نگاهی به تالاب هشیلان
چرا ملودرام دوست داریم؟
سیدحسین رسولی
داستان تالاب هشیلان چندان پیچیده نیست. دختری عاشق پسرخاله خود است؛ اما او که جانباز است و مشکل مردانگی دارد او را پس میزند. دختر با مردی که مادرش به او تحمیل میکند ازدواج میکند؛ اما داماد میفهمد که همسرش پیشتر مورد تجاوز قرار گرفته است و توانایی بارداری ندارد. دختر از اتفاق رخ داده عاصی میشود و دست به خودکشی میزند. پسرخاله حالا در یک عذاب وجدان بابت نادیده گرفتن عشق دخترخاله از او پرستاری میکند؛ اما خستگی روانی موجب میشود تصمیم به فرار بگیرد. او هم چون دختر در هم میشکند.
این داستان ساده و خطی است که مخاطب دنبالش میکند. در همان لحظه نخست دختر به پسرخالهاش ابراز علاقه میکند. کمی گریه میکند. پسر کمی در هم میشکند و آغاز. صحنه روشن میشود و یک خانواده نمونه روبهروی شما ظاهر میشود. یک پدربزرگ در صدر مجلس، پدر و مادری با همان ویژگیهای همیشگی، یک برادر و خواهر در آستانه سی سالگی با مشکلات عدیده نسل سوخته و یک پسرخاله تودار که میفهمیم پدر و مادرش را از دست داده و با دیگر افراد در خانه قدیمی پدربزرگ ساکن است. مشکلات آدمها همان چیزهایی است که شما دارید. یکی میخواهد زن بگیرد و آن یکی نمیخواهد شوهر کند. یکی قلبش درد میکند و آن یکی نباید نمک بخورد و میخورد. یکی از بیکاری مینالد و یکی دلش میخواهد بیکار باشد.
دکور نمایش هم شبیه یک خانه معمولی به قرینه مُثُل ذهنی ماست. چیزهایی چون در و دیوارها از آن حذف شده است، بدون آنکه به اصل ماجرا آسیبی بخورد. همین دکور نزدیک به واقعیت به نوعی مخاطب را به نزدیکی با اثر سوق میدهد. در این میان هم بازیها قرار است صمیمانه باشد. همین که نوشین تبریزی در نقش مادر مدام میخواهد خود را شبیه به یک مادر در آستانه شصت سالگی در حال حرص خوردن، نق زدن، از گذشته نالیدن نشان دهد. تلاشی برای رسیدن به همان انگارههای ذهنی ما از یک خانواده ایرانی است. ملودرام ژانری است که خیلیها دوستش ندارند و آن را عوامزده میدانند. میگویند ملودرام واجد مؤلفههای یک اجرای تئاتری است، مثلاً با خودش اندیشهای حمل نمیکند. همانند تراژدی فاجعه انسانی را به تصویر نمیکشد و چون کمدی زخم بر تن مشکلات نمیزند. ملودرام خالهزنکی است. فضولی در زندگی هست. همانند همین تالاب هشیلان که در ابتدای کار یک عشق نافرجام نشانت میدهد و یک ساعت بعد میگوید چرا این عشق پا نگرفته است. سنت ملودرام در ایران از همان بدو ورودش چنین رویهای داشته است. بماند که آثار شاخص قرن نوزدهمی چندان هم درگیر این وضعیت نبودهاند؛ اما وجه قالب ملودرام در ایران به همان روابط احساسی زن و مردی ختم شده است.
در ملودرامها آدمها نه بامزه چون کمدینهای هستند و نه قهرمانان سلحشور. شخصیتهای ملودرام همان موجودات اسیر در دست تقدیر با سیمایی عاشق هستند. آنان مثل مردمان عادی زندگی خود را میگذرانند و در این میانه به زندگی چاشنی دراماتیک میزنند. شما میتوانید جای آنان باشید و شاید اصلاً خود شما باشند. کسی که پول توی جیبش به حداقل رسیده است یا آنکه با پدر به مشکلاتی برخورده است. اینها همان چیزهایی است که شما با آن در طول زندگی سروکار دارید. شما هیچ وقت برای جانشینی تخت سلطنتی پدرتان، با عمویتان درگیر نمیشوید یا مادرتان برای حفظ جانتان، شما را در بیابان رها نمیکند. شما معمولی هستید. پس با دیدن همان تصاویر آشنا همذاتپنداری میکنید، لبخند میزنید و گریه میکنید. برای همین است این روزها سریالهای ترکی و کرهای فراگیر شده است. ملودرام سنت و عادت طبقه متوسطی شده است که میخواهد کالای فرهنگی مصرف کند؛ اما حال آن را ندارد که با دلوز و فوکو به ماجرا نگاه کند. او میخواهد یک ساعت خارج از گود روزمره، بدبختی یک نفر دیگر را ببیند و بگوید من چقدر خوشبختم یا آنکه خوشبختی کس دیگری را ببیند و بگوید کاش من خوشبخت بودم. بدون شک مخاطب نمایش تالاب هشیلان تجربه دختر داستان را ندارد؛ آن هم بدان شکل. پس میگویی خدا را شکر که من وضعم خوب است. این خاصیت ملودرام است. قصه سادهای در برابر رژه میرود و با آن همراه میشوی و یک ساعت فارغ از حال و روز بیرون سالن، به قصه دل میبازی. ولی مشکل ملودرام همین جا آغاز میشود. خودش را بیش از اندازه به دام مخاطب میاندازد. تا جایی که او دوستش داشته باشد. از همین روست که عموم ملودرامها درگیر اروتیسم میشوند و مسائل جنسی را مدنظر قرار میدهند. این مختص به تئاتر نمیشود. بدونشک تمایل مخاطب به شنیدن و دیدن این گونه مسائل، اثر هنری را به همین سمت میبرد و این آغازی است برای اضمحلال ماجرا از دید طبقه روشنفکر و منکوب شدن ملودرام. هر چند به نظر میرسد این رویه نیاز به خوانش جدیتر دارد. نوشین تبریزی از همه مؤلفههایی که بیان شد بهره میبرد. او هم در جایی ما را به سمت نوعی نکته جنسی سوق میدهد: ماجرای تجاوز. هر چند تا حد ممکن آن را نامفهوم و ناخوانا ارائه میدهد تا کسی نفهمد واقعاً چه شده است. چند عشق مخصوص مجلات زرد هم این وسط خودنمایی میکند که البته با بنمایههای اجتماعی روز آغشته شده است.
دیدگاه تان را بنویسید