بحرانهای اقتصادی و روشهای عجیب ازدواج
سولوگامی و دختران ایرانی
بپذیریم یا انکار کنیم؛ امروزه اقتصاد بر هر بعد از زندگی ما تاثیر میگذارد. امروز با توجه به کالایی شدن همهچیز، حتی علم و دانش و فرهنگ، علم از ثروت بهتر است تنها افسانهای است به یادگار مانده از روزگاران کهن. بسیاری از فرزندان ما؛ متولدان دهه شصت و نیمه اول هفتاد، هنوز نتوانستهاند، ازدواج کنند. بسیاری از اینان، در حالی وارد میانسالی و دوران بازنشستگی میشوند که هنوز مجرد و حتی بیکار هستند و با والدین خود زندگی میکنند. جهان توسعه یافته، هر چه در بستر فردیت، پیشتر میرود، هر چه دست و بال افراد جامعه را در انتخابهای مختلف بازتر میگذارد، لاجرم تغییرات عمدهای را در تعهدها و پیمانهای اجتماعی نیز تجربه میکند در کشورهای صنعتی تعداد بیسابقهای از زنان سی ساله و بالاتر زندگی میکنند که با انتخاب الگوی ازدواج با خود، شورشی نمادین علیه رویکرد قدیمی جامعه برای فشار به زنان مجرد و وادار کردن آنان به ازدواج شکل دادهاند
آذر فخری، روزنامهنگار
ازدواج، در هر جامعهای؛ از بدویترین جوامع گرفته تا مدرنترین و توسعه یافتهترین آنها، امری است مقدس. حتی اگر امروز بنا به شرایط خاص اجتماعی، تغییرات فرهنگی و تغییر نیازهای افراد، از تقدس ازدواج کاسته شده باشد، از اهمیت آن کاسته نشده است؛ ازدواج جدای از اهمیت آن در بعد فردی، اهمیت و جایگاه خاص اجتماعی دارد: هم در بازیابی هویت فردی و هم در استمرار هویت یک جامعه. اما با ورود به هزاره سوم، به همان اندازه که آدمی با تغییرات مختلف در تکنولوژی، زیست اجتماعی و جامعهپذیری دچار تغییرات فراوان شده، امر ازدواج هم میرود که از مفهوم اجتماعی خود خارج شود. در ازدواجهای جهان مدرن، اگر اتفاق بیفتند، این خود فرد است که در مورد ساز و کار آن تصمیم میگیرد؛ اینکه طرف ازدواجش از کدام جنس باشد، اینکه ازدواج تحت چه شرایطی اتفاق بیفتد؛ سنتی و لاجرم دینی باشد یا صرفا یک قرار داد اجتماعی در محضر شهرداری. به هر حال جهان توسعه یافته، هر چه در بستر فردیت، پیشتر میرود، هر چه دست و بال افراد جامعه را در انتخابهای مختلف بازتر میگذارد، لاجرم تغییرات عمدهای را در تعهدها و پیمانهای اجتماعی نیز تجربه میکند. اگر تا دیروز ازدواج سفید، یکی از انتخابهای جهان توسعهیافته بود، که در آن دو فرد، بدون هیچ قرارداد و تعهد مدنی یا دینی در کنار هم زندگی میکردند، امروز افراد این جوامع، پا را از این فرم همباشی فراتر نهاده و ترجیح میدهند که تنها و با خود خویشتن پیمان و تعهد ببندند و در واقع با «خود» ازدواج کنند.
معضلات اقتصادی و بحران ازدواج
بپذیریم یا انکار کنیم؛ امروزه اقتصاد بر هر بعد از زندگی ما تاثیر میگذارد. امروز با توجه به کالایی شدن همهچیز، حتی علم و دانش و فرهنگ، علم از ثروت بهتر است تنها افسانهای است به یادگار مانده از روزگاران کهن. بسیاری از فرزندان ما؛ متولدان دهه شصت و نیمه اول هفتاد، هنوز نتوانستهاند ازدواج کنند. بسیاری از اینان، در حالی وارد میانسالی و دوران بازنشستگی میشوند که هنوز مجرد و حتی بیکار هستند و با والدین خود زندگی میکنند. در چنین شرایطی طبیعی است که شکل و سیاق ازدواج تغییر بکند، چرا که نمیتوان نیاز طبیعی به داشتن یک رابطه عاطفی را انکار کرد، اما وقتی شرایط امکان تدارک رسمی برای چنین رابطهای را نمیدهد، جوانان به ارتباطهای نامتعارف و تعریف و تایید نشده از سوی عرف جامعه روی میآورند و پنهانی در قالب چنین رابطههایی با یکدیگر زندگی میکنند.
