برای ایران درودی که لیاقت نامش را داشت
نقاش افقهای روشن
علیرضا بخشی استوار
ایران درودی نقاش پر آوازه ایرانی هفتم آبان 1400 در 85 سالگی فوت کرد. نوشتههای بسیاری در سوگ از دستدادن این هنرمند نوشته شد و بسیاری از هنرمندان، منتقدان و ... در نوشتههای خود به این موضوع اشاره داشتند که ایران درودی آنچنان که باید مورد تقدیر قرار نگرفت و جایگاهش برای بسیاری از مردم این سرزمین ناشناخته و یا کمتر شناخته شده باقی ماند.
اما ایران درودی که بود و به واقع در سالهای زندگیاش چه جایگاهی را کسب کرد و این جایگاه تا چه اندازه مورد توجه قرار گرفت؟زندگی ایران درودی از ابتدا یک زندگی سراسر قصه و روایت است. مادر او اصالتی قفقازی داشت و او در سالهای کودکیاش به همراه خانواده به هامبورگ رفت و درست در همان سالهای حضور درودی و خانوادهاش در آلمان بود که جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست و خانواده این هنرمند خیلی زود مجبور شدند تا به ایران برگردند.
درودی در مدرسه به دلیل علاقه به نقاشی به کلاسهای آزاد طراحی و نقاشی میرفت. در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده بوزار در پاریس به تحصیل مشغول شد و در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ به یادگیری هنر در آموزشگاهها و دانشکدههای گوناگون مثل مدرسه هنرهای زیبای پاریس (بوزار)، مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل (ویترای)، انستیتوی آر.سی. آی نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامههای تلویزیون) پرداخت. پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و در اردیبهشت ۱۳۳۹ آثارش در تالار فرهنگ تهران به نمایش گذاشته شد و این شاید آغازی بود بر پذیرش هنرمندی که قرار بود راهی پر ثمر را برای خود و هنرهای تجسمی ایران رقم بزند.
درودی در سالهای دهه ۱۳۴۰ خورشیدی در شهرهای مختلف اروپا آثار خود را در گالریهای مختلف به نمایش گذاشت و سپس به آمریکا رفت. در آمریکا با پرویز مقدسی کارگردان تئاتر و سینما ازدواج کرد. هر چند دوران زندگی مشترک درودی و همسرش با مرگ زود هنگام مقدسی به پایان رسید اما تأثیر بسیار عمیقی بر درودی گذاشت و او دیگر هرگز ازدواج نکرد و تا پایان عمرش تنها ماند.
در پی این رفت و آمدها ایران درودی تنها زن از مشرق زمین است که شاگرد مستقیم سالوادور دالی نقاش مطرح جهان بهشمار میآید.
آندره مالرو نویسنده، ژان کوکتوی نویسنده و کارگردان، لوتن شاعر و منتقد بلژیکی، و بسیاری از هنرمندان سرشناس جهان آثار او را از نزدیک میشناختند و درباره آثارش در مجلات و سخنرانیهای مختلفی سخن گفتهاند. مثلاً مالرو درباره آثار درودی مینویسد:«کوشش برای آگاه کردن انسانها از عظمتی که در آنهاست و از آن بیخبرند.» یا ژان کوکتو برای او مینویسد:« گمان میکنم من از جمله معدود افرادی باشم که از گم شدن در میان دالانهای پیچ در پیچی که نقاشانی بیشمار با چشمی پر از بیم و امید در آنجا به دنبال«مینوتور» میگردند ترسی ندارند. نقاش، دانسته یا ندانسته همیشه تصویر شخص خود را میکشد؛ زیرا شکلهای زندگی کاری با زندگی شکلها ندارد، و این زندگی شکلها جدا از پدیده «شبیهسازی» پرورده میشود. مدل فقط بهانهای بودهاست و نبودن مدل، نقاش را به مظهر مدل نزدیک میکند، که چیزی نیست مگر همان نیروی ژرف و نهفتهای که در درون ما جای دارد و هنرمند جز ترجمان آن، جز واسطه احضار آن نیست.»
حتی احمد شاملو شاعر پر آوازه ایرانی ۱۴ اسفند ۱۳۵۱ شعری بهنام «اشارتی» سرود که این شعر به «ایران درودی» اهدا شد و در مجموعه ابراهیم در آتش منتشر شد.
