مسأله اجتماعی را به قطبیسازی امنیتی تبدیل نکنیم
نادر صدیقی
نزاع در آن بیآرتی در واقع نوعی «نزاع تصویرها» ست. یکی میگوید فیلم را نشان امنیتیها خواهد داد و دیگری میگوید همین رفتار را نشان «تمام دنیا» خواهد داد. در جهان جهانی شده توسط فناوری ارتباطی، اصل «دیده شدن»، یعنی فضای رویتپذیری حالتی جهانی به خود گرفته و دیگر یک طرفه نیست. یعنی از دورانِ مشاهدهگرِ تکسویه و «سراسربین» که همه چیز را میبیند بیآنکه خود دیده شود، عبور کردهایم. دنیا ما را میبیند و ما رخدادهای دنیا را چنان میبینیم که گویی در کوچه و محله ما رخ داده است. ای کاش تلویزیونی داشتیم که آن دو زن هموطن را در زیر یک سقف گفتگویی، هم مباحثه میکرد.
این یک مسئله اجتماعی است و نه سپاهی امنیتی پلیسی و باید در سطح مناسبات میان سبکهای مختلف زیستی حل شود. به محض اینکه یک مسئله اجتماعی تبدیل به امری امنیتی شود به قلمرو تاریک و خطرناک عدم تمایز میان خشونت و قانون و حقوق وارد خواهیم شد. بگذاریم زنان با یکدیگر گفتگو کنند. جامعه دارد چند زبانی، چند فرهنگی و متکثر میشود. این چند فرهنگی از آن رو کاملتر و بهتر از مراحل بدوی تکوین هویت ملی خواهد بود که متضمن تنوع بیشتری در عین وحدت ملی است.
از مطهری آموختهایم در گذار از جوامع بدوی به جوامع پیشرفته، وحدت وجودی و حقیقی جامعه از طریق انحلال اجزا و مولفههای گوناگون آن حاصل نخواهد شد، برعکس:«وقتی که ما میآییم سراغ جامعه، میبینیم درعین اینکه جامعه حیات حقیقی دارد استقلال افراد در درون جامعه و استقلال طبقات در درون جامعه و استقلال گروهها در درون جامعه در یک حد نسبی محفوظ است ولهذا ما ببینم در درون یک جامعه همیشه جنگ و درگیری است. این علامتِ یک نوع استقلال و آزادی برای افراد است،» (مطهری،م. آ.ج 15 ،ص772)
اصل «وحدت در عین تنوع» در طلیعه ورود به مدرنیته برای آتاتورک و رضاخان و در واقع برای لشکری از نخبگان و هویتپردازان ملی آن عصر چندان شناخته شده نبود. به عنوان مثال در آنسوی قضیه، ترکان جوان و امثال ضیاء گوک آلپ و در این سو، امثال کسروی و محمود افشار و دیگر ادبشناسان ناسیونالیستی نمیتوانستند تصور کنند که تکثرهای مربوط به سبکهای زیستی و فرهنگی و زبانی یک کشور میتواند ثروت آن کشور به حساب آید، برعکس، آنها میان هویت ملی و تک تیپ بودن زبانی و یا فرهنگی و سبک پوشش همسانسازی میکردند. در واقع این نه هویت ملی زیسته شده در قرون تمدنی ایران و اسلام بلکه هویت الگوبرداری شده از مدلهای فاشیستی زمانه بود که تکثر کمتر فرهنگی و زبانی و زیستی را موجب انسجام بیشتر هویت ملی میدانست. به عنوان مثال فردی مثل محمود افشار به رغم تحصیل در سوئیس، بر این باور بود که کاخ ملیت در آن قبیل کشورهای چند فرهنگی متزلزل و ناپایدار خواهد بود و ملی بودگی حقیقی و پایدار یعنی انحلال همه زبانها و هویتها و سبکهای زیستی در یک مدل واحد و تکواره:
«منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که...اختلافاتِ محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود[!] و ملوک الطوایفی کاملاً از میان برود؛ کرد و لر و قشقایی و عرب و ترک و ترکمن و غیره با هم فرقی نداشته، هر یک به لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند[!]... به عقیده ما تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس و غیره حاصل نشود، هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر است[!]...میتوان بعضی ایلاتِ فارسیزبان را به نواحی بیگانهزبان[!] فرستاد و در آنجا دهنشین کرد و در عوض ایلات بیگانهزبان آن نقاط را به جای آنها به نواحی فارسیزبان کوچ داد و ساکن کرد. اسامی جغرافیایی را که به زبانهای خارجی[!] و یادگار تاخت و تاز چنگیز و تیمور[!] است باید به اسامی فارسی تبدیل کرد. باید مملکت را از لحاظ اداری مناسب با مقصود تقسیمات جدید کرد. محمود افشار یزدی-مجله آینده»
جامعه ایرانی امروز بسی منتوعتر و توسعهیافتهتر از آن شده که بتوان اجزا و مولفههای گوناگون فرهنگی و زیستی آن را به شکل آمرانه سرهمبندی کرد. هویت ملی پایدار یعنی تنوع بیشتر در عین وحدت. بافتهای چونان قالی ایرانی که در آن رشتههای بیشتر و رنگیتر درهم تافته شدهاند .
دیدگاه تان را بنویسید