به این ترتیب آنچنان که دکتر شیرین ولیپوری میگوید: ازدواجهای سنتی جذابیت خود را نزد جوانان از دست داده و آنها را به سمت ازدواجهای نامتعارف کشانده است. اما از نگاه جامعهشناسان و روانشناسان این جریان بیش از همه به اشاعه نیهیلیسم باز میگردد. در واقع یکی از دلایل اصلی راهاندازی این قبیل ازدواجها، رسیدن افراد به ویژه جوانان به پوچگرایی تحت شرایط نامناسب اجتماعی و رسیدن به نوعی نا امیدی در بهبود اوضاع است.
البته عدم آگاهی جوانان از اصول اصلی ازدواج و تشکیل خانواده و همچنین عدم مسئولیتپذیری و بیکاری نیز از دیگر دلایلی هستند که افراد را به پذیرش چنین ازدواجهایی متمایل میکنند و روند رو به رشد این آسیبهای غیرقابل جبران را افزایش میدهند.
من با خودم راحتم!
ازدواج با خود «سولوگامی» (SOLOGAMY)، مقوله جدیدی است که در جوامع مدرن طرفداران فراوانی یافته است. طبق نظر روانشناسان اجتماعی، تا چند سال پیش تنهایی یکی از بزرگترین دغدغههای انسان بود که آسیبهای روحی و روانی فراوانی به همراه داشت و مطلوبترین راه حل آن ازدواج بود. اما انسان امروزی تنهایی را برای خود به پدیدهای مقدس تبدیل کرده و جوانان با اندیشیدن به این نوع ازدواج، پا به عرصهای میگذارند که در آن خود و تنهاییشان حضور دارد. دکتر ولیپوری ادامه میدهد: در این میان متاسفانه، فرهنگ غربی با شدتی بیش از پیش و غیرقابل کنترل در حال نفوذ به کشور ماست و اگر از حالا تدابیری برای مقابله با ورود چنین تفکراتی اندیشیده نشود، بیتردید به زودی شاهد سونامی «ازدواج با خود» خواهیم بود.
ولیپوری در مورد تاریخچه سولوگامی توضیح میدهد: این نوع ازدواج، اگر بتوان نام آنرا ازدواج گذاشت، یکی از الگوهای جدیدی است که در آن فرد با خود ازدواج میکند. این روند در حال رشد، بیشتر در کشورهای ژاپن، استرالیا، تایوان، انگلیس و ایالاتمتحده مشاهده میشود. «لیندا بیکر» نخستین فردی بود که در سال ۱۹۹۳ به «ازدواج با خود» اقدام کرد. «بوردیو» از جمله اولین زنانی است که بعد از طلاق در سن سی سالگی، ازدواج با خود را انتخاب کرد. او گفت این کار او را به رویایی رسانده که در ازدواج اول خود به آن دست نیافته بوده است. بوردیو به مخالفتهایی که نزدیکان او با این کار داشتهاند اشاره کرده و در پاسخ به آنان گفته است: «مجبور نیستید به مراسم ازدواجم بیایید!» در دهه ۱۹۹۰ ازدواج با خود روندی آرام و کاملا حاشیهای داشت و تنها معدودی از زنان غربی با این پدیده آشنا بودند. اما در دهه بعد این پدیده به وسیله یک سریال تلویزیونی در سال ۲۰۰۳، به جامعه معرفی شد. شخصیت اصلی داستان در مورد ازدواج با خود فکر میکرد. او بعد از اعتراض به اینکه دوستان متأهل او هرگز برای تصمیم او برای مجرد ماندن جشن نگرفتهاند، ایده ازدواج با خود را بهطور مستقیم مطرح کرد.
