نگاهی به یک نامه تاریخی از حمید سمندریان-۱
این همه آزادی عمل یعنی چه!؟
احسان زیورعالم
در دی ماه 1373، مجله آدینه اقدام به تهیه گزارشی درباره وضعیت تئاتر آن روزها میکند. برای این موضوع سردبیر وقت با سه شخصیت شاخص تئاتر ایران گفتگویی ترتیب میدهد: حمید سمندریان، علی نصیریان و خسرو حکیم رابط. بررسی گفتههای هر سه پس از 27 سال میتواند جذاب باشد؛ اما قابلتوجهترین گفتگو، آنی است که با حمید سمندریان ترتیب داده شده است. گفتگویی که اساساً گفتگو نیست و در آن سمندریان بدون هر گونه مماشات، به نقد وضعیت تئاتر میپردازد، وضعیتی که چندان متفاوت از امروز نیست.
ماجرای گفتگو از آنجا آغاز میشود که فرج سرکوهی به منزل سمندریان میرود تا با او مصاحبهای داشته باشد. به قول سمندریان سرکوهی تمام شیرینیها و چایهای موجود در منزل را میخورد و میرود. قرار بر آن میشود که سمندریان بهصورت مکتوب به پرسشها پاسخ دهد و برای مجله ارسال کند؛ اما به جای یک متن منسجم و مرتب پرسش و پاسخ، او نامهای مینویسد با عنوان «دیر خبر شدید، بحران تئاتر حل شد!» اشاره تیتر نامه به خاموشی و سکوت رسانههای وقت به موضوع تئاتر است. او در همان ابتدا به سرکوهی میگوید پرسشهایش تکراری است و بیان آن برای «چهارصدمین بار» منجر به کوچکترین تغییر در سیاستهای فرهنگی نمیشود.
اما سمندریان نمیخواهد اصطلاحاً سرکوهی را بپیچاند؛ بلکه با زیرکی در نامه هر آنچه دلش میخواهد را بیان میکند، بدون آنکه به پرسشی پاسخ بدهد. زبان نامه، زبان تعریض است. سرشار از کنایههایی که نامه را به یک کمدی سیاه بدل میکند. زبان تلخ و اندکی نزدیک به محاوره، نامه سمندریان را خواندنی میکند. او با ترفند ذم شبیه به مدح مینویسد «عاملان نالایق از صدر تصمیمگیریهای تئاتر برداشته شدهاند و جای آنها اشخاص خوشنیت، با لیاقت و کفایت به کار گمارده شدهاند. سالنهای تئاتر در اختیار گروههای ارزنده و کارگردانهای ممتاز قرار گرفته و آنها هم با روحیهای بسیار شاد به خلاقیتهای نمایشی فوق تصور پرداختهاند و دیگر ملالی ندارند جز فرسودن بودن ابزار فنی و امکانات صوتی و توری محلهای مایش که آن هم به زودی زود برطرف خواهد شد. شورایی که قبلاً به نام «تصویب متن» وجود داشت، که گاه اشتباهاً سبب رنجش همکاران میشد، امروز دیگر دست و بال مجریان را کاملاً باز گذاشته و آزادی مطلق را چنان اعمال میکند که خود بچهها کمکم ناراحت شدهاند و شنیدهام حتی بعضی از آنها شخصاً به بخش «تصویب متن» مراجعه و اعتراض کردهاند که این همه آزادی عمل یعنی چه!؟»
باید دقت داشت اشاره آقای سمندریان به یکی از سیاهترین دورههای تئاتر ایران بازمیگردد. زمانیکه سید مصطفی میرسلیم زعامت وزارت ارشاد را برعهده داشت و موجبات حذف علی منتظری از مرکز هنرهای نمایشی را فراهم کرد. آمدن منتظری به تئاتر منجر به تولید اولین نمایش پس از انقلاب سمندریان، «ازدواج آقای میسیسیپی» میشود. سمندریان تا پایان دوره میرسلیم موفق به تولید اثری نمیشود و با آمدن حسین سلیمی به مرکز هنرهای نمایشی است که او «دایره گچی قفقازی» را میسازد. میرسلیم بعدها در برنامه «شناسنامه» شبکه سه به بسته بودن فضا در دوران خود اعتراف میکند.
