نگاهی به فیلم «تومان»، ساخته مرتضی فرشباف
تابستان سرد
محمدعرفان صدیقیان
میتوان با اطمینان گفت که نزدیک به یک دهه است عمده فیلمهای سینمای ایران منحصر به آثار اجتماعی با شکل و شمایل مشابه یکدیگر شده است. این موج با اکران فیلم موفق «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی در ابتدای دهه 90 شکل گرفت و موفقیتهای پرشمار این اثر در جشنوارههای معتبر جهانی، فیلمسازان بسیاری را ترغیب کرد تا درامهای خود را با بهرهگیری از الگوی روایی این اثر شکل داده و شانس خود را برای حضور در فستیوالهای مختلف بیازمایند. اما مسئله اینجاست که در این گونه پرطرفدار سینمایی، اغلب مصائب و مشکلات پیشروی قشر متوسط جامعه، به درستی موردبازنمایی و پرداخت قرار نگرفت و به جای آن، سینماگران بیشتر موضوعات ملتهب و موردپسند جشنوارهها را مورد تاکید و توجه قرار دادند و عموما نگاه به مسائل اینچنینی از همین زاویه محدود نیز تنها به طرح مسئله منجر میشد و از آسیبشناسی و پیگیری ریشه معضلات خبری نبود. در میانههای دهه 90 اولین ساخته بلند سعید روستایی یعنی ابد و یک روز، موردپسند منتقدین قرار گرفت و در میان عامه مردم نیز با محبوبیتی چشمگیر مواجه و همین موضوع سبب جلب توجه بسیاری از فیلمسازان به اقشار فرودست جامعه شد. این بار نیز آثار بسیاری با الگوی تکراری و امتحان پس داده روستایی به تولید رسید؛ اما عدم شناخت فیلمسازان از زمینههای اجتماعی، فرهنگی و روانی این قشر آسیبپذیر جامعه سبب شد عمده این فیلمها فاقد نگاه خلاقه بوده و بیشتر کپیهای دست چندم از نمونه اصلی به نظر برسند. ایراد اصلی بسیاری از فیلمهای این دو جریان قالب در دهه 90، به نوع روایت باسمهای و عدم تسلط نویسنده و کارگردان به شکلدهی و پرداخت ساختار روایی فشرده و خلق شخصیتهای پیچیده مختص چنین درامهایی مربوط بود. تداوم این وضعیت کار را به جایی رساند که به محض رو به رو شدن با چنین آثاری با این پیش فرض به تماشای فیلم مینشستیم که انگار باز هم قرار است برای چندمین بار با شخصیتهایی مفلوک روبهرو شویم که زیر آواری از مشکلات اجتماعی و خانوادگی گرفتار شدهاند و گویی هیچ گریزی هم از سرنوشت محتوم خود ندارند. اما خوشبختانه با ورود فیلمسازان جوان و خلاق به عرصه فیلمسازی که از پیشینهای موفق در سینمای کوتاه حرفهای نیز برخوردارند، به نظر میرسد سینمای اجتماعی ایران در حال پوستاندازی است و میتوان از این نسل انتظار ساخت آثار متفاوتی را داشت. افرادی که عموما تحصیلکرده هنر هستند و با تماشای آثار روز سینمای دنیا و مطالعه و پژوهش در این حوزه، پیوندی عمیق دارند. بروز روحیه تجربهگرا در آثار کوتاه این دسته از فیلمسازان مبین این است که رخوت و ایستایی در انتخاب موضوع و لحن، جایی در آینده سینمای ایران نخواهد داشت و مهمتر از آن، حتی میتوان امیدوار بود که در آیندهای نهچندان دور، تنوع ژانری در سینمای عموما تکژانری ایران پدید آید. مرتضی فرشباف از جمله همین جوانان است و اثر تازهاش که از قضا موضوعی اجتماعی را با فرمولی تازه عرضه میکند، نمونه جذابی است که باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. فرشباف دانشآموخته رشته سینما از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر تهران و از شاگردان مستعد و مورد علاقه عباس کیارستمی بوده است. او فیلم اولش «سوگ» را با کمک و همراهی کیارستمی فقید جلوی دوربین برد. اثری که رد پای پررنگ استاد در آن به سادگی قابل ردیابی بود و توانست در زمان خود بسیار مورد توجه منتقدین و تماشاگران خاص سینمای هنری قرار