نگاهی به نمایشنامه «دگرگونگی»
بازی با اسطوره، بازنمایی بشر
احسان زیورعالم
انتشارات روزبهان چندی است نمایشنامهای با عنوان «دگرگونگی» به قلم مری زیمرمن و ترجمه درسا مؤیدی منتشر کرده است. نمایشنامهای که در آخرین فهرست ردهبندی برادوی در میان 25 اجرای برتر از لحاظ طراحی صحنه بوده و رکورد تعداد اجرای آن به مدت هشت ماه متوالی بوده است.
مری زیمرمن کارگردان تئاتر و نمایشنامه نویس آمریکایی و عضو گروه تئاتر لوکینگگلس (Lookingglass) و استاد مطالعات اجرائی در دانشگاه نورث وسترن است. البته خانم زیمرمن برخلاف نگرش جهانی نسبت به دانشگاهیان که اساساً زندگیشان وقف تئوری است و چندان در وجه عملی نمیدرخشند، شخصیت درخشانی در حوزه عملی تئاتر است. برای مثال او در سال 2002 جایزه تونی بهترین کارگردانی برای اقتباس از «دگرگونگی» اووید را دریافت کرد تا برنده یکی از مهمترین جوایز تئاتری جهان شده باشد؛ اما همین جایزه نشان میدهد خانم زیمرمن کجای جهان تئاتر ایستاده است. در جهانی که متون از سوی برخی دانشگاهیان طرفدار نظریه اجرا به چالش کشیده شده است، زیمرمن جا پای خود را بر مبنای متن محکم کرده است. برای مثال نمایشنامه « دگردیسیها» اقتباسی از متنی کهن با بارقههای قوی در قوام ادبیات غرب است و زیمرمن با انتخاب چنین متنی، نگرشی نو به متن کهن ارائه میدهد.
دگردیسیها (Metamorphoses)، اثر اووید روایتی شاعرانه در توصیف تاریخ جهان، از زمان خلقت هستی تا زمامداری ژولیوس سزار است. کتاب در پانزده فصل مبانی اسطوره ای و تاریخی روم باستان را تشریح میکند تا به نوعی نشان دهد چگونه حاکمیت خدا در دگردیسیهای تاریخی به دست سزار رسیده است..از همین رو، کتاب اووید مرجعی محبوب برای شناخت اساطیر یونان به حساب میآید که البته با خوانشهای رومی همگن شده است.
در سوی دیگر زیمرمن با داشتن منبعی جذاب نمایشنامهای نگاشته است که آزادی روایت نابی به او میدهد. او همچون دشمنان ارسطو در سنت نظریه اجرا، به جنگ ساختار منتسب به او رفته است. نمایشنامهای مبتنی بر اپیزودهای مجزا از هم که خط روایی منسجمی ندارد و شاید حتی آن را ضدروایت هم نامید؛ چراکه زیمرمن در بیشتر برههها تلاش میکند از روایت یک قصه ساده از اسطوره تخطی کند و آن را تا یک اشاره و ایماژ هم تقلیل دهد. به عبارتی او به دست به ایجازی میزند که هدفش صرفاً اشاره به یک وضعیت باشد. چیزی که در سنتهای ادبی باستانی به کرات دیده میشود. آنچه تفاوت میان یک متن باستانی با یک رمان مدرن را رقم میزند: کاستن توصیفات و ارجاع سریع به اصل مطلب.
