گزارش میدانی «توسعه ایرانی» از نگرانیهای این روزهای مردم
تحرکات ترامپ، گرانی، کوچکتر شدن سفرهها و...
آسو محمدی
«ترامپ به عنوان اولین رئیسجمهور آمریکا وارد خاک کره شمالی شد». پیچ رادیو را شُل میکند. خبر از دهان رادیو درنیامده، راننده اتوبوس شروع میکند: «یه کاسهای زیر نیمکاسه است که این دو (کره شمالی و آمریکا) این قدر هوای همدیگر را دارند، حالا کی گندش در بیاید، اللهاعلم». تنوع ماشینها و آدمهایی که در خیابان جاریاند، نگریستن را لذتبخش میکند. برعکس مترو، اتوبوسها وسیعترین انتخاب را در لذت بردن از قوه بینایی در اختیار مسافر قرار میدهند. در توقفی کوتاه پنجرههای اتوبوس، نگاههای انبوه مسافران را قاب میکند. همچون نمایشگاهی یک لحظه چندین پُرتره را میبینی. اتوبوس که میرود همه اینها از نگاهت جدا میشود. همه اطرافت را میتوانی ببینی. حرکت که میکند میتوانی ببینی در شهر چه خبر است.
اپیزود اول؛ اتوبوس
ساعت از 9 صبح بالا میآید. از سیدخندان با اتوبوسهای سبزرنگ خط ویژه به سمت خیابان ولیعصر حرکت میکنم. صدای رادیو فضای اتوبوس را درنوردیده و راننده هم گهگاه پیاز داغ اخبارش را زیاد میکند. با خودش تحلیل میکند: «ببین! اگر رئیسجمهور ایران بودم، به همه کشورهای دنیا دست دوستی میدادم. با زبان ادب و احترام با همه کشورها صحبت میکردم. دعوتشان میکردم به ایران. چهره دوستانه ایران را به همه دنیا نشان میدادم. اما شما ببینید این ایرانهراسی از کجا میآید؟ این آقا (ترامپ) چرا این قدر علیه ایران حرف میزند؟»
ابتدای خیابان مطهری پیاده میشوم به سمت هفتتیر. سر صحبت را با راننده تاکسی باز میکنم: «از صبح تا شب هر کسی سوار تاکسی میشود، از وضعیت کشور گلایه دارد، اما وقتی دولت یک درخواستی از مردم میکند، همه لبیک میگویند. ما نمیدانیم کدام رفتار درست است. جهانبخش 40 ساله توضیح میدهد: «البته وضعیت کشور هم بیتاثیر نیست. از نظر اقتصادی هم دخل و خرج مردم با هم جور درنمیآید. من خودم هم سرگردانم. 20 سال پیش روزی دو ساعت با تاکسی کار میکردم، تامین میشدم، اما حالا این دو ساعت گاهی وقتها تا 20 ساعت طول میکشد. همه اینها درست که مشکلات اقتصادی است، اما ریشه در مسائل سیاسی کشور دارد. در مملکت اسلامی همه باید یکسان باشند. مردم 40 سال است ایستادهاند، اما تحمل شرایط سخت است.»
ما بیرون گود هستیم، آنها داخل گود
مریم، 35 ساله با تایید حرفهای راننده وارد بحث میشود: «مسئله این است که راه مسئولان ما از مردم جداست. ما بیرون گود هستیم، آنها داخل گود هستند. آنها یک وقتی بالاتر هستند و بیشتر از ما میبینند و ما پایینتر هستیم و برد دیدمان کمتر. اگر قرار بود کشور با این سیاستها پیشرفت کند، پس چرا پس از چهار دهه، حال اقتصاد کشور خوب نیست. معلوم است باید در سیاستگذاریها اصلاحاتی را اعمال کرد. تازه وقتی تحریم شدیم دیدند که ما «چوب بستنی» هم گاه از چین وارد میکنیم.» محمود،50 ساله در صندلی جلوی تاکسی نشسته، سرش را میچرخاند به عقب. حرفهای مریم را تکمیل میکند و با نگاهی به راننده تاکسی میگوید: «باید مردم یاد بگیرند که خواستههایشان را از دولت چطور طلب کنند. زمانی وضعیت بهتر خواهد شد که مردم بتوانند از دولت مطالبه درستی داشته باشند. راحت با مسئولان حرف بزنند. مردم اگر آگاه باشند، سد راه اشتباهات مسئولان میشوند. دیگر کسی نمیتواند اختلاس کند. بنده یک ورود ممنوع که بروم سریع برگ جریمهام میآید، اما نمیدانم که چرا با این مفسدان برخورد سریع تر و قاطعتر نمیکنند که این نوکیسههای تازه به دوران رسیده بفهمند عاقبتشان این است. هرچند جامعه ما برعکس شده است و هرکسی نان حلال میخورد در آسایش نیست.»