بگیرد. «بهمن» عنوان فیلم دوم این فیلمساز با بازی فاطمه معتمدآریا بود که فضاسازی و پرداخت دقیق احوالات درونی شخصیت مرکزی و همینطور کارگردانی یکدست و روان آن، موقعیت فیلمساز را در سینمای ایران تثبیت کرد. اما جدیدترین ساخته فرشباف، اثری بهشدت متفاوت در کارنامه هنری اوست. «تومان» ماجرای داوود، برادرش یونس و رفقای او را روایت میکند که ورود به قمار، خط سیر زندگی و در نهایت سرنوشت هر یک را تغییر میدهد. در واقع شخصیتهای این فیلم و موضوع آن هر دو وجهی استعاری دارند و میتوان برای هر یک از آنها تفسیرهای مفصلی ارائه کرد. داوود شخصیت مرکزی این درام است که قصه فیلم حول محور او شکل گرفته و پیش میرود. جوانی آس و پاس که کارگر یک گاوداری در خارج از شهر گنبد است و میکوشد بوسیله قمار کردن، طبقه اجتماعی خود را تغییر دهد. او نماد و استعارهای از انسان مدرن است که برای رسیدن به قدرت، به هر ابزار و وسیلهای متوسل شده و فیلمساز بوسیله او نشان میدهد که چشیدن طعم قدرت و عطش رسیدن به پلههای بالاتر، چگونه میتوند حتی سرشت و ذات افراد طمعکار را تغییر دهد. فیلمساز برای رسیدن شخصیت به این نقطه، طراحی بسیار دقیقی انجام داده است و سیر تحول تدریجی او از خلال دیالوگهایش با دیگران و خصوصا نامزدش آیلین و همچنین نوع کنش و رفتار او در موقعیتهای گوناگون، کاملا قابلردیابی است. فیلم در چهار فصل از یک سال میگذرد و فرشباف در این انتخاب هم تلاش کرده میان معانی استعاری هر یک از فصول سال با شیوه زیست و سلوک شخصیتها پیوندی تماتیک و معنایی ایجاد کند. بهار و تابستان که فصل سرزندگی و جوانی طبیعت است، مصادف میشود با روزهایی که داوود و رفقایش سرخوش از بردهای متوالی او، روزهای پرنشاطی را سپری میکنند غافل از اینکه در فصل سرما و مرگ طبیعت، درست همین پیروزیها میتواند عاقبتی وخیم را برایشان رقم بزند که درنهایت به نابودی آنها منجر شود. فیلمساز در روندی منطقی و پرداخت شده، روحیه سرکش، بینهایتطلب و خودخواهانه داوود را پیش روی تماشاگر قرار میدهد. برای نمونه او هیچگاه به کوچکترین خواسته دختر مورد علاقهاش که در پی خلوتی دو نفره است توجه ندارد و در قرارهای ملاقاتشان هر بار فردی از نزدیکانش را با خود همراه میکند. یا سکانس تخریب خودروی پراید که داشتن آن روزی آرزوی داوود بود به خوبی طبع جاهطلب و مهارناپذیر او را نمایان میسازد و این پیشفرض را در مخاطب بوجود میآورد که شاید همین روحیه بتواند در نهایت به خودویرانگری او منجر شود. از طرف دیگر، گروه بازیگران فیلم با پیشینه تئاتری، به خوبی توانستهاند مختصات دقیق نقش خود را درک کرده و ارائهای پر جزئیات را به ثبت برسانند، به گونهای که پس از تماشای اثر نمیتوان انتخابهای بهتری را برای هیچ یک از آنها متصور بود. برای مثال میر سعید مولویان که ایفاگر کاراکتر داوود است، به خوبی توانسته از پس فراز و فرودهای متعدد حسی و بازنمایی شخصیتی دو قطبی و نامتعادل برآید. همچنین مجتبی پیرزاده که در سالهای اخیر تجارب بسیاری در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون کسب کرده، در بیان نمایشی شخصیت عزیز به هیچ عنوان دچار اغراق نشده و با فهم دقیق جایگاه خود در روایت، پختگی خود را برای ایفای نقشهای مهمتر به اثبات میرساند. به نظر میرسد فرشباف برای انتخاب نقشهای آیلین و یونس که پیوند بیشتری با جغرافیای محیط دارند، بیش از هر چیز به شباهتهای ظاهری این دو بازیگر یعنی پردیس احمدیه و ایمان صیاد برهانی با مردم ترکمن توجه داشته و بر همین اساس بسیار حسابشده دست به انتخاب زده است.
