کیارش زند

تجربه تجدد و نوگرایی در هنر ایران در چه مسیری شکل گرفته و تا امروز تا چه اندازه در این باره کنکاش شده است؟ برخی صاحبنظران و فعالان عرصه هنرهای تجسمی ایران معتقدند که هنوز و علیرغم مطالعات و گفت و شنودها در این ارتباط، پیدایی و تکوین آنچه هنر مدرن ایران می‌خوانیم نقاط تاریک بسیاری دارد و چنان که باید در این مسیر روشنگری‌ها و تحلیل‌های قدرتمندی ارائه نشده است. اما اساساً چرا باید این بخش از تجربه‌های هنری ایرانیان را حائز اهمیت به حساب آورد و دستاوردهای آن را مورد توجه قرار داد؟ این دستاوردها را تا چه اندازه باید در ارتباط با زمینه‌های فرهنگی مختلف سینما، گرافیک، ادبیات و هنر تجسمی را دنبال کرد؟ شاید پاسخ این پرسش را در فراز و فرودهای حوادث و تحولات اجتماعی و سیاسی قرن حاضر باید جستجو کرد. تحولاتی که نه تنها در عرصه فرهنگ و هنر، که اساساً در عرصه زیست اجتماعی ایرانیان در یکصد سال اخیر منشا دگرگونی‌هایی جدی شدند و سودای حیاتی نوین را در اذهان پروراندند. اما این نوجویی‌ها در عرصه فرهنگ و هنر ایران بر پایه کدام تکانه‌های اجتماعی و سیاسی ظهور یافته‌اند و از چه مسیری آنچه را امروز هنر مدرن ایران می‌خوانیم شکل داده‌اند؟ از سوی دیگر جهان چه نگاهی به پدیده‌هایی از این دست دارد و این دستاوردها را تا چه اندازه به رسمیت شناخته است؟ چطور می‌توان به ارتقای جایگاه هنر معاصر ایران در عرصه هنر جهانی اندیشید و در این مسیر قدم برداشت؟ 

    

مدت زیادی نیست که هنر مدرن آسیا و خاورمیانه به منابع درسی دانشگاه‌های اروپا راه پیدا کرده و آنچه پیش از این در خصوص هنر این منطقه طرح می‌شد تنها جنبه باستان‌شناسی و پیشینه تمدنی این سرزمین‌ها را در بر می‌گرفت. شاید کمی بیش از یک دهه است که موزه‌ها و مؤسسات هنری کشورهای اروپایی به هنرهای تجسمی معاصر کشورهای خاورمیانه و آسیا توجه نشان می‌دهند و تحقیقاتی در این باره انجام می‌دهند؛ روندی که مرتباً در حال توسعه است و انگیزه‌ها برای شناخت بیشتر از این مقوله در حال شدت گرفتن است.

بیش از یک دهه است که موزه‌ها و مؤسسات هنری کشورهای اروپایی به هنرهای تجسمی معاصر کشورهای خاورمیانه و آسیا توجه نشان می‌دهند و تحقیقاتی در این باره انجام می‌دهند؛ روندی که مرتباً در حال توسعه است و انگیزه‌ها برای شناخت بیشتر از این مقوله در حال شدت گرفتن است

اگر بخواهیم دوره نوجویی هنر آسیا و خاورمیانه را در یک مقطع مشخص دنبال کنیم به طور مشخص فاصله بین دهه‌های 30 تا 50 شمسی (50 و 60 میلادی) را در بر خواهد گرفت و به طور مشخص مقصود از هنر متجدد، هنری است که پس از جنگ جهانی دوم و در آغاز دوره استعمارزدایی در کشورهای جهان سوم ظهور پیدا می‌کند. استقلال یابی برخی از کشورهای جهان از جمله در آسیا و خاورمیانه در نتیجه بروز جنگ جهانی دوم و در صجنه ژئوپولیتیک جهان آنچه را امروز جهان سوم می‌نامیم رقم می زند. در این دوره که همزمان با دهه‌های 50 و 60 میلادی است، ممالک عربی، کشورهایی مثل ویتنام و حتی کشورهای آمریکای جنوبی به دنبال خلع قدرت از حکومت‌های استعماری غربی به استقلال می‌رسند و در درون همین تحولات است که هنری نو در یک جستجوی تصویری به صحنه می‌آید که اساساً و همیشه با برنامه‌های فرهنگی همراه است و برخلاف تاریخ هنر غرب، تنها در محدوده نقاشی و مجسمه و معماری نمی‌ماند و جنبه‌هایی چون نشر و گرافیک را نیز در بر می‌گیرد.