ادامه نامه سمندریان به موضوع سانسور اختصاص مییابد و او مدام میگوید اساساً دیگر خبری از سانسور نیست؛ ولی واقعیت چیز دیگری است. به تعریض میگوید «اگر در حال حاضر نمایش ارزندهای بر صحنه نمیبینید، علتش را در خود تئاتریها جستجو کنید.» سمندریان حتی گفتههای پیشین خود در مصاحبههای گذشته را نقض میکند و میگوید «تبعیض، بیعدالتی، خاصه خرجی، حیف و میل و کلماتی از این قبیل که در مصاحبههای قبلی من رکورد کلمات تکراری را شکسته بودند، در حال حاضر دیگر معنا و مفهومی ندارند. خاصه خرجیها برطرف شده، عدالت جای بیعدالتی را گرفته و حق به حقدار میرسد و کلمه تبعیض را فکر میکنم کمکم از لغتنامههای تئاتر بیرون بکشند.» قابلتوجه آنکه در پایان دروه صدارت میرسلیم در تالار وحدت با هزینهای که هیچگاه مشخص نشد، محمود عزیزی نمایش «سردار سازندگی» را در 1376 روی صحنه میبرد تا شاید گفتههای سمندریان رنگ و بوی متفاوتی بگیرد.
سمندریان در این نامه به لغو اجرای خودش هم میپردازد و مینویسد «زعما پشت دستشان را داغ کردهاند که یا با گروهی قرارداد اجرای نمایش نبندند و یا اگر بستند، دیگر آن را یک طرفه لغو نکنند. این همان اتفاق پرسروصدایی بود که بین مرکز هنرهای نمایشی و بنده اتفاق افتاد.» در اینجا سمندریان به سرکوهی هم حمله میکند و مینویسد «البته آنقدرها هم پروسروصدا نبود، وگرنه بالأخره به گوش شما هم می رسید و لااقل قلم برمیداشتند و سه چهار تا بد و بیراه به بدقولها و جرزنها میگفتید.»
اشاره سمندریان به نمایش «دایره گچی قفقازی» است که گویا ترجمه آن در آغاز انقلاب منجر به اتهاماتی علیهش میشود؛ با این وجود او برای اجرایش مصر است تا در نهایت در 1377 آن را در تئاتر شهر روی صحنه میبرد. گویا قرار بود این نمایش در زمان علی منتظری اجرا شود، چنانچه سمندریان مینویسد «دوبار از این سهبار در زمان سرپرست پیشین مرکز هنرهای نمایشی بود » که با وجود صداقتش نتوانست نمایشنامه مذکور را روی پا بیاورد و بار سوم تقاضا از طرف تالار وحدت بو که من استقبال کردم و قرارداد بین من و مدیریت تالار به امضا رسید؛ اما ناگهان پس از پنجاه جلسه تمرین یکی از همین زعما قرارداد را یک طرف برهم زد و تمام اعتراض من و 57 بازیگر این نمایش به جایی نرسید.»
از اینجای نامه سمندریان سرکوهی را به باد نقد میگیرد که او در این دوره سکوت کرده است و حق سکوت نداشته است. او میگوید «چطور بعضی خبرهای کماهمیتتر را میشنوید به موقع سروصدا هم میکنید. چطور است که وقتی یک مصاحبه لازم دارید، به یاد ما میافتید و پاشنه تلفن ما را از جا میکنید؛ولی وقتی به مصاحبه دست یافتید و چند نفر را به جان ما انداختید که پوستمان را بکنند، آن وقت خودتان کنار مینشینید و سکوت میکنید؟»
اینجا میانه نامه است. خودش مینویسد در این میانه اعتراض کرده تا «عقدهام» را خالی کنم. دوباره رندی میکند و زبان تعریض پیشه میکند. به جشنوارهها میرسد و مینویسد «یکی از اقدامانی که انجام می دهند کمک به رشد روز افزون جشنواره تئاتر است. هر ساله، هر ماهه، هر هفته، هر روز در کنار و گوشه مملکت یک جشنواره تئاتر برپاست... عشق و شور مجریان برنامهها و هیجانات غیرقابل انکارشان تنها جنبه مثبت این جشنوارههاست و جز این هیچ. بودجهها مصرف میشود، عدهای مسئول از مرکز به دنبال انتخاب برنامه میافتند و از مدتی پیش از شروع جشنواره به تلاشی دست میزنند که عبث است.»
او سپس سراغ تئاتر دانشگاهی میرود و مینویسد چرا دانشگاه بازدهی ندارد. «استادان ضعیفتر از آنند که صلاحیت تدریس داشته باشند و صرفاً بر مبنای ضرورت و احتیاج انتخاب شدهاند... دانشجویی که در کلاسهای دانشگاه درباره راز و رمز بازیگری پیشرفته و ارزشهای یک بازیگر بزرگ مطلبی شنیده، در هیچ صحنهای اثری از آن شنیدهها نمییابد که هیچ، کار از این بدتر هم میمشود: بیارزشها و کماعتبارها - که صحنهها را تیول خود کردهاند - کمکم ذوق اجتماعی را پایین میآورند.»
ادامه دارد...
دیدگاه تان را بنویسید