درباره نمایشهای «عقاب» و «شجاع»
تئاتر در کشاکش زمستان سرد
محمدحسن خدایی
بارشهای زمستانی به شکل برف و باران، بههمراه برودت هوا، سالنهای تئاتر را بیش از پیش با کمرونقی تماشاگران مواجه کرده است. گویا تا اطلاع ثانونی همچنان فضای تئاتری کشور گرفتار رخوت و رکود باشد و گروههای تئاتری، به انتظار گشایشهای نامعلوم آینده.
در این مسیر دشوار، نکتهای قابل تامل در حال اتفاق افتادن است که میتواند در آینده بر کیفیت آثار نمایشی تاثیرات منفی و صد البته عمیق بگذارد. بهدیگر سخن میتوان این مسئله را اینگونه بیان کرد که بسیاری از بازیگران جوان و مستعد تئاتر که قبل از این، با حضور در اجراهای تئاتری و دریافت دستمزدهای متوسط، میتوانستند از پس مخارج زندگی در کلانشهری چون تهران برآیند و قسمتی از فرآیند اجراهای تئاتری باشند این روزها و با رونق اندک سالنهای تئاتری، مجبور شدهاند به شهرهای خود بازگردند و به نوعی از چرخه تولید تئاتر برای همیشه خارج شوند.
شاید بتوان این بازگشت را برای رونق تئاتر در مراکز استانها و شهرهای کوچک و بزرگ و دور و نزدیک، مفید دانست اما نباید از یاد برد که در اغلب این مناطق تولید تئاتر وجود ندارد و در فقدان زیرساختهایی چون سالن نمایش و پلاتوهای تمرین، این بازیگران در آستانه حذف همیشگی از تئاتر هستند.
در نتیجه بسیاری از سرمایههای انسانی هنر نمایش در معرض فراموشی و عدم استفاده به موقع قرار گرفته است. فیالواقع در این به محاق رفتن بسیاری از تولیدات تئاتری و ازهم پاشیدن گروههای مختلف هنری، در آینده شاهد تولیدات بدون کیفیت خواهیم بود با افرادی که تجربه، مهارت و استعداد چندانی ندارند و با خالی شدن عرصه از هنرمندان حرفهای، تلاش عبث میکنند با حضور خویش فضای خالی تئاتر کشور را به اصطلاح رونق دهند.
البته از یاد نبریم که چگونه نهاد اجتماعی تئاتر در طول تاریخ گوهربار خویش توانسته بارها در مقابل این قبیل افت و خیزها قرار بایستد و در نهایت با فداکاری، پشتکار و همدلی، بار دیگر رونق را به سالنهای تئاتر بازگرداند.
این هفته به دو نمایش «عقاب» و «شجاع» میپردازیم که در این شبهای سرد و سخت زمستان، پذیرای تماشاگران اندک و مشتاق تئاتر هستند. دو نمایش که شباهت چندانی با یکدیگر ندارند اما بر خصلت عام بشری چون زندگی کئتاه اما پربار تاکید میکنند.
نمایش اول- عقاب
نمایش عقاب که این شبها در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر بر صحنه بود نمایشی است جمع و جور که تلاش دارد در زمانه افول اخلاق و به محاق رفتن شجاعت، با نوعی ادای دین به شعر معروف و خواندنی «عقاب» پرویز ناتل خانلری، بار دیگر بر اهمیت «عزت نفس» تاکید کند و انسان امروزی را به شجاعانه زیستن فرا بخواند.
ناصر آویژه که پیش از این به نمایش کودکان و آثار ایرانی گرایش داشته، در خوانشی استعاری از شعر «عقاب» و با استفاده از عناصر نمایشهای ایرانی، نمایشی بر صحنه آورده که گویا نفسش این روزها زیر بار انبوه مشکلات شخصی و اجتماعی به شماره افتاده.
داستان زندگی یک استاد هنرهای نمایشی که لحظات آخر زندگی را سپری میکند و با شخصیت «عقاب» شعر ناتل خانلری «اینهمانی» دارد و نمیخواهد در برابر وسوسههای مادی اجتماع تسلیم شود و مرگ عزتمندانه را به زندگی حقیرانه ترجیح میدهد.
در مقابل اما شاگرد، این آرمانگرایی استاد را در لفافه نکوهش کرده و به نوعی روح هنری خویش را با مفیستوی زمانه یا همان مناسبات بازار معامله میکند. گویا دوران آرمانگرایی به سر آمده و برای زنده ماندن میبایست به منطق زمانه که همان واقعیت زندگی روزمره مبتنی بر اصالت پول و رقابت بیوقفه است پناه برد.