اما زیمرمن نویسنده سنتگرایی نیست. او از سنت به نفع اسلوب خویش بهره میگیرد. او قصد بازنمایی اسطورههای یونانی یا رومی را ندارد. هدف او همانند نام اثرش نوعی دگردیسی در بازنمایی اسطوره است. دیگر خبر از آن وجه تراژیک یا حماسی اسطوره نیست. در جهانی که اسطوره معنای خودش را از دست میدهد و شمایلش به سرگرمی تقلیل مییابد، زیمرمن از اسطورههای کهن غربی تصویری کمیک میآفریند. رگههای طنز در هر روایت بار تراژیک شخصیتها را میکاهد تا حتی با نوعی آشنازدایی نیز روبهرو شویم؛ حتی در بخشهایی که وجه عاشقانه و ملودراماتیکی رخ میدهد. پس با اثری مفرح روبهرو میشویم که در آن اسطورهها کارکرد تاریخی خود را تا حدودی از دست میدهند. تنها بارقهای از آن وجه اخلاقی روایت باقی میماند در نکوهش حرص و آز و دروغ. با این حال، برای جامعه دور افتاده از اسطورههای باستانیش – با فرض اینکه اسطورههای غربی رد و نشانی در فرهنگ آمریکایی دارند – بازخوانی برخی نامها و یادها میتواند جرقهای کوچک برای درک چیستی این اسطورهها باشد. اما این همه ماجرا نیست.
برای زیمرمن فراتر از اسطوره خود تئاتر محل اهمیت است. ساختار نمایشی که او برمیگزیند خود تلنگری به اسطوره تئاتر است. اسطورهای که در آن گروه همسرایان اسطوره را همراهی میکند تا روایت تراژیک او بر صحنه شکل گیرد. در این شکل از اجرا، نظام طبقاتی و فاصله میان اشرافتت با انسان عادی نیز ترسیم میشود؛ همانطور که اووید برای تفکیک سزار از مردم عادی «دگردیسی» را مینویسد. در چنین ساختاری همسرایان نقاب بر چهره چیزی جز تودهای همراه با خدای زمینی خویش نیستند؛ اما زیمرمن با به کارگیری چنین ساختاری، آن را واسازی میکند. همسرایان مدام تغییر چهره میدهند و به شخصیتهای مختلف بدل میشوند. آنان نیز دچار «دگرگونگی» میشوند. در دستورالعمل نمایش آمده است که چگونه میتوان با تعداد مشخصی بازیگر، تعداد متعددی شخصیت را روی صحنه بازنمایی کرد به نحوی که هر بازیگر در یک اجرا میتواند چند شخصیت را بازآفرینی کند.
همه اینها تلاشی است برای معرفی نمایشنامهای شیرین که میتواند مدلهای ایرانی خودش را نیز رقم زند. ترجمه خانم مؤیدی از این متن گواه بر این است که زبان فارسی قابلیت خوبی برای چنین رویکردی در ادبیات نمایشی دارد. البته باید گفت پیش از ترجمه زیمرمن نویسندگانی چون علی شمس در نمایشنامه «داستان میانرودان» یا «احتمالات» با این رویه اجراهای موفقی نیز داشتهاند. در نوشتار علی شمس آنچه جذابیت بالایی پیدا میکند منهای بازنمایی التقاطی از اسطوره، دگردیسی در زبانی است که برای ما زبان گذشتگان و شعرا و ادبای ما به حساب میآید. در متن زیمرمن حداقل در نگارش فارسی چنین چیزی رخ نمیدهد. متن ترجمه شده بسیار ساده و سلیس است. به ادبیات امروز ما نزدیکی دارد و مترجم تلاشی برای شیطنت نکرده است. نمیدانم اصل متن به چه نحوی است و زبان انگلیسی آن آیا در پی بازی با انگارههای ادبی ادبیات انگلیسی بوده است یا خیر؛ اما مترجم متنی درکپذیر برای خواننده ایرانی و شاید کارگردانی که بخواهد آن را اجرا کند فراهم کرده است. انبوهی از اطلاعات و دادههایی درباره زیمرمن یا ترجمه نقدهایی بر این اثر، کمک شایانی است در جهت رسیدن به یک دراماتورژی آگاهانهتر. با این حال ترجمه در شوخطبعی در پارهای از اوقات کم میآورد که شاید مستلزم عدول مترجم از اصل ماجرا باشد، چیزی که مترجم از آن دوری میجوید و بیشک اگر روزی متن روی صحنه جان بگیرد، کارگردان تخطیهایش را خواهد کرد.
دیدگاه تان را بنویسید