مردمِ آگاه، سد راه اشتباهات مسئولان میشوند
میدان هفتتیر مثل همیشه شلوغ است. حسین، 29ساله گوشه میدان منتظر تاکسی است: «بیکاری آقا! بیکاری! وضع خوب نیست. احزاب سیاسی با هم کنار نمیآیند. نمیدانند که وقتی متحد نباشند وضعیت سیاسی و به تبع آن وضعیت اقتصادی به هم میریزد و دودش در چشم مردم میرود. همه جای دنیا احزاب با هم رقابت دارند، اما مردم را درگیر نمیکنند. همه مسئولان هم میدانند چکار باید بکنند که وضع خوب شود، اما با هم متحد نیستند. بهجای اینکه به داد مردم برسند، بیشتر با هم درگیر هستند. مردم را قربانی جناح بازی نکنند. به این میدان نگاه کن! همه تهران تاکسیرانی شده». این دانشجو ادامه میدهد: «کشور ثروتمندی داریم، اما مشکل مدیریت منابع است. مسئولان بهدنبال منافع احزاب هستند تا مردم. چرا باید اینقدر امکان و اختیار دست یک مسئول باشد که بتواند به راحتی اختلاس کند؟ اختلاس هیچ وقت یک نفره نیست. حتما یک مجموعه است.»
اپیزود دوم؛ خیابان
دقایقی را به سمت میدان ولیعصر پیادهروی میکنم. همراه تاکسیهای سبز و زرد هفت تیر از بالای پل کریمخان میگذرم. ولیعصر از جهات گوناگون محیطی مشخصا پیشرفته است؛ مستقیم بودن خیابان، طول و عرض مناسب و سنگفرش و جدولهای منظم، سینماها و آمفیتئاترها، موزهها و گالریها، کافهها، ویترینهای نمایش، غوغای سرسامآور برندهای خارجی، هویت بینالمللی و حضور طبقات اجتماعی مختلف در آن. همه این موارد ولیعصر را جدای از خیابان به یک بازار تبدیل کرده است. «بازار بهشدت کساد است. مخصوصا صنف فرش که بورس کار ماست. حالا در طول سال در بعضی ماهها قوت میگیرد. حتی در ... هم که مرکز بازار فرش است. هر سال این موقع غلغله بوده نسبت به سالهای قبل اما در حال حاضر اصلا بازاری ندارد و روزهای پنجشنبه و جمعه که مردم صف میکشیدند تا وارد بازار شوند، حالا هیچ خبری نیست.» این بخشی از صحبتهای رضا، 39ساله و فروشنده فرش است.
