ضرورت ترجمهای معاصر از این کتاب احساس میشد
انتشار« دِمیان» با ترجمه رضا نجفی
آبان مصدق
«دِمیان» رمانی از هرمان هسه، نویسنده آلمانی (1877-1962) و برنده جایزه نوبل (1946) است. او این رمان را در سال 1919 نوشته که از آثار پرآوازه اوست. ترجمههای پراکنده و قدیمی از آثار هرمان هسه و رمان دمیان به فارسی موجود است و ضرورت ترجمهای تازه و معاصر از این کتاب احساس میشد، دمیان با ترجمه رضا نجفی در نشر افق منتشر شد.
از مشخصات این رمان ساختار سهبخشی آن است که در هر یک برشی از زندگی امیل سینکلر طرح میشود: نخستین بخش به مواجهه او با جهان شرور و شیطانی میپردازد، دوم به ترک خانه پدری و سوم به برخورد او با اِوا، مادر دمیان، و تغییر بنیادین شخصیتش با آغاز جنگ جهانی اول.
این داستان ماجرای جوانی به نام امیل سینکلر است که بعد از خروج از خانه و ورود به عرصههای اجتماعی خود را در مواجهه با دو دنیای متفاوت میبیند. یکی دنیای گرم، نورانی، پاک و عاشقانه خانه پدری و دیگری دنیای بیرونی شرارت و شیطانی، دنیای ممنوعهها و تاریکیها. در همین ایام مورد آزار و اذیت همکلاسی خود فرانتس کرومر قرار میگیرد، اما بعد از اندک زمانی ماکس دمیان، شاگرد متفاوت مدرسه، او را از دست کرومر میرهاند و از اینجاست که رمان شکل میگیرد. در ادامه این رابطه، دمیان به مشکلات و پریشانیهای درونی سینکلر پی میبرد و او را در راه رسیدن به بلوغ و استقلال یاری میکند.
سینکلر که از پس حل شدن ناگهانی مشکلات و گرفتاریهای درونی، هنوز به خود اطمینان و اعتماد کامل ندارد، از دمیان فاصله میگیرد و به دنیای مقدس خویش، به خانه پدری بازمیگردد. کمی بعد، سینکلر دوباره به دنیای تاریکی بازمیگردد، اما زود به این نتیجه میرسد که رهایی از آن به این سادگیها نیست. پس دوباره به دمیان و آموزشهای او بازگشته و این بازگشت آغاز یک دوستی پایدار و عمیق میگردد. دمیان دنیای درونی و نگرش او به جهان را در اختیار میگیرد و میکوشد تا او را به بلوغ اندیشه برساند. سینکلر در 16 سالگی مدرسه خود را عوض میکند و به یک مرکز آموزش شبانهروزی میرود. در آنجا دوباره درگیریهای روحی او آغاز میشوند و به میخوارگی رو میآورد. وضعیت او چنان دگرگون میشود که اولیا تصمیم به اخراج او از مدرسه شبانهروزی میگیرند. مدتی بعد در کیف خود یادداشتی مییابد که ظاهراً پاسخی از جانب دمیان است و از این طریق به جستوجوی خدایی پنهانی به نام آبراکساس کشیده میشود. در جستوجوی آبراکساس در میان کتابهای مختلف عاقبت به نشانیهایی برمیخورد که او را به یک نوازنده ارگ به نام پیستوریوس رهنمود میگردد، نوازندهای که برای شنوندگان خود از دانش وسیع خدایی به نام آبراکساس روایت میکند، خدایی که هم فرشته است و هم شیطان. زمانی که سینکلر عاقبت خود را در دانشگاه مییابد، این بار با مادر دمیان یعنی اِوا آشنا میشود که رهنمود او را به عهده میگیرد، این زن برای سینکلر هم مادر است و هم شیطان. اِوا بهنهایت زیبا و اغواگر است، همانی است که به او قدرت میبخشد که خود را بازیابد. اِوا، سینکلر و دمیان به هم وابستهاند، اما جنگ جهانی اول فرامیرسد و هر دوست در پی سرنوشتی دیگر میرود. آخرین دیدار عاشق و معشوق در یک بیمارستان است، جایی که سینکلر، زخمی جنگ، بوسهای از اِوا دریافت میکند.
دیدگاه تان را بنویسید