آثار کوتاه برخی فیلمسازان جوان مبین این است که رخوت و ایستایی در انتخاب موضوع و لحن، جایی در آینده سینما نخواهد داشت و میتوان امیدوار بود که تنوع ژانری در سینمای عموما تکژانری ایران پدید آید. مرتضی فرشباف از جمله همین جوانان است و اثر تازهاش موضوعی اجتماعی را با فرمولی تازه عرضه میکند
دیگر نکته مهم «تومان»، شیوه همکاری و تعامل میان کارگردان و فیلمبردار است که درنهایت به دریافت سیمرغ بهترین فیلمبرداری توسط مرتضی نجفی منجر شد. او در فیلمبرداری نخستین اثرش بدون توسل به خودنمایی، نگاه خلاق و نوجوی خود را به رخ میکشد. در اثبات توانمندیهای او، تنها اشاره به کیفیت کارش در سکانسهای پر جنب و جوش ویلای جنگلی کفایت میکند. نماهایی که تماما روی دست گرفته شده و با وجود حرکتهای پیچیده دوربین، هیچگونه اغتشاش بصری و نوری در آنها دیده نمیشود.در یک سوم انتهایی فیلم که قرار است نتیجهگیری فیلم رقم خورده و سرنوشت شخصیتها روشن شود، به فراخور تیرگی، سکون و رخوتی که زندگی داوود و دوستانش را فراگرفته، دوربین هم عموما ایستاست و نماهایی بدون تحرک را ثبت میکند. این رفتار دوربین که برخاسته از منطق نمایشی اثر است، در سکانسهای شاد و پرتحرکی چون عروسی عزیز هم تحتتاثیر فضای لحظهای قرار نگرفته و بیان یکدست خود را حفظ میکند.
فرشباف در «تومان» کوشیده است احوال درونی شخصیتهایش را نهفقط در قالب دیالوگ بلکه به صورت تصویری به مخاطب ارائه کند. در سکانس جذابی که داوود و عزیز در تاریکی و با کورسوی نور موبایل به دنبال قبر یونس میگردند، این وضعیت قرابت زیادی با سرگشتگی و پریشان حالی آن دو دارد که عاقبت، رفتارهایشان سبب گمراهی و از خودبیگانگی آنها شده و در شرایطی قرار گرفتهاند که انگار مسیر اصلی زندگی خود را گم کردهاند.
«تومان» فیلمی درباره فلسفه زندگی است و قمار به مثابه عملی میماند که بسیاری از ما در مواقعی از زندگی و بهویژه به هنگام تصمیمگیریهای فردی و اجتماعیمان، خواسته یا ناخواسته مرتکب آن میشویم
«تومان» فیلمی درباره فلسفه زندگی است و قمار به مثابه عملی میماند که بسیاری از ما در مواقعی از زندگی و خصوصا به هنگام تصمیمگیریهای فردی و اجتماعیمان، خواسته یا ناخواسته مرتکب آن میشویم. ایامی وجود دارد که فقط در پی برنده شدن و رسیدن به هدفی به ظاهر «خاص» هستیم بدون آنکه آن هدف را کاملا درک کرده و نسبت به آن آگاهی داشته باشیم. در این مسیر گاهی به مصیبتی بیش از آنچه که مستحق آن باشیم دچار میشویم، مانند عزیز و گاهی مثل داوود برندهایم بیآنکه در انتظار آن بوده باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید