نگاهی به رپرتوارهای تئاتر تجربی
فصل رپرتوارها
احسان زیورعالم
این روزها تهران میزبان چند رپرتوار تئاتری است که همگی تمرکز خود را بر ساختههای کارگردان جوان و جویای تجربه قرار دادهاند. هریک از این رپرتوارها اهداف به خصوصی را دنبال میکنند و براساس دبیران هنریشان، هدف ویژهای را دنبال میکنند؛ اما این پرسش مطرح میشود که چرا باید سه رپرتوار قابل تأمل در این بازه زمانی رخ دهد؟
بهتر است ابتدا نگاهی به این رپرتوارها داشته باشیم و به کارکرد و اهدافشان نگاهی بیاندازیم. رپرتوارهایی که همگی از دل جامعه آکادمی درآمدهاند و حداقل میشود ادعا کرد در خارج خودشان هیچ بدیلی ندارند.
سه سالگی عصر تجربه
سه سال پیش، تماشاخانه مستقل تهران به مدیریت مصطفی کوشکی از برگزاری یک رپرتوار تئاتری با عنوان «عصر تجربه» خبر داد. این رپرتوار محل حضور چند گروه جوان بود که هیچ فرصتی برای حضور بر صحنه تئاتر نداشتند. عموم کارهایشان مبتنی بر تئاترهای بدنمحور بود. بخش مهمی از اجراها مبتنی بر رقص مدرن یا شیوههای نامتعارف عروسکی بود.
حضور گروههایی کمتر دیده شده در تئاتر مستقل موجب نوعی تمرکز مخاطب در یک بازه زمانی خاص شد. مخاطبان این نمایشها عموماً دانشجویان تئاتر یا هنرمندان حوزه تجسمی بودند. آنان به نگاهی متفاوت به نمایش و نمایشگری به این آثار نگاه میکردند. اتفاق عصر تجربه بعدها موجب شکلگیری برنامهای با عنوان «سابت» شد که در آن تلفیق هنرهای موسیقی، تجسمی و نمایشی، یک فرایند هنری خلاق را ممکن میکرد. فرایندی که بر اساس همکاری گروههای هنری مختلف رخ میداد.با این حال، عصر تجربه برای دومین سال نیز در تئاتر مستقل برگزار میشود. این بار اما دامنه اجراها بیشتر میشود. پای تئاتر مستند و تئاتر مبتنی بر لکچر نیز به ماجرا باز میشود. نقش موسیقی در آثار پررنگ میشود؛ اما کماکان شما شاهد آثاری میشوید که در دیگر سالنها اجرا نمیشوند. حتی تئاتر مولوی به عنوان پایگاه نوعی تئاتر آزمایشگاهی، خود را درگیر این موضوع نمیکند.
در سومین دوره این رپرتوار که به تازگی آغاز شده است، مصطفی کوشکی در گفتگویی اعتراف میکند علت راهاندازی عصر تجربه مشقاتی بوده که برای تولید یک کار تجربهمحور کشیده است. او میگوید چگونه سالنهای تئاتری نسبت به این گونهها عقبنشینی میکنند و این تجربههای تئاتری از حاشیه تئاتر نیز حذف میشوند. به عبارتی ضرورت وجود این رپرتوار ناشی از فقدان فرصتهای حداقلی در سیستم تماشاخانهداری امروز ایران است.
عصر تجربه سوم بسیار متنوعتر از دو دوره پیشین است؛ اما رویکرد همان رپرتوار است. در یک رپرتوار عامل گیشه عملاً به حاشیه کشیده میشود و قرار است به صورت موردی، گونههای ویژهای از آثار هنری به مخاطب معرفی شود. این رویه ممکن در آینده منجر به بازتولید مخاطب تازه برای آن گونه شود. همانطور که کوشکی نیز معتقد است این نمایشها باید تا جایی درگیر گیشه باشند و بتوانند ارزشهای خود را با براساس اقتصاد «هر چند ضعیف » تثبیت کنند.
تئاتر مستند و خیلی چیزهایی که نمیدانیم
با اینکه تئاتر مستند یک گونه قدیمی در تئاتر است؛ اما در ایران خیلی دیر مورد توجه قرار میگیرد. هر چند امیررضا کوهستانی رگههایی از مستندنگاری در آثارش داشته؛ اما او نیز محصول دوران اکنون است. تاریخ تئاتر مستند مملو از رویدادهای جذاب است. از نمایشنامه «دانتون» بوشنر و «مارا/ساد» پیتر وایس تا اشکال جدید ورباتیم و لکچر تئاترهایی که تنه به رویکردهای سیاسی و ایدئولوژیک میزنند.
با وجود اشتیاق به ساخت مستند در ایران، اما این مستندسازی به هیچ وجه از سینما به تئاتر منتقل نشد تا این وجه از تئاتر مغفول باقی بماند. همچنین احتمال نداشتن مخاطب برای چنین گونهای مزید بر علت میشود تا مستندسازی در تئاتر حرکتی کند داشته باشد. این روزها میشود رگههایی از این مستندها را یافت؛ اما در عمارت روبرو یک رپرتوار برای تئاتر مستند برگزار شده است.
رپرتوار تئاتر مستند عمارت روبرو از 22 شهریور آغاز شده است و تا جمعه 30 شهریور ادامه خواهد داشت. 9 نمایش در عرض 9 روز روی صحنه میروند. سهم هر نمایش تنها سه اجراست و نقطه اشتراکشان جوان بودن هنرمندان است. به عبارتی آنان تئاتر مستند را در مقابل جریان اصلی تئاتر ایران میدانند. هر چند تئاتر مستند در دیگر نقاط دنیا چنین ویژگی کلی ندارد و حتی میتواند بخشی از بدنه اقتصادمحور تئاتر نیز محسوب شود؛ اما امروز در ایران هنوز به پایگاه باثبات اقتصادی نائل نشده است.
عمارت روبرو نیز یک فضای تئاتری حرفهای نیست. این مجموعه صاحب یک پلتفرم است که میتواند میزبان رویدادهای هنری در ابعاد بسیار خرد باشد. در این پلتفرم پیشتر کنسرتهای آزمایشگاهی برگزار شده است، کنسرتهایی که در آن کمتر از 50 نفر مخاطب حضور پیدا میکنند. در این رپرتوار نیز وضعیت به همین منوال میگذرد و دامنه مخاطبان بسیار محدود است. هر چند این امکان وجود دارد از دل چنین رپرتواری بخش «دیگر گونههای اجرا» جشنواره فجر تغذیه کند؛ اما فجر نیز خود یک رپرتوار است. باید دید در آینده بر سر تئاتر مستند چه میآید. آیا جهان شمولتر از امروزش میشود تا صرفاً وجه حاشیهای خود را ادامه میدهد؟
رپرتوارها بخش مغفولمانده را زنده میکنند و فرصتی میدهند تا جاماندهها خود را نشان دهند. این جاماندهها البته از آن عشق تئاترهایی نیستند که میخواهند یک شبه بازیگری مشهور شوند
صداهای تازهای که باید شنیده شود
علیاکبر علیزاد از اساتید دانشگاهی شناختهشده تئاتر است. برای کسانی که شیوه نمایشنامهنویسی خلاق یک هدف بوده، نام علیزاد بیش از هر کس دیگری آشنا میآید. او که مترجم کتب مشهور نوئل کرگ است، در این سالها برنامه آموزشی خود را بر پایه آموزههای کرگ قرار داده است؛ اما در کارگردانی او رویهای دیگر طی کرده است. او خلاقیت را با آزمودن تمزیج میکند. رفتنش به پلتفرم داربست هم شاید از همین رو باشد. برای آزمودن اشکال جدید اجرا و کارگردانی.