درودی البته هیچگاه به این تعریفها و تمجیدها توجهی نکرد و به واسطه هدف روشنی که در کار داشت در مسیر خود آثاری را خلق کرد که هر چه به سوی پیش رو رفت بیشتر از قبل هویت منحصر به فرد خودش را به دست آورد و تبدیل به زبان شخصی شد. اگرچه منتقدان آثار او را به لحاظ سبکی چیزی میان سوررئالیسم و سمبولیسم تعریف میکردند اما به زعم همکاران و مخاطبانش او پیرو مکاتب متعارفی نبود بلکه به نوعی اصالت سبکی رسیده و شیوه هنری خاص خود را پی میگرفت. خود درودی بارها در صحبتهایش این موضوع را عنوان کرده بود که از طبقهبندی شدن در چارچوبها و سبکها گریزان است.
دورنماهای و چشماندازهای نورانی او شکل و شمایلی مدرن داشتند اما روح ایرانی در آن جاری بود. گلهای روییده و دورنماهای پر از نور او حاصل شگفتی بود که او در جهان درون خودش نسبت به حیات فرهنگی سرزمین خود حس میکرد. او به دنبال ترسیم جهان تصاویر ذهنی و رویاهای بلند پروازانه خود در میان گلهایی روییده بود که قابل تفسیر نبودند.مناظر غالب در آثار درودی بیشتر حاشیه کویر و گلهایی خاص است با دیوارهایی شیشهای و افق که به آثار وی فضایی خاص و عمیق میبخشید.
علیرغم این که هنرمندان نقاش آنچنان در جامعه ایرانی شهرت ندارند این بانوی نقاش نتیجه این همه سال تجربه و تلاش توامان خود را در هنگام زندگی دید و بعد از مرگ هم از احترام محروم نماند. کسی که بارها و بارها اعلام کرده بود:« سعی میکنم لیاقت اسم ایران را داشته باشم»
نگاه او در هنر بسط یک تصویر درونی در قالب فرمها و تکنیکهای نسبی بود که از مطلقگراییهای سبکی فاصله میگرفت و همین موضوع است که کار درودی را منحصر به فرد کرد.
درودی آثارش را در 63 نمایشگاه انفرادی و بیش از 250 نمایشگاه گروهی درکشورهای ایران، فرانسه، بلژیک، سوئیس، آمریکا، مکزیک، ژاپن، استرالیا، کانادا، موناکو، آلمان و امارات متحده عربی به نمایش گذاشت. سال 1968 میلادی کارگردانی فیلم مستند «بیینال ونیز» به مدت ۵۵ دقیقه را به عهده داشت. طی سالهای سال 1967 تا 1972 تهیهکننده و کارگردان بیش از 850 ساعت فیلم مستند و برنامه تلویزیونی برای تلویزیون ایران تحت عنوان «شناسایی هنر» بود.
آثار ایران درودی در دو مجموعه کتاب منتشر شد و او کتاب زندگینامهی خود را با عنوان « در فاصله دو نقطه...!» در نشر نی منتشر کرد و در طی سالهای عمرش فیلمهای مستندی مثل «مستندی درباره ایران درّودی» به کارگردانی حسن امامی ، مستند «چه شگفت است عشق، که هم زخم است و هم مرهم» و فیلم «ایران درّودی، نقاش لحظههای اثیری» به تهیه و کارگردانی بهمن مقصودلو درباره او ساخته شد.
درودی در سالهای پایانی عمر خود یک آرزو داشت که خوشبختانه این آرزو به حقیقت پیوست و او قبل از مرگش ایجاد موزه آثارش را به چشم خود دید.
او در میان جامعه هنری و مردم و حتی مسئولان فرهنگی همواره مورد احترام بود و علیرغم این که هنرمندان نقاش آنچنان در جامعه ایرانی شهرت ندارند این بانوی نقاش نتیجه این همه سال تجربه و تلاش توامان خود را در هنگام زندگی دید و بعد از مرگ هم از احترام محروم نماند. کسی که بارها و بارها اعلام کرده بود :« سعی میکنم لیاقت اسم ایران را داشته باشم.»
دیدگاه تان را بنویسید