آکادمیها چه نسبتی با هنر امروز دارند؟
ضعف پژوهش در حوزه هنرهای جدید
علیرضا کمالوند
در زمینة هنرهای نوظهور، پژوهشها بسیار محدود بوده و از حیث منابع و فعالیتهای دانشگاهی در این مورد ضعیف عمل شده است. بدیهی است که هنرهای نوظهور وارداتی و به شدّت وابسته به تکنولوژی هستند. از آنجا که تکنولوژی به سرعت تغییر میکند طبیعتاً شکلهای مختلف این هنرها نیز به سرعت در حال دگرگونی است. بهمنظور همراهی و تعامل با این جریان ضروری است که ابتدا یک جایگاه مستقل برای خود تعریف کنیم. این استراتژی بهطور قطع نیازمند پژوهش است چراکه در غیر این صورت آثار تولید شده در این بستر صرفاً و لزوماً به صفت تقلیدی متصف خواهند بود. برای شناخت این پدیدهها از دو گزینه میتوان بهره جست: سیستم آموزشی و منابع در دسترس. سیستم آموزشی کنونی هیچگونه حمایتی از هنرهای نوظهور به عمل نمیآورد. بر اساس اطلاعات، آخرین بازبینی سیلابسهای درسی در زمینۀ هنرهای تجسمی در سال ۱۳۶۷ انجام شده است. البته در یکی دو سال اخیر نیز بازبینی دیگری صورت پذیرفته است که نهتنها منجر به بهبود اوضاع نشده بلکه شرائط را نابسامانتر کرده است و البته در همین بازنگری جدید نیز ردپایی از هنرهای نوظهور دیده نمیشود. این معاصریت باید بهنحوی در سیستم لحاظ شود اما متأسفانه تاکنون در برنامههای دانشگاهی دیده نشده است. در واقع هنرهای جدید بهرغم تمام اهمیتی که دارند نهتنها از سوی سیستم دانشگاهی بلکه از طرف هیچ نهاد ذیصلاحی اعم از دولتی یا غیردولتی نظیر گالریها و مراکز هنری حمایت نمیشوند. وضعیت منابع از گزینة اول نیز حادتر است. آثار ترجمه در عین انگشتشمار بودن حاوی اشکالات متعدد بوده و چهبسا مطالعه و درک منبع اولیه بهمراتب معضلات کمتری داشته باشد. مشکل دیگر در این زمینه ضعف ارتباط و تبادل هنری در سطح بینالمللی است که تبعات سوئی از حیث دانش مورد نیاز هنر کشور به همراه دارد. در واقع دوران تولید اثر بر مبنای حس درونی و انگیزههای شخصی سپری شده و پژوهش و مطالعه برای خلق اثر هنری ضرورت بهشمار میآید.
هنرهای نوظهور محصول بسط قابلیتهای هنرهای سنتی و ارتباط آن با یکسری مدیوم-های جدید هستند. نقاشی از کارکردهای اجتماعی و محدود قرن نوزدهم فراتر رفته و به تئاتر، سینما، تلویزیون و شهر وارد شده و تلقیهای سنتی و عمومی از آن دستخوش دگرگونی گشته است. با محو مرزهای جداکننده شاهد بروز مجموعهای از هنرها ذیل عنوان چندرسانهای هستیم. اما در آموزش دانشگاهی و آموزش هنر ما بهطور تأسفباری از این هنرها غفلت شده است و بالطبع ارتباط لازم با آنها برقرار نشده است.
در حالیکه تلقی ما از گرافیک به بستهبندی و طراحی لیبل، و از آموزش نقّاشی به کار بر روی بوم خلاصه میشود و هنوز رشته نقّاشی دیواری در وزارت علوم نداریم، در بسیاری از کشورها آثار در سطح شهر در معرض دید عموم قرار گرفته، و گرافیک و نقّاشی به عنوان عناصر اصلی مبلمان شهری بهکار میروند. تعاریف جزیرهای از هنرها کاربرد خود را از دست داده و حوزهها چنان در هم تنیده شدهاند که عملاً هنر خالص معنا ندارد. هنر نحوی از رسانه است و رسانه هم نحوی از هنر. مطالعات آکادمیک در دانشگاههای کشور ما از این موارد غفلت ورزیدهاند.
امروزه پژوهش در چه جنبههایی از آموزش هنر از ضرورت بیشتری برخوردار است؟ این سؤال از پرسشهای بحثبرانگیز است. اگر بپرسید انتظار ما از آموزش دانشگاهی هنر چیست، پاسخ چنانکه از قدیم مرسوم بوده تعلیم و تربیت هنرمند است که البته در این رابطه مسائل گوناگونی مطرح است: معیار جذب دانشجو (شامل پذیرش از رشتههای دیگر)، واحدهای آموزشی تدریس، آیندة شغلی، امکان آموزش خلاقیت و تربیت هنرمند، نیاز جامعه به خیل عظیم خروجیهای دانشگاه و مواردی از این قبیل که در پاسخ به آنها هیچ اتفاق نظری وجود ندارد. دانشگاههای ما نه هنرمند بلکه کارشناس تربیت میکنند و البته برخی از این کارشناسان ممکن است هنرمند شوند اما هنرمند شدن این افراد به واسطه آموزشهای دانشگاهی نیست.
این ارتباط زمانی اصلاح میشود که آموزش متناسب با نیازهای هنری فردی (مهارت تفکر کردن، خلق ایده کردن، و مهارتهای اجرایی و ارتباطی) و اجتماعی طراحی و تنظیم شوند. در همین راستا، نبود آمار دقیق از وضعیت شغلی دانشجویان هنر (که برخی هنرمند، بعضی منتقد یا معلم، و عدهای نیز به عنوان کارشناس هنری در ادارات و مراکز دولتی و غیر دولتی و یا در رشتههای غیرمرتبط مشغول بهکارند) از معضلات بسیار جدی و نیازمند توجه و پژوهش است. عدم اطلاع از میزان بازدهی و کارایی آموزش، نظام آکادمیک هنر را همچنان در حد تقلید و کپی از تلفیق سازماننیافتهای از کشورهای غربیِ گوناگون نگه میدارد و مانع از تعریف مستقلی برای آن در نسبت با سیاست کلان فرهنگی آموزشی میشود. سهم بودجههای بسیار بالای پژوهشی در کشورهای توسعه یافته ناظر به این باور است که عمل باید مبتنی بر نظر باشد. این باور در جامعه ما جایگاه چندانی ندارد و دانشگاه همچنان با پدیدة مدرکگرایی (حصول یک جایگاه اجتماعی نه ارتقای سطح رفاه اجتماعی)، دست به گریبان است.
دیدگاه تان را بنویسید