دهه‌های 50 و 60 میلادی در آن گروه از کشورهای جهان سوم که به این شکل دچار تحول می‌شوند، ایران نقش بسیار خاصی بازی می‌کند. اگرچه ایران به سان دیگر کشورهای این مناطق به طور مستقیم تحت استعمار نبوده، با این وجود از حیث تاریخی در تلاقی این دو موقعیت قرار داشته؛ یعنی در همان مقطعی که تجربه نفوذ بیگانگان را از سر می‌گذراند، از یک حکومت داخلی برخوردار است. در چنین شرایطی شاهد هستیم که ایران به همراه کشورهای جهان سوم در کنفرانس «باندونگ» شرکت می‌کند و در ژئوپولیتیک جهانی خود را به عنوان یک کشور جهان سومی معرفی می‌کند و همین که خود را در فهرست باندونگ قرار می‌دهد، نشان دهنده آن است می‌خواهد از فرصت پدید آمدن جهان سوم استفاده کند؛ هرچند از سوی دیگر یک مدل اقتصادی و فرهنگی غربی را دنبال می‌کند. باید توجه داشته باشیم که این تناقض و دوگانگی موقعیت بسیار خاصی به ایران می‌دهد. همین موقعیت پیچیده و متناقض و این تلاقی و دوگانگی موجب شده تا هنر نوگرای ایران درخشش خاصی در میان این کشورها پیدا کند و تجربه منحصر به فردی را در این ارتباط از سر بگذراند. درست است که در همین مقطع تاریخی در آسیا و خاورمیانه، برای مثال لبنان و عراق و چین و آمریکای جنوبی، هنرمندان نقاش و مجسمه ساز بسیار مهمی را هم سطح با هنرمندانی چون تناولی و زنده رودی و محصص می‌بینیم که تجربه‌های بسیار ارزشمندی داشته‌اند و حتی موفق شده‌اند به نوعی به هنر نسل بعد از خود هم نفسی تازه بدمند، ولی در این میان فضای نقاشی و مجسمه سازی ایران در ارتباط با سینمای موج نو ، تجدید حیات موسیقی سنتی در دهه 40 و 50 شمسی و همراهی با گرافیک و نشر به موقعیتی دست پیدا می‌کند که حقیقتاً موقعیتی استثنایی است. این موقعیت منحصربفرد زمانی معنی پیدا می‌کند که این ارتباط درخشان و گسترده بین زمینه‌های فرهنگی مختلف سینما، گرافیک، ادبیات و هنر تجسمی را دنبال می‌کنید. اینجاست که در می‌یابید در ایران دهه 40 و 50 شمسی حجم حضور هنرمندان و تنوعات و تصوراتی که بین این زمینه‌های هنری مختلف ایجاد می‌شود از حیث تعدد هنرمندان شاخص و درخشان در میان کشورهای آسیا و خاورمیانه بسیار چشمگیر است. 

فضای نقاشی و مجسمه‌سازی ایران در ارتباط با سینمای موج نو، تجدید حیات موسیقی سنتی در دهه 40 و 50 شمسی و همراهی با گرافیک و نشر به موقعیتی دست پیدا می‌کند که حقیقتاً موقعیتی استثنایی و  منحصربه‌فرد است

بسیار اهمیت دارد که تاریخ هنر را در یک خط ثابت و یک بعدی محدود نکنیم و هر اندازه که می‌توانیم تنوع و تلقی‌های متفاوت را به این مطالعات وارد کنیم. حالا روند رو به افزایشی که می‌خواهد هنر مدرن آسیا و خاورمیانه را به رسمیت بشناسد و مختصات آن را در تاریخ هنر جهان ثبت کند به مرور دایره‌اش را بزرگ‌تر می‌کند. 

دست کم امیدواریم که چنین روندی در پیش باشد و نور تاباندن‌ها به هنرمندان شاخص دیگری از این دوره که شاید تا حالا در سایه قرار گرفته بودند؛ یا هنرشان مطابق با ذائقه بازار هنر و یا به اندازه کافی اگزوتیک (دیگر جایی) و غریب نبوده بیشتر شود.