه مردم به اخبار حوزهی گُندهلاتهاست. این توجه افراطی البته که مختص امروز و دیروز هم نیست و از دیرباز و از همان دوره «شعبان بیمُخ» حداقل در شهرهایی نظیر تهران، گُندهلاتها موقعیتی استراتژیک در شهرها داشتند. آن زمان شهرها محلهمحور بودند و حالا که اتوبانها شهر را قیچی کردند هم گُندهلاتها همچنان اثرگذارند.
«شنای پروانه» از حیث پرداخت گُندهلاتها فیلمی آوانگارد است. اتفاقا برخلاف آن چه که خیلیها فیلم را با «ابد و یک روز» و «مغزهای کوچک زنگزده» قیاس کردند، فیلم نسبتی با آنها ندارد و تنها وجه اشتراکش آن وجه نمایش کثافت و پلشتیست. وگرنه لایهبرداری که فیلم از فرهنگ لاتها میکند، کمنظیر است. و این خلاف آن چیزیست که پیش از این در کارهای مثلا حسن فتحی دیده بودیم. لاتهای فیلمفارسیها و یا آثار فتحی، اگرچه خیلی سر به راه و تحت هنجار رفتار نمیکنند، اما معمولا واجد مولفههایی از جوانمردی و عطوفت هستند که سرِ بزنگاه دلِ تماشاچی را با خودش همراه میکند.
اگر در بیشمار مِیگُساریهای فیلمفارسی نوعی لااُبالیگری را میبینیم در نقطهی بدیل آن با جوانمردیهای کمنظیر و حتی سورئال مواجهیم که تنها از رستم و پهلوانان شاهنامه برمیآید. همین هم میشود که عنوان «لات» در فرهنگ عامه هالهای از انسانیت آمیخته با نوستالژی را یادآوری میکند. این آثار انگار توجیهکننده حضور فرهنگ لاتمسلکی هستند که باید باشد تا نظم خیابان، کوچه و محله ورای حضور شهربانیچیها و نیروهای انتظامی برقرار باشد.
تفاوت «شنای پروانه» با آثار دیگر از همین جا نشات میگیرد. فیلم بهشدت لاتها را میزند و آنها را بیآبرو میکند. هاشم قدرتطلب است و حتی برادرش را هم به خطر میاندازد. او به هر قیمتی میخواهد نفر اول باشد. تجاوز، قاچاق و... هر چه که فکرش را بکنید. مصیب هم که دست راست هاشم است، اوضاعش بهتر از او نیست. او در یک رابطهی باجخواهانه دَمار از یک زن مطلقه درآورده و همو را هم اجیر کرده که در استخر زنانه آن کار را کند. جالب اینجاست که در شروع داستان ما با همان تصور همیشگی از لاتها، آدمهای فیلم را قضاوت میکنیم و حتی تا میانههای داستان گمان میکنیم که مطابق معمول با چند لات جوانمرد و لوطی مواجهیم. هاشم را یک غیرتیِ خانوادهدوست رفیقباز میشناسیم و مصیب را جان در راه رفیق داده، قلمداد میکنیم.
رفته رفته اما درام شجاعِ محمد کارت چهرهای واقعی و نه دیزاین شده از دنیای قلدرهای بیرحم به نمایش میگذارد. گمان نکنید که شجاعت فیلم فقط محدود به زدنِ چند گندهلات یا زدودن آن تصویر اساطیری از آنها در ذهن ماست. اتفاقا مساله فراتر از اینهاست و لاتها حالا در مناسبات قدرت هم نقشهای سازمانیافتهی بیشتری دارند. از همین جهت هم هست که «شنای پروانه» نه ربطی به «ابد و یک روز» دارد که اصلا آن اثر یک درام خانوادگی با چاشنی بزهکاری اجتماعی بود و آسیبشناسی جامعهشناسانهی عمیقی نداشت و «مغزهای کوچک زنگزده» هم تصویری کارتپستالی و بازیگوشانه از کثافت و پلشتیِ حاشیهنشینها بود. «شنای پروانه» اما چیز دیگریست.
شاخصهی دیگری که احتمالا برگ برنده «شنای پروانه» در جذب مخاطب خواهد بود، مساله فیلمنامه است. در این سالها بارها شنیدیم که فیلمنامهها ضعف دارد و اصلا مشکل اساسی سینمای ایران فیلمنامههای ضعیف و کمجان است. «شنای پروانه» اما با کمی اِرفاق میتواند نمونه یک فیلمنامه تر و تمیز باشد. فیلم قبل از دقیقه 10 شروع میشود و تماشاچی را شکنجه نمیکند. طرح به موقع مساله در درام و آن آغاز کوبنده که در کلاسهای داستاننویسی بر آن تاکید میشود در فیلم محمد کارت به خوبی نوشته و بعد اجرا شده، تماشاچی گروگان سازندگان فیلم نیست.
شروع کوبنده اما اگر به خوبی بسط پیدا نکند، فیلم کُند میشود. مشکل شایع سینمای ایران که با توجیهاتی روشنفکرمآبانه دست به سر میشود. فیلمهای ساکن و در گِل فرورفته که نه در عمق و نه در طول حرکت ندارد و درجا میزند. تماشاچی یا باید با بغل دستی حرف بزند و یا گوشی را چک کند و یا هم منتظر گذر زمان باشد، در «شنای پروانه» اما افت و خیز به موقع داستان و روند سینوسیِ تنش- آرامش باعث میشود که مخاطب چشم از پرده بر ندارد. این را بگذارید در کنار رازی که فیلمساز به موقع به آن پیچ و تاب میدهد و نرمنرم آن را افشا میکند. هم حواس مخاطب را به دنبال خودش میکشاند و او را راضی نگه میدارد.
درام شجاعِ محمد کارت چهرهای واقعی و نه دیزاین شده از دنیای قلدرهای بیرحم به نمایش میگذارد. گمان نکنید که شجاعت فیلم فقط محدود به زدنِ چند گندهلات یا زدودن آن تصویر اساطیری از آنها در ذهن ماست. اتفاقا مساله فراتر از اینهاست و لاتها حالا در مناسبات قدرت هم نقشهای سازمانیافتهی بیشتری دارند
لو رفتن فیلم پروانه از یک استخر زنانه، قتل پروانه توسط هاشم، زندانی شدن هاشم، تلاش خانواده برای نجات او از چوبه دار، تریلر معمایی یافتن آن کس که به هاشم نارو زده، شیفت درام از هاشم به حجت، پرداخت همدلانهی حجت، نَقب زدن به زیر پوست شهر با آن افشاگریِ داستانی در سکانسهای تولید مشروبات و قمارخانه و...فصل افشاگریِ مصیب، سقوط مصیب، سقوط هاشم و سکوت حجت، همه و همه عناصری هستند که به درستی و بجا در فیلمنامه کاشته شدند. نه زود خرج شدند و نه دیر به کار رفتند، سرِ موقع و به مثابه آشپزی که میداند نمک و فلفلش را کجای فرآیند طبخ خرج کند.
همه اینها را بگذارید در کنار چند رودست که سازنده را از تماشاچی جلو میاندازد و به او لذت سینما را میدهد و سینما بیشتر از هر چیزی لذت است.
دیدگاه تان را بنویسید