دغدغه مرجان خسروی در فیلمسازی، زندگی عشایر بختیاری است؛
قصه کوچیدنهای سخت و بیپایان
مرجان خسروی که تمامی فیلمهای کوتاه، مستند و داستانی خود را درباره سبک زندگی و آداب و رسوم عشایر چهارمحال و بختیاری ساخته است، قصدش از این کار را نشان دادن شیوه زندگی و سختیهای آنها بخصوص زنان و در نتیجه پیدا کردن راهی برای کم کردن این سختیها بیان کرد. فیلمهای مرجان خسروی به دلیل شناخت کافی از منطقه چهارمحال و بختیاری و اقوام و عشایر آن منطقه، مورد قبول منتقدان و مخاطبان فیلمهای مستند قرار گرفته و در جشنوارههای داخلی و خارجی جوایزی هم کسب کرده است،. او در دوران کرونا هم در حال ساخت دو فیلم در این مناطق است. خبرنگار ایلنا با او درباره چگونگی انتخاب استان چهارمحال و بختیاری و عشایر این مناطق گفتگو کرده است که میخوانید:
درباره مستندهایی که ساختید قدری توضیح دهید.
یکی از فیلمها مستند «کوچ زنانه» بود که ما بخشهای نهایی آن را ضبط کردیم و دیگری هم یک فیلم مستند به اسم «عروس ییلاق» بود که هر دو فیلم در خصوص عشایر بختیاری و شیوه زیست آنهاست. دو سال و نیم هم هست درگیر یک پروژه هستم. در حال حاضر احساس میکنم فقط فیلمها ضبط شده و هیچ کاری برایشان نکردم و نمیدانم بعدا چه اتفاقی برای این فیلمها میافتد.
فیلمهای کوتاهی که شما ساختید هم در همین سبک و سیاق بوده است؟
بله. تا الان فقط یک کار برای تلویزیون ساختم که شهری بوده و به غیر از آن، فیلمهایی که جشنوارهای بوده و اتفاقات خوب کشوری و بینالمللی برایشان افتاده باشد، هیچ کدام شهری نبودهاند و همه در همان اقلیم و جغرافیا بودند.
این فیلم چندمین فیلم مستندتان است؟
«عروس ییلاق» چهارمین فیلم مستند من است و دیگر فیلمها «بهای خون»، «برف مینامد» و «کوچ زنانه». مستند «برف مینامد» در جشنواره بیگ اسکای آمریکا جایزه اصلی را گرفت و در اولین حضور جهانی خود منتخب جشنواره ایدفا بود.
چرا اینقدر در مورد ایل بختیاری فیلم میسازید؟
من از کودکی یکسری دغدغههای شخصی داشتم که در خصوص زیست من و مردم همان منطقهای بود که با آنها زندگی کرده بودم، پس ترجیح میدهم در مورد همین دغدغهها صحبت کنم که هم شناخت کاملی روی آنها دارم و هم پژوهشم به اندازه عمری است که با آنها گذراندم. ترجیح من این است که درباره مردم منطقه خودم فیلم بسازم، چه بسا اینکه جغرافیای بسیار زیبایی در کنار آن دغدغهها هست و پتانسیل بصری آن منطقه به من این اختیار را میدهد که فیلم از نظر بصری تصاویر زیبا داشته باشد و علاوه بر دغدغههای شخصی خودم، جغرافیا و شرایطی که کمتر کسی دیده را بهتر معرفی کنم.
شما میگویید فیلم جایزههای جهانی گرفته است، فیلمی که بر اساس دغدغههای اقلیمی ایران است چطور با داوران و منتقدان جشنوارههای خارجی ارتباط برقرار میکند؟
اینطور نیست که آنها اصلا درکی از این دغدغهها نداشته باشند، به هر حال آنها هم سبک زندگیهای این چنینی مثل عشایر ما دارند. فیلمهای اسنوگرافی که در خصوص فرهنگ و زندگیهای متفاوتتر از زندگیهای شهری است صحبت میکنند، برد بینالملل قوی دارند و شدیدا تاثیرگذار هستند، به این علت که همه خواهان دیدن شیوه زیست افراد، وقتی از شهر فاصله میگیرند، هستند. همه افرادی که به نحوی آلوده زندگی شهری هستند، این مسئله را دوست دارند که دوربین کمی از شهر فاصله بگیرد و در اقلیم برود. این موضوع باعث میشود برد بینالملل این نوع فیلمها از نظر بصری در اولین مرحله یک برد قوی باشد و تاثیرگذاری قوی داشته باشد.
پس شما با این دیدگاه کاملا عامدانه و عاقلانه انتخاب کردید که سراغ چه سوژههایی بروید؟
بله قطعا. ما در کنار زیباییهایی که به تصویر میکشیم، باید دغدغهای را هم بیان و حتما برای آن برنامهریزی کنیم؛ خصوصا فیلمهای مستند باید موضوعیت داشته باشند. دو سال و نیم است که درگیر یک فیلم مستند هستم که بارها و بارها دغدغهام را تغییر دادم، بارها با تدوینگر در مورد پلانها صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم. تفکری پشت همه اینها هست و هیچ چیز صرفا برای نمایش زیباییهای بصری آن اقلیم رخ نمیدهد. فیلم باید حتما حرفی برای گفتن داشته باشد که مخاطب باهوش خارجی و بینالملل را هم تحتتاثیر قرار دهد.