او در بدو ورودش به پلتفرم داربست « که بیشتر مکانی است برای گونههای آمیخته از نمایش و هنر تجسمی» اقدام به برگزاری رپرتوار/فستیوال صداهای نو کرده است. این فستیوال از 24 شهریور آغاز شده و قرار است تا 28 شهریور به کار خود ادامه دهد. در این رویداد هشت اثر در برنامههای تکاجرایی روی صحنه میروند. نقطه اشتراک این رویدادها گروهمحور بودن است. هر نمایش بر پایه مشارکت گروهی پدید آمدهاند و نامی از کارگردان به میان نیامده است. انگار قرار است یک نمایش محصول یک حرکت جمعی باشد تا برآمده از انفجار خلاقیت یک فرد.
علیزاد که خود مدیریت یک گروه هنری باسابقه را برعهده دارد، در تمام سالهای فعالیتش با شخصیتهای ثابتی کار کرده است. بخشی از گروهش را دانشجویان سابقش تشکیل میدهند که کماکان با او همکاری میکنند. موفقیت گروهی علیزاد شاید عاملی میشود برای برگزاری یک رویداد گروهمحور. این وضعیت زمانی میتواند جذاب باشد که تئاتر ایران به سبب سستیها در مسأله گروهداری این روزها دچار مشکلات عدیدهای شده است. دستمزدهای غیرقابل پرداخت و حرکت به سمت ستارهمحوری تا ستارهسازی، نداشتن مرکزیت یک گروه و عدممکانمحور بودن بخش کوچکی از مشکلات نبود گروهگرایی در ایران است. گروهگرایی که میتواند در شکل قدرتمندش منجر به تشکیل کمپانیهای قدرتمند تئاتری شود و هنوز در ایران این اندیشه رشدی نداشته است.
رپرتوارها چه تأثیری میگذارند؟
همانطور که میبینید رپرتوارها این روزها در شکل شاید شبیه هم باشند؛ اما در محتوا متفاوتند. رپرتوارها بخش مغفولمانده را زنده میکنند و فرصتی میدهند تا جاماندهها خود را نشان دهند. این جاماندهها البته از آن عشق تئاترهایی نیستند که میخواهند یک شبه بازیگری مشهور شوند. آنان کسانی هستند که میخواهند جور دیگری بیاندیشند و جریان حاکم معتقد است به سبب فقدان مخاطب این گونهها نیازی به اجرا ندارند.
رپرتوارها اما در زمانی اجرا میشوند که از آنها با عنوان زمان مرده یاد میکنند. در ایام محرم و صفر به سبب مشکلاتی در تولید آثار کمیک و یا اجرا با گروهی از بازیگران چهره، افت بر تئاتر ایران حاکم میشود و بازه زمانی خالی شده، فرصتی میشود برای این رپرتوارها. به عبارتی برای آن است که عریضه خالی نماند. با این حال، در بیابان لنگه کفشی هم غنیمت است. نکته مهمتر آنکه این رپرتوارها در بخش خصوصی تئاتر در حال رخ دادن است. دولت نقش چندانی در حمایت از گونههای ضعیف تئاتر ندارد و کماکان برایش جنبههای تبلیغاتی تئاتر ارجحیت دارد. بماند که طبق قانون اساسی دولت موظف است شرایط را برای تولید کار مهیا کند؛ اما حداقل در تئاتر این یک آرزو خواهد بود.
حضور گروههایی کمتر دیده شده در تئاتر مستقل موجب نوعی تمرکز مخاطب در یک بازه زمانی خاص شد. مخاطبان این نمایشها عموماً دانشجویان تئاتر یا هنرمندان حوزه تجسمی بودند
تئاترهایی که در رپرتوارهایی از این دست رخ میدهند، مشق تئاتر است. فرصتهایی است برای آزمودن که به سبب نظارت بخش آکادمیک مسیر جذابتر و قابلتأملتری را طی میکنند. با نگاهی به آنچه در این سالها به اسم تجربه کردن دیدهایم، نشان میدهد مسیر توسط جوانان اشتباه طی شده است و شاید حضور جریانهایی از این دست شرایط را کاملاً تغییر دهد. به عبارتی رپرتوارها فرصتی برای کشف و ساخت باشند.
دیدگاه تان را بنویسید