مردم از تأمین نیازهای روزمرهشان عاجزند
رضا در توضیحی بیشتر میگوید: «یکی از علتها این است که پول در دست مردم اندک است. حقوق ماهانه عقب افتاده. بازارها خلوت است و حتی میتوانم بگویم که این مشتریهای امروز هم، مشتریهای مربوط فروردین این صنف باشد. در حالی که کاسبی و فروش ما برمیگردد به قدرت خرید مردم. وقتی خرج و مخارج به قدری بالا رفته که مردم از برآورده کردن نیازهای روزمرهشان عاجزند، خریدن فرش جزو خریدهای تجملی به حساب میآید. حالا فرش زیر پا نو نباشد، گرسنه که نمیمانند. اوضاع روز به روز بدتر میشود. البته این را هم بگویم که دلار گران شده و ارزش پول هم پایین آمده که این هم بیتاثیر نیست. برای مثال نخهایی که وارد میکنیم، روی گران شدن تولیدات ما تاثیر دارد.» معصومه، 47 ساله خرده فروش است: «چاله چولههای مردم زیاده شده خرید لباس اولویت دوم آنهاست. شما راسته ما را نگاه کنید. از پایین خیابان ولیعصر تا بالا همه دستفروش شدهاند. مردم هم دنبال این هستند که یک جنس را با دو هزار تومان ارزانتر بخرند.» امیرحسین، 40 ساله میگوید: «شما نگاه کنید چهار طرف تهران نمایشگاه زدند و فروشندهها جنسهای روی دست ماندهشان را به نمایشگاه میبرند و به مردم میفروشند. خودم قبلا تولیدکننده کفش بودم. دبه 18لیتری چسب کفش 98هزار تومان بود، الان شده 210هزار تومان. «زیره خام» از جفتی دو هزار تومان حالا شده 18هزار تومان. مسلم است که این گرانی قیمت کفش را چند برابر میکند و مردم نمیخرند. رکود اقتصادی مغازهها را خلوت کرده است. چند سال پیش تا این وقت از سال، روزانه صد قلم کفش فروش داشتم، اما الان از صبح تا ظهر 10 قلم هم نفروختم. حساب کردم بهخاطر کسادی بازار امسال نزدیک 90میلیون تومان ضرر کردم.»
گرانی اولویت ما را به هم ریخته است
با مترو میدان ولیعصر به بازار بزرگ تهران؛ جایی که معروف به قلب اقتصاد کشور است، میروم. در همهمه و هیاهوی پیادهروهایش گم میشوم. بازار تهران، مجموعهای از عمدهفروشها، خردهفروشها، انبارهای کالا، کارگاههای تولیدی و... است. وحید 35ساله از صنف آجیل فروشان است: «در صنف آجیلفروشان گرانی و افزایش قیمت در یک سال گذشته سرسامآور است و به نسبت سال گذشته فروشمان خیلی کم شده است. بادام هندی سال گذشته 72هزار تومان بود، اما حالا 120هزار تومان است. جنس خوب در بازار نیست و مردم قدرت خرید ندارند.»
اپیزود سوم؛ بازار
در همهمه جمعیت پیادهروها یک عیش جمعی نهفته است، وقتی در انبوه تنها غوطهور میشوی. در همان حال پرسهزنی در بازار تهران به ارزیابی این گرانی و تاثیرش بر زندگی و اولویتهای مردم میپردازم: مثل اکثر مردم گرانی توان خرید من را هم محدود کرده است. این مسئله باعث شده که ما برنامهای را در نظر بگیریم و اولویتهای خریدمان را در آن مشخص کنیم و برای اولویتها هزینه کنیم. مریم، 35 ساله شهروندی است که لب به گلایه میگشاید و میگوید: «اگر پولمان اضافه آمد در مراحل بعد خریدهای رفاهی و آموزشی بچهها را تامین میکنیم. توان خریدمان هم نسبت به سال پیش افت خیلی خیلی شدیدی کرده است. درآمد تکان نخورده، اما هزینهها چندین برابر شده است. سوبسیدهای دولت کمتر شده است. بهویژه در مصرف انرژی برای مثال آب، گاز و برق همه تورمزا بودهاند. حتی هزینههای خدماتی شهرداری هم دو برابر شده است. در نتیجه به مسائل رفاهی و آموزشی نمیتوانیم توجه کنیم. گرانی اولویت ما را به هم ریخته است.»