به تدریج و بعد از گذشت دو دهه از ابداع چنین روشی برای زندگی، این موضوع تاحد زیادی در برخی جوامع مدرن فراگیر شده و حتی سازمانهای دولتی نیز به آن توجه میکنند. مثلا «افقهای سیاست کانادا» (یک سازمان دولتی که مسئول تصمیمگیری در مورد سیاستهای عمومی این کشور است)، به این موضوع توجه کرد و درباره آن نوشت: «تا زمانی که افراد بیشتری زندگی مجردی را انتخاب میکنند، مهمانیها و مراسم مذهبی بیشتری برای مشروعیت بخشیدن به این انتخاب پدیدار خواهد شد. در کشورهای صنعتی تعداد بیسابقهای از زنان سی ساله و بالاتر زندگی میکنند که با انتخاب الگوی ازدواج با خود، شورشی نمادین علیه رویکرد قدیمی جامعه برای فشار به زنان مجرد و وادار کردن آنان به ازدواج شکل دادهاند.» دکتر ولیپوری درباره سولوگامی میگوید: مردم در حال عجیبتر شدن هستند! به نظر میرسد آنان میخواهند همه چیز را بیرون بکشند، و نشان دهند از خودشان رضایت دارند، در حالی که در واقعیت اینطور نیستند. مفهوم اصلی ازدواج، همراهی است، به همین خاطر کل هدف ازدواج در سولوگامی از بین میرود.
ولی پوری به نظرات دکتر کارن لوسکوکو، استاد جنسیتشناسی دانشگاه آلبانی در مورد سولوگامی اشاره میکند: «خود» هر فرد، بازتابی از یک روند اجتماعی وسیع برای جداسازی بخشهای مختلف زندگی است. ما ابتدا ازدواج و بارداری را از هم جدا کردیم؛ این یک تغییر اجتماعی عظیم است. بعد از آن شاهد تفکیک مراسم عروسی و ازدواج هستیم. شما میتوانید بهعنوان یک عروس به زندگی خود ادامه دهید بدون آن که همسر کسی باشید. هنوز هم ازدواج مورد قبول بسیاری افراد هست، ولی افرادی هم پیدا شدهاند که نیازی به آن حس نمیکنند. در زندگی امروز گزینههای متعددی برای جایگزینی ازدواج وجود دارد و زندگی و ازدواج مثل گذشته نیست.»
روند تغییر ماهیت خانواده
خانواده طبیعی سالم عبارت از یک زن ومرد ازدواج کرده، که با فرزندان خود با هم زندگی میکنند که در آن مناسبات جسمی، روانی، اقتصادی، اخلاقی، به هم گره میخورد. به این دلیل که خانواده بین والدین وفرزندان وبین نسلها پیوند برقرار میکند، اهمیت بهسزایی در زندگی اجتماع بشری دارد. خانواده، واحدی اجتماعی با ابعاد گوناگون است. دکتر ولیپوری اما اضافه میکند: گران شدن هزینههای زندگی، گریز از سنتها و گرایش به مدرنیسم، گریز از قید و بندها و آزادیخواهی در همه عرصههای زندگی از جمله: آزادی جنسی و استقلال مالی زنان در سبک جدید زندگی در غرب که ما از آن به «همزیستی بدون ازدواج» یاد میکنیم؛ ازجمله عوامل تغییر ماهیت خانوادهاند. دیدگاهی اکنون درحال تولد است که بر مبنای آن، روابط جنسی آزاد، همواره بدون عشق انجام میگیرد. روابط جنسی مبتنی بر عشق، اعتماد و پذیرش متقابل را نیز در بر دارد، و از این رهگذر، افکار درونی فرد همراه با جسم وی با شریک وی به اشتراک گذاشته میشود. روابط جنسی باقاعده، به بخشی از یک رابطه غنی از امنیت و پذیرش متقابل بدل شده و حسی از ارزش و خاص بودن را به دنبال میآورد که بر کل رابطه تاثیر گذاشته و موجبات ارتقای سلامت و بهروزی روانی را فراهم میآورد. اما زنان دارای روابط آزاد، از همین حالا اندوهگین به نظر میرسند. بنابرهمین استدلال عدهای معتقدند پیامد ناشی از اینکه دختران و بانوانی در جامعه ما هستند که از ازدواج به شکل سنتی و اولیه آن مأیوس شدهاند و ازسوی دیگر نمیخواهند خود را به امواج سهمگین و وحشیانه ارتباطات آزاد بسپارند، به پدیدهای نوظهور به نام «سولوگامی» (ازدواج باخود) روی آوردهاند تا به این ترتیب با بیان «تعهد به خود»، برای خویش «تعهدی اخلاقی» درمقابل امواج جنونآور آزادیها و آزارهای جنسی بهوجود آورند! هرچند این شیوه به نظر با ذات بشری ناهمگون است، ولی باید دیدتاچه حد میتواند درمقابل نیازهای اساسی انسانی و نیاز به بودن درکنار یک غیرهمجنس دوام آورد!
دیدگاه تان را بنویسید