محمود مکتبی

«گزاره» هنرمند چیست و به چه دلیل باید هنرمند درباره آثارش بنویسد؟ این پرسشی رایج نزد هنرمندان است؛ برخی از هنرمندان گزاره‌نویسی را عملی دشوار توصیف می‌کنند و بعضی دیگر معتقدند که اگر می‌خواستند یا می‌توانستند درباره آثار هنری بنویسند اساساً چه نیازی به خلق آن‌ها بود؟ اما در کنار این پرسش‌ها آنچه شاید بیش از این‌ها نیاز به روشنگری دارد  این است که هنرمندان تجسمی کشور ما تا چه اندازه به اقتضائات گزاره‌نویسی می‌اندیشند؟ در این ارتباط بعضی از اصلی‌ترین موارد بی‌توجهی هنرمندان ایرانی به این اقتضائات را مرور می‌کنیم.

«گزاره‌های ادبی، گنگ و نامفهوم»، «کلیشه‌سازی یا استفاده بی‌مورد از کلیشه‌ها»، «ارجاع بی‌مورد و بیش از اندازه به آرای دیگران»، «بزرگ‌نمایی در گزاره»، « ناهمخوانی گزاره با مجموعه آثار» و «زیاده‌گویی در گزاره» شش موردی هستند که آسیب‌های عمده در مجموعه گزاره‌های مورد مطالعه را شکل می‌دهند. 

«گزاره‌های ادبی، گنگ و نامفهوم» اشاره به متن‌هایی دارد که بیش از اندازه ادبی و شاعرانه هستند تا جایی که می‌توان برخی از آن‌ها را به عنوان یک دلنوشته، شعر و متن ادبی جداگانه ارائه داد و طبیعتاً چندان مرتبط با آثار نمایشگاه نیستند. حتی بعضی از این متن‌ها از شدت پیچیدگی و استفاده از مفاهیم و کلمات فلسفی نه چندان مرتبط با یکدیگر، تبدیل به متونی گنگ و نامفهوم شده‌اند (دسته سومی هم وجود دارد که بین دو دسته یاد شده قرار می‌گیرد و شامل متن‌هایی می‌شود که شاید به زبان ساده‌تری نوشته شده باشند اما فاقد تمرکز لازم‌اند و هر بخش از آن‌ها درباره چیزی متفاوت از دیگری است، به طوری که در نهایت مخاطب در فهم هدف و منظور هنرمند از نوشتن این گزاره سردرگم باقی می‌ماند. 

 گاهی هنرمند در گزاره‌نویسی می‌خواهد با یک متن فسلفی پیچیده و انتخاب یک عنوان خاص و کمتر شنیده شده، آثار را در موقعیتی ویژه قرار دهد، غافل از اینکه مخاطب حرفه‌ای در نخستین برخورد، حقیقی بودن یا چسبانده شدن مفهوم به اثر را تشخیص خواهد داد

«کلیشه‌سازی یا استفاده بی‌مورد از کلیشه‌ها در گزاره» دومین موردی است که در مرور گزاره‌های نمایشگاهی ما به چشم می‌آید و در ادامه مورد نخست، متن‌های هنرمندان را تحت تأثیر قرار داده است. این مورد به دو شکل در گزاره‌های هنرمندان خودنمایی می‌کند. نخست استفاده هنرمندان از عبارت‌ها، کلمات و مفاهیم کلیشه‌ای و در برخی موارد حتی بی‌معنی است. واقعیت این است که بسیاری از این عبارت‌ها به درستی قابل درک نیست و فقط کار را برای درک مخاطب پیچیده تر می‌کند. مخاطب  بیش از هر چیز می‌خواهد بداند که برای مثال چه ارتباطی میان معضلات محیط‌زیستی، اساطیر، ترس و تنهایی انسان در هزاره سوم و آثار هنرمند وجود دارد و چه چیزی الهام‌بخش او برای خلق این آثار بوده است. نکته دوم در این بخش، کلیشه‌سازی توسط هنرمند است. عبارت‌ها، واژه‌ها و مفاهیم فراوانی وجود دارد که به خودی خود کلیشه‌ای نیست اما استفاده غیرمرتبط و احساساتی از آن‌ها باعث می‌شود که اینگونه به نظر برسد. 