آرمانگرایی مستتر در روایت ناصر آویژه از شعر ناتل خانلری، گاهی به نوستالژی نزدیک شده و از درک واقعیت اجتماع فاصله میگیرد. مرگآگاهی همراه میشود با زندگی کوتاه اما سرافرازنه استاد که در نهایت قرار است با مرگی باشکوه به پایان برسد.
شیوه اجرایی نمایش عقاب مبتنی است بر تلفیق نمایشهای ایرانی با متا-تئاتر غربی. نمایش درباره به اجرا درآوردن نمایشی است که «عقاب» نام دارد و در حال شروع شدن است.
نمایشی که گشوده به جهان بیرون از خود است و حتی با یک نقاش ساختمان همکاری میکند تا مکان و فضا را بنابر منطق موقعیت، از نو سامان دهد و مناسب آخرین هنرنمایی یک استاد تئاتر در مقابل تماشاگران خویش باشد. به لحاظ اجرایی، طراحی عروسکها و بازی بازیگران به نسبت قابل قبول است و توانسته در خدمت درونمایه اجرا باشد.
از این لحاظ میتوان «عقاب» را یکی از اجراهای استاندارد این روزهای بیرونقی تئاتر دانست و به تماشای آن نشست.
نمایش دوم - شجاع
نمایش «شجاع» که این شبها در سالن 3 پردیس تئاتر شهرزاد اجرا میرود به مسئله عدالت بشری، قتل عمد، اعدام به مثابه عقوبت الهی و...میپردازد. متن نمایشنامه را «هال ورثی هال» به کمک «روبرت میدل مس» نوشته و امیرسینا جوادی آن را کارگردانی کرده است.
اجرا کمابیش به متن وفادار است و بر همان چارچوبی بنا شده که نمایشنامهنویسان ارائه کردهاند. اما طراحی صحنه نمایش چندان نتوانسته فضای بورکراتیک این اثر را بازتاب دهد. نمایش شجاع بیش از اینها باید به فضاسازی اهمیت دهد. اینکه چرا این اتفاق به خوبی اتفاق نمیافتد بیشک مربوط است به تنبلی گروه و مناسبات مادی و سختافزاری سالنهای تئاتری.
فیالواقع به اجرا درآمدن چهار نمایش در یک روز در سالن 3 شهرزاد، مفهوم طراحی صحنه و فضاسازی را برای تمامی آن چهار اچرا به محاق برده است. گروههای اجرایی فرصت چندانی برای خلق فضا و مکان ندارند و معلوم نیست چرا در این بیرونقی سالنها، باید چهار اجرا در یک روز در یک سالن کوچک به اجرا درآید.
به لحاظ مفهومی نمایش «شجاع» به مانند نمایش «عقاب» به مسئله عزت نفس میپردازد. شخصی به نام جمس دایک مدعی است که مرد فاسدی را کشته است و از این بابت پشیمان نیست.
این مرد قاتل شجاعانه مسوولیت عمل خویش را قبول کرده و ترسی از مجازات اعدام ندارد. از این باب نمایش «شجاع» را میتوان مداخلهای انتقادی در رابطه با مسائل حقوقی در قرن بیستم برای مردمان امریکا دانست.
به لحاظ اجرایی و کیفیت بازی بازیگران میتوان به این نکات اشاره داشت: امیر غفارمنش به خوبی توانسته نقش واردن هولت یا همان مامور قانون را بازی کند. اما علیرضا آژیده نتوانسته نقش پدر دالی کشیش را به خوبی بازنمایی کند. همچنان که انتخاب بازیگر نقش جمس دایک، تناسبی چندانی ندارد با شخصیتی که در نمایشنامه معرفی میشود.
به نظر میآید این قبیل اجراها محصول زمانهای شتابناک است. با عنایت به روح زمانه، میتوان از گروههای اجرایی انتظار نمایشهایی استاندارد داشت. چه در انتخاب بازیگر، چه مدت زمان تمرین و چه مسائل دیگر، تئاتر این روزهای ما میبایست جسارت بیشتری داشته باشد و به حداقلها رضایت ندهد. به دیگر سخن نمایش «شجاع» چندان شجاع ظاهر نمیشود.
یک اجرای معمولی که نخواسته یا نتوانسته، شاهکار باشد و در نتیجه زود از یادها خواهد رفت.
دیدگاه تان را بنویسید