دوران سرکشی در محضر عاشقی جوانان نمیتوانند منتظر بمانند
آسیه ویسی
این روزها ازدواج جوانان به معضلی عجیبوغریب با ابعاد پیچیده فراوان تبدیلشده است. سنتهای دست و پاگیر و شرایط سفت و سختی که برخی والدین برای ازدواج فرزندانشان میگذارند- و فرقی هم نمیکند که دختر باشند یا پسر- باعث شده بسیاری از جوانان، عطای این سنت را به لقایش ببخشند و به روش و سیاق خود در این مسئله ورود کنند. حال بماند که تا چه اندازه ورودهای جوانان از نظر جامعه و عرفها و سنتهایش موردقبول هست یا نیست؛ اما مسئله این است که اگر بزرگترها بهزودی و در اسرع وقت راهحلی برای این معضل نیاندیشند؛ بهزودی بهجای معضل، مصیبت دریافت خواهند کرد.
این بار اول نیست که ما با ویدئویی برخورد میکنیم که در آن پسری در انظار عمومی و در برابر دختری زانو میزند و با تقدیم حلقهای از او تقاضای ازدواج میکند. از نظر این جوانان که در پی تغییرات و تحولات هستند و تلاش میکنند خود را از زیر بار و فشار سنتهای محدودکننده اجتماعی رها کنند، این روشی دلنشین و خوشایند است؛ حتی اگر سابقه آن به سرزمینهای غربی برگردد، باز هم میتوان گفت که نوعی شیوه رسمی برای ازدواج است؛ مردی از زنی تقاضای ازدواج میکند، البته بدون حضور خانوادهها، چون بهاحتمالقوی خانوادهها مخالفت کردهاند و با شرط و شروطشان مدام جلوی این بچهها سنگ انداختهاند. اگر این روش، یک روش منحط غربی است و آنچنانکه پلیس گفته باعث جریحهدار شدن عفت عمومی شده، به پیری رسیدن جوانان ازدواجنکرده و نیز آنانی که پنهانی تن به ازدواجهای سفید دادهاند، چگونه روشی است که موجب جریحهدار شدن عفت عمومی نمیشود؟!
داستان جامعه ما در برخورد با هر نوع تحولی که بتواند زندگی را برای مردم آسانتر کند، از ازل سلبی و حذفی بوده است؛ یادمان نمیرود مقاومتها در برابر واکسیناسیون و استفاده از دوش حمام و آبلولهکشی در همین سرزمین گلوبلبل که تا مدتها چه مخالفان سفت و سختی داشت.
در اینجا نه قصد تأیید رفتار این جوانان را داریم و نه قصد نقد آنان را. ازدواج همزمان، هم یک امر خصوصی است و هم یک امر عمومی. خصوصی چون ماجرای عاشقانه بین دو نفر است و به دل این دو و خواست قلبیشان مربوط است و عمومی چون برای همزیستی این دو نفر، باید عاقد و چندین شاهد و اعلام عمومی صورت بگیرد و اصلا فلسفه مهمانی و ولیمه دادن در مراسم ازدواج، همین است که پیوند این دو نفر به جامعه اعلامشده و از سوی اطرافیان به رسمیت شناخته شود.
اگر خود را ملزم میدانیم که نگذاریم فرزندانمان از شیوههای منحط غربی استفاده کنند، اگر نمیخواهیم این جوانان دستبهکارهایی بزنند که عفت عمومی! را جریحهدار کند، بهجای گرفتن و حبس و مجازات، بیایند بنشینند و صاف و ساده احوال این بچهها را که دل به هم دادهاند و نیز دهه شصتیهایی را که در تجرد به میانسالی رسیدهاند، بپرسند و با یک همفکری همدلانه ببینند چه کار باید کرد... چهکار میشود کرد و اگر راه مناسبتری بجز سلب و حذف و حبس دارند، لطفاً همه را بدون رودربایستی بریزند روی دایره.
دیدگاه تان را بنویسید