شیوع احساس تنهایی در جامعه نیازمند توجه ویژه و رسیدگی اورژانسی است
تنهایی ما ربطی به فلسفه ندارد
مواردی از نیازمندیها وجود دارند که تنها نهاد صنفی و اجتماعی میتواند پاسخگوی آنها باشد چرا که این تنهایی، تنهایی نبودن آدمها در کنار شما نیست، بلکه مساله این است که زندگی عملی شما دستخوش آسیب میشود و گویا عنصری بالاتر از فرد باید به میان بیاید تا مشکل مرتفع شود. بنابراین، درتنهایی با این یا با آن نبودن مد نظر نیست، بلکه تنهایی به معنای فقدانهای اجتماعی است. تنهایی مورد نظر به معنای از دست دادن شبکه تعاملات گذشته و در نهایت منزوی شدن فرد طرد شده در جامعه است. به لحاظ جامعه شناختی، تنهایی میتواند نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود. جمعیّتِ تنها، به ظاهر دچار آسیب و بیماری نیست؛ اما در واقع در زیر پوسته جامعهای تنها، تلاطمی از معضلات اجتماعی در جریان است که بیتردید روزی آشکار خواهند شد افسردگی ، اضطراب، غم،نارضایتی و خجالت در اغلب موارد همنشین احساس تنهایی هستند. افرادی که در حس تنهایی و انزوا غوطهور هستند عموما از عزت نفس و خود پنداری مثبت محروماند و در برخوردهای اجتماعی با اضطرابی بالقوه مواجه میشوند و همواره از آسیب روابط اجتماعی خود با دیگران در هراس به سر میبرند
آذر فخری، روزنامهنگار
چند سال پیش وزیر کار، از افزایش تنهایی در جامعه خبر داد؛ خبری که احتمالا، در آن زمان و در طول این سالها چندان جدی گرفته نشده است و نمیشود.
بسیاری از خانوادههای امروزی ما، علاوه بر درماندگیهای اقتصادی که گرفتارش شدهاند، درگیر نوعی احساس تنهایی و خلأ هم هستند و خود را رها شده احساس میکنند. تنهایی، ممکن است دلایل متعددی داشته باشد، اما آنگونه که در کشور ما فراگیر شده و روبه افزایش است، با هر علت و زمینهای، یک پدیده اجتماعی است و لاجرم پیآمدهای اجتماعی هم دارد.
اندیشمندان، تنهایی اجتماعی را نتیجه فقدان شبکهای از مناسبات اجتماعی با دوستان و همسالان و همفکران میدانند ؛ شبکههایی از روابط که میتوانند از طریق تماسهای اجتماعی ساخته شوند. در جامعه ما، به خصوص با بروز شرایط اخیر، روابط اجتماعی در هر شکل آن سست و سیال شده است.
«اقتصاد»، چه بپذیریم و چه انکار کنیم؛ ضربه خود را بر نهادهای اجتماعی وارد کرده است. ارتباطهای خانوادگی، ایجاد شبکههای خانوادگی و فامیلی، رفت و آمد و گذراندن وقت با دوستان و افراد خانواده، تفریح به تنهایی یا با همفکران و همنسلان و ... بسیار کم شده. خستگی ناشی از اضطراب و عدم احساس امنیت، تقریبا تمام افراد جامعه را در نهایت روز، به گوشه خانه میکشاند. «روان» در برابر فشارهای روزافزون امروز که امید هیچ تغییر یا حداقل تثبیتی در آنها نمیرود، حوصله ارتباطگیری و همصحبتی را از مردم گرفته است. هر حرفی در این میان، تکرار اخبار بد و پریشان کنندهای است که از زمین و آسمان و شبکههای مجازی و واقعی برسر مردم میبارد. پس بهتر آن است که هرکس به گوشه خود بخزد و برای روز بعد، آماده شود: آماده برای هماوردی نابرابری که نمیداند نقشش در آن چیست و عملا چه باید بکند تا کمتر آسیب ببیند.