«ارجاع بی‌مورد و بیش از اندازه به آرای دیگران» از دیگر ناهنجاری‌های گزاره‌های هنری ما است. اینکه هنرمندان تحت تأثیر یک فیلسوف، نویسنده یا نوشته یک منتقد هنری قرار گرفته باشند و این آرا در کار آن‌ها تاثیرگذار بوده باشد، طبیعی است و نوشتن درباره این الهامات و ارجاع به فرد موردنظر و گفتۀ او هم هیچ منعی ندارد، اما زمانی که این ارجاعات بیش از اندازه می‌شود و یا بدون ارتباط منطقی و تنها برای تظاهر به مهم بودن و عمیق بودن اندیشه هنرمند به گزاره‌ها راه می‌یابد، چنین مشکلی بروز پیدا می‌کند

«بزرگ‌نمایی در گزاره» مورد بعدی در بررسی گزاره‌ها است. بزرگ‌نمایی یکی دیگر از عمده آسیب‌هایی است که خواسته یا ناخواسته در این متن‌ها دیده می‌شود و در نهایت موجب می‌شود که گزاره هنرمند از آثارش فاصله بگیرد. همانگونه که پیش از این در بررسی موارد دیگر گفته شد، گاهی هنرمندان دچار کلیشه‌ها، متن‌های گنگ و ادبی و یا ارجاعات بی مورد می‌شوند، اما بزرگ‌نمایی در گزاره کمی متفاوت از این موارد است. در بحث بزرگنمایی، لزوماً متن بی‌ارتباط به آثار هنرمند نیست، اما اغراق بی‌دلیل باعث می‌شود آنچه که می‌خوانیم با آنچه که می‌بینیم و درک می‌کنیم همخوانی نداشته باشد. 

ارجاع بی‌مورد و بیش از اندازه به آرای دیگران از ناهنجاری‌های گزاره‌های هنری ما است؛ اینکه هنرمندان تحت‌تأثیر یک فیلسوف، نویسنده یا نوشته یک منتقد هنری قرار گرفته باشند و این آرا در کار آن‌ها تاثیرگذار بوده باشد، طبیعی است مشکل از ارجاعات بی‌اندازه آغاز می‌شود 

پنجمین مورد که می‌تواند به نوعی برآمده از موارد پیشین باشد « ناهمخوانی گزاره با مجموعه آثار» است. متن‌های کلیشه‌ای، ادبی و گنگ، کلی‌گو و همراه با بزرگ‌نمایی شاید اصلی‌ترین مشکل در فقدان همخوانی گزاره با آثار هنرمند باشد. اما  فارغ از این، رویکردهای دیگری نیز سبب گسست ارتباط میان گزاره و آثار می‌شود. یکی از آن‌ها نوشتن گزاره در راستای معنابخشی و چسباندن مفهوم به آثار است. در چنین حالتی هنرمند در واقع می‌خواهد با یک متن فسلفی پیچیده و انتخاب یک عنوان خاص و کمتر شنیده شده، آثار را در موقعیتی ویژه قرار دهد، غافل از اینکه مخاطب حرفه‌ای در نخستین برخورد، حقیقی بودن یا چسبانده شدن مفهوم به اثر را تشخیص خواهد داد. آنچه اهمیت بسیار دارد هم‌راستا و هم‌طراز بودن گزاره و آثار هنرمند است و اشتباه بزرگ دست و پا کردن مفهوم برای یک اثر است. در حقیقت صداقت هنرمند در گزاره خود بسیار مهم و تاثیرگذار است، چراکه احتمال پذیرش هنرمند و آثارش در جایگاه حقیقی خود و در هر سطحی که باشد ، بسیار بیشتر از موقعی است که هنرمند به چیزی که نیست تظاهر کند. 

آخرین مورد در این بررسی «زیاده‌گویی در گزاره» است. این مورد شاید در ابتدا چندان مهم به نظر نرسد اما رعایت آن کمک فراوانی به اثربخشی گزاره خواهد کرد. نخستین اشکال در متن‌های طولانی این است که بعید به نظر می‌رسد مخاطب حوصله و زمان کافی برای خواندن متنی چند صفحه‌ای و پیچیده داشته باشد و پس از آن به دیدن نمایشگاه آثار بپردازد. هنگامی که هنرمند ایجاز در نوشتن را رعایت می‌کند، علاوه بر اینکه متن را از پیچیدگی بی جهت و تبدیل شدن به یک قطعه ادبی ‌می‌رهاند، به مخاطب نیز کمک می‌کند تا ارتباط میان آثار، ذهنیت هنرمند و مضمون مورد نظر او را با سهولت بیشتری دریابد. از طرفی، بسیاری از گزاره‌ها به قصد بیان موضوع و ایده نمایشگاه برای مخاطب با مقدمه‌ای آغاز می‌شود، اما همین مقدمه گاه آنقدر طولانی می‌شود که از شکل مقدمه خارج شده ، به متنی کلی تبدیل می‌شود و آن هم متنی که  فقط در سطر آخر اشاره‌ای جزئی به موضوع و ایده نمایشگاه می‌کند.