چقدر سعی کردید سوژهها تکراری نشوند؟
چیزی که من همیشه به همه دوستان و همکاران میگویم این است که من نسبت به سوژه تکراری حساس هستم و اصلا دوست ندارم حتی به سوژههای مشابه بپردازم.
مدتی است سوژه جدیدی در دنیا وجود ندارد و در واقع این نوع نگاهها است که متفاوت است.
بله دقیقا. شاید به همه سوژههای دنیا به نحوی پرداخته شده باشد، اما اینکه از چه زاویهای به هر سوژه نگاه کنی مهم است و من سعی میکنم سوژهای که انتخاب میکنم خیلی سوژه تکراری و دستمالی شدهای نباشد و حداقل محدود به آن اشاره شده باشد.
فعلا فقط قصد مستندسازی دارید؟ برنامهای برای ساخت فیلم در ژانر دیگر ندارید؟
نه اینطور نیست. من به طور کلی فیلمسازی را دوست دارم و معتقدم اگر مستندی بر پایه داستان ساخته شود، یعنی مستندهای دراما که تا پایان فیلم مخاطب را با قصه و شخصیتهایش درگیر کند، به مراتب مستندهای موفقتری خواهد بود. داستانها و فیلمهای داستانی که ریشه و پایه مستند و رئال داشته باشند، رئالیتی قوی و پایه و اساس واقعگرایانهتری داشته باشد، موفقتر خواهند بود. فکر میکنم برای آینده بهترین چیزی که میتوانم ارائه دهم و خودم به آن علاقهمندم شیوه ساختن مستند داستانی است؛ فیلمی که بین داستان و مستند باشد، فیلمی که حال و هوای داستان داشته باشد، اما کاملا واقعی و رئال باشد. فکر میکنم که خودم به این بخش از سینما بسیار علاقهمند هستم. تمام تلاشم را هم میکنم که مرز بین اینها خیلی باریک باشد.
«عروس ییلاق» چهارمین فیلم مستند من است و دیگر فیلمها «بهای خون»، «برف مینامد» و «کوچ زنانه». مستند «برف مینامد» در جشنواره بیگ اسکای آمریکا جایزه اصلی را گرفت و در اولین حضور جهانی خود منتخب جشنواره ایدفا بود
احتمالا این فیلمها موجب میشود که بیشتر موضوعاتی همچون سختی و مشکلات زندگی مردم در مناطقی که فیلم میسازید، جلو دوربین به چشم بیاید.
بله. ما هر گاه نسبت به هر آدمی ترحم کنیم در واقع قصد داریم بگوییم ما از او بزرگتر هستیم. ترحم کلا نشاندهنده خود بزرگبینی است.
هیچوقت به چشم ترحم به این بچهها نگاه نکردم و هرگز نخواستم بگویم این بچهها زندگیهای سختی دارند و چقدر بدبخت هستند، فقط یک نوع شیوه زیست متفاوت با شیوه زیست ماست. حتی من قصد ندارم بگویم چرا زندگی این افراد اینگونه است و بخواهم تغییری در شیوه زندگیشان ایجاد کنم. عشایر از سرمایههای اصلی این کشور هستند. نصف دام و گوشت کشور را عشایر تامین میکنند. به هیچ عنوان به زندگی این افراد ترحم نمیکنم و قصد ندارم برایشان کمک جمع کنم، ولی تمام تلاشم را میکنم که به آنها خدمت کنم. مثلا اینکه ما برای عشایر خانه فراهم کنیم و آنها را شهرنشین کنیم نه تنها خدمت نیست، بزرگترین خیانت به آنهاست. باید کاری کنیم که عشایر در شرایط پایدار کوچ کنند.
به عنوان مثال برای دام عشایر داروی رایگان تهیه کنیم، برای آنها پنل خورشیدی تهیه کنیم، برای بچههایشان امکان آموزش درست فراهم کنیم. اینکه بخواهیم بچهها را به شهر بکشانیم و زندگی شهری برایشان فراهم کنیم، به هیچ عنوان درست نیست. آنها یک زندگی و شیوه زیست متفاوت دارند و هیچ کس تعیین نمیکند که کدام شیوه زیست درست است، فقط باید زندگیهایشان را به سلامت نزدیکتر کنیم تا در شرایط پایدارتری باشند و زحمتشان را کم کنیم. چیزی که مرا خیلی ناراحت کرد، زنان عشایر بودند. زنانی که از 24 ساعت شاید پنج ساعت را استراحت کنند که آن پنج ساعت هم بدون دغدغه نیست. ما کاری کنیم که از زحمات این مردم کم کنیم. مثلا زنی که من با او صحبت میکردم متولد سال ۷۲ بود ولی شما اگر او را میدیدید فکر میکردید حداقل ۵۰ سال دارد. این به علت سختی زیاد است که بدنش فرسوده میشود و ما میتوانیم کاری کنیم که زندگیهایشان کمی راحتتر شود.
دیدگاه تان را بنویسید