جهانبخش 40 ساله: «از نظر اقتصادی دخل و خرج مردم با هم جور درنمیآید. من 20 سال پیش روزی دو ساعت با تاکسی کار میکردم، تامین میشدم، اما حالا گاهی تا 20 ساعت کار میکنم. همه اینها درست که مشکلات اقتصادی است، اما ریشه در مسائل سیاسی کشور دارد.»
دولت هم وضعیت را رها کرده است
حسین 58 ساله از زاویه تاریخی به قضیه نگاه میکند و میگوید: «اگر بخواهیم امسال را با سال گذشته یا حتی این دهه را با دهه گذشته یا نه قبل از انقلاب را با بعد از انقلاب مقایسه کنیم، نتایج متفاوتی میگیریم. برای مثال بعد از انقلاب وضعیت بهتر از قبل از انقلاب بود. آن موقع در بعضی از مناطق کشور مردم چیزی برای خوردن نداشتند و بهسختی زندگی میکردند، اما حالا میبینید وضع نسبی مردم بد نیست. خیلی از مردم خانه خریدند و سر و سامان گرفتند. حالا اگر دهههای بعد از انقلاب را مقایسه کنیم باز رو به رشد بوده است. هر چند در این دهه، یعنی دهه90 سال به سال گرانی بوده است که این هم نتیجه سیاستهای نادرست اقتصادی و سیاسی دورههای پیش است. از سوی دیگر کنترلی بر بازار نیست و دولت هم وضعیت را رها کرده است.» پروانه50 ساله حوصله صحبت کردن ندارد. با این حال میگوید: «وقتی گرانی حاکم باشد، مسلما از خیلی چیزها باید بگذریم، اما با توجه به تجربه زیستی خودم، باید بگویم که تعادل هزینهها و درآمد امسال خانواده ما حفظ شده و تغییر آنچنانی نکرده است. هر چند در کل بخواهم بگویم گرانی سفره ما را هم کوچکتر کرده است و تاثیر منفیاش را روی زندگیمان گذاشته است. برای مثال چون پول کافی نداشتیم هیچ وقت نتوانستیم مسافرت مناسب برویم.»
حسین 58 ساله: از دهه90 سال به سال گرانی بوده است که این هم نتیجه سیاستهای نادرست اقتصادی و سیاسی دورههای پیش است. از سوی دیگر کنترلی بر بازار نیست و دولت هم وضعیت را رها کرده است
به لحاظ اقتصادی هیچ اتفاقی نمیافتدیا اوضاع بهتر میشود؟
مجید، 33 ساله معتقد است: «به لحاظ اقتصادی هیچ اتفاقی نمیافتد، چون عملا برنامه مدونی برای افزایش درصد اشتغال، از بین رفتن رکود و افزایش درآمدها درست تهیه نشده و در مسئولان ارادهای برای اصلاح زودهنگام مشکلات دیده نمیشود و این ناامیدی میآورد. البته در این ناامیدی گروههای اجتماعی با پایگاه مردمی قابلاعتنا هستند که همچنان سعی میکنند، این امید را برای سالهای بعد و انتخابات بعدی و آینده نگهدارند.»
علی، 60 ساله بر این باور است: «سیاست از اقتصاد جدا نیست. سیاست از فرهنگ جدا نیست. فرهنگ از آموزش جدا نیست. وقتی آموزش فروپاشیده است، چکار باید کرد؟ چندین هزار دکتر تحویل جامعه دادیم، همه بیکار. وعدههای دولت هم که در چهار سال گذشته روی زمین مانده است. سالهاست داریم با تجربه آزمون و خطا پیش میبریم. او ادامه میدهد: ما سواد تاریخی نداریم. ما مشکل شناختشناسی داریم. ظاهرا سال98از نظر اقتصادی بدتر از سال97 است. چرا کسی در کشور سرمایهگذاری نمیکند؟ چون اعتمادی که باید باشد نیست. میدانم که این روزها نخواهد ماند و شرایط بهتر میشود؛ اما تحقق این امر به اتخاذ سیاستهایی برمیگردد که مسئولان کشور در این روزهای پر از دلشوره و نگرانی اعمال میکنند.»
دیدگاه تان را بنویسید