گزارش ایلنا از فقر و سختی زندگی در دهستان پاتاوه؛
زندگی در چادر ۱۰ ماه پس از زلزله
این روزها خشکسالی گریبان بسیاری از روستاهای کشور را گرفته است. خشکسالی که گاهی در کنار بلایای طبیعی مثل زلزله زندگی را برای ساکنان آن منطقه سخت و گاه غیرممکن میکند. دهستان پاتاوه از توابع شهرستان دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد یکی از همین مناظق است که در کنار خشکسالی، سال پیش زلزله ویرانگری را هم متحمل شد و حال در آن خانوادههایی زندگی میکنند که علاوه بر شرایط سخت برای کسب درآمد، ماههاست که در چادر اسکان دارند.
به گزارش ایلنا، روزگاری شغل اصلی مردمان دهستان پاتاوه کشاورزی بود، اما به گفته اهالی این دهستان این روزها به دلیل کمآبی همه نمیتوانند برنج بکارند، و خیلیها که روی زمین کارگری میکردند، برای یافتن شغل، خانه و دیار خود را رها کرده و به شهرهایی مانند یاسوج و اصفهان مهاجرت کرده و حاشیهنشین این شهرها شدهاند.
یکی از ساکنان پیرمرد مغازهداری است که میگوید: «روزی ۵ تا ۶ هزار تومان هم فروش ندارم. همه چیز گران شده، قند، شکر، روغن حتی همین برنجی را که خودمان در همین زمینهای کشاورزی میکاریم کیلویی ۵۰ هزار تومان است، اینجا چه کسی میتواند با چنین قیمتی برنج بخرد».
زنی میگوید: « ما کرایهنشین هستیم. شوهرم کارگر است و خودم هم از ساعت ۷ صبح تا ۷ شب در نانوایی کار میکنم و روزی ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان درآمد دارم. شاید هر ۲۰ روز هم نتوانم مرغ بخریم، خیلی از خانوادهها همان را هم نمیتوانند بخرند. وضع خیلی بد است».
در یکی از سربالاییهای روستا چندین خانه هنوز از زلزله سال گذشته تخریب شده و در حال ساختوساز هستند. چند زن و مرد در مقابل خانه ایستادهاند، یک چادر هلال احمر هم خودنمایی میکند. زنی میانسال که از ساکنان چادر است میگوید: «شوهرم جانباز و بیکار است و ماهیانه ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان مستمری از بنیاد جانبازان میگیریم. خانه ما در زلزله تخریب شد و با وامی که دولت به ما اختصاص داد، توانستیم اسکلت خانه را بسازیم، اما همه چیز گران است و نمیتوانیم داخل خانه را کامل کنیم. با این دو میلیون و ۲۰۰ هزار تومان فقط میتوانیم قسطهایمان را پرداخت کنیم. به همین دلیل الان ۱۰ ماه است که در این چادر زندگی میکنیم».
زنی دیگر از اهالی پاتاوه که در خانهای آسیبدیده از زلزله، بدون حمام و سرویس بهداشتی زندگی میکند، میگوید: «به ما کمک شده ما منکر این نیستیم، اما کم بوده و مشکلات ما حل نشده باقی مانده است». وی ادامه میدهد: «خانه ما هم در زمان زلزله خسارت دید، اما آن زمان چون درگیر اعدام برادرم بودیم نتوانستیم برای وامی که دولت به زلزلهزدگان میداد اقدام کنیم؛ و الان آن وام راکد شده است.»
او میگوید: «همسر برادر بزرگم پایش لغزیده بود، او هم همسر برادرم را کشت و خودش به زندان رفت و بعد هم اعدام شد».
او به شیوع چند همسری در این روستا به دلیل فقر خانوادهها اشاره میکند و میگوید: «اینجا بیشتر مردها دو یا سه همسر دارند، البته اینطور ازدواجها کمتر شده، اما وقتی خانواده برای نان شبش محتاج باشد برایش فرقی نمیکند که مردی که به خواستگاری دخترش آمده زن دارد یا نه، فقط میخواهد یک نانخور کمتر شود».
کمی آنطرفتر از خانه آسیبدیده او، دختری ۲۳ ساله زندگی میکند، اسم او فاطمه است و مبتلا به یک بیماری نادر به نام ماکروسفالی است. فاطمه قادر به راه رفتن هم نیست و مادرش در تمام این سالها در کنار او بوده و او را بردوش میکشیده و اما این روزها مادر هم به دلیل مشکلات جسمانی و دردهای شدید دست، پا و کمرش نمیتواند فاطمه را بغل کند و با خود بیرون ببرد.مادر فاطمه با بیان اینکه مدتهاست دخترش از خانه خارج نشده، میگوید: «چند وقت است که میگوید من را به مشهد ببر اما من دیگر توان جابجایی فاطمه را ندارم. کاش حداقل یک ویلچر داشت و میتوانستیم با آن فاطمه را بیرون ببریم».
اما ماجرای محرومیت مردم این منطقه تنها به این چند روایت خلاصه نمیشود و به همین دلیل است که بسیاری حاشیهنشینی در شهرها را به بودن در پاتاوه ترجیح دادهاند.
دیدگاه تان را بنویسید