احساس تنهایی چیست؟
احساس تنهایی با انفراد و انزوا نیز فرق دارد. در انفراد فرد با خودش است و کنارهگیری نسبی او از دیگران برای کسب استقلالاش ضروری است. نسبی از آنرو که ارتباط فرد با دیگران فقط برای متمایز کردن خود از دیگران است. چنین فردی توانسته دو کس در یک تن را تحقق بخشد و با خود گفتوگوی درونی داشته باشد. انزوا با دیگران نبودن تعریف میشود، فرد منزوی از نظر فیزیکی از دیگران جدا مانده و تماسی با آنان ندارد. در احساس تنهایی بعد ذهنی، در انزوا بعد عینی و در انفراد بعد عینی -ذهنی از وزنی بیشتر برخور دارند. به عبارتی حالتی وجود دارد که ما در میان انبوهی ازمردم تنها نیستیم ولی احساس تنهایی داریم، حالتی وجود دارد که در جزیرهای هستیم و کسی نیست که اساسا روابط و کنشی با او صورت گیرد(انزوا) و بالاخره در مواردی فرد گوشهگیری میکند ولی احساس تنهایی ندارد (انفراد). این گونه اخیر در میان قشر خاصی که تعداد آنها از انگشتان دست تجاوز نمیکند، رواج دارد؛ کسانی که به درجهای از فردیت رسیدهاند که با خود «گفتوگوی درونی» دارند. بنابراین اگر روابط با دیگرانی که ارتباط با آنها مهم است، انتظاراتمان در روابط را تامین نکند ما دچار احساس تنهایی هستیم و اگر کسی نباشد که رابطهای صورت گیرد، منزوی هستیم، احساس تنهایی و انزوا خود خواسته نیست، آنها دو بعد از یک مفهوم هستند، در حالیکه انزوا بعد عینی تنهایی است و عدم تماس و رابطه را میرساند، احساس تنهایی بیشتر بعد ذهنی تنهایی است که توان آنرا دارد که به لحاظ عینی تنهایی را در برگیرد، چرا که وقتی فرد از ارتباط عمیق و تنهایی زدایانه با اطرافیانش مایوس شود، نه تنها از خودش بلکه از دیگران هم فرار میکند.
دکتر عباس کاظمی، جامعه شناس و استاد دانشگاه، احساس تنهایی را نتیجه فقدان نهادهای صنفی و مدنی میداند که موجب میشود، آدمی بسیار احساس تنهایی کند. دیگر وجود معدود دوستانی که کنار آدمی باقی میمانند نمیتوانند آن خلاء بنیادی را در زندگی آدمی پر کنند. مواردی از نیازمندیها وجود دارند که تنها نهاد صنفی و اجتماعی میتواند پاسخگوی آنها باشد چرا که این تنهایی، تنهایی نبودن آدمها در کنار شما نیست، بلکه مساله این است که زندگی عملی شما دستخوش آسیب میشود و گویا عنصری بالاتر از فرد باید به میان بیاید تا مشکل مرتفع شود. بنابراین، درتنهایی با این یا با آن نبودن مد نظر نیست، بلکه تنهایی به معنای فقدانهای اجتماعی است. تنهایی مورد نظر به معنای از دست دادن شبکه تعاملات گذشته و در نهایت منزوی شدن فرد طرد شده در جامعه است.
احساس تنهایی
یک تهدید اجتماعی است
دکترعالیه شکربیگی جامعه شناس معتقد است به لحاظ جامعه شناختی، تنهایی میتواند نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود. جمعیت تنها، به ظاهر دچار آسیب و بیماری نیست؛ اما در واقع در زیر پوسته جامعهای تنها، تلاطمی از معضلات اجتماعی در جریان است که بیتردید روزی آشکار خواهند شد.
تنهایی میتواند زمینههای مسائل اجتماعی فراوانی را فراهم کند. از جمله این مسائل میتوان از جنبه فردی به افسردگی و خودکشی – که آنهم به گفته « دورکهیم جامعهشناس» برآیند اجتماعی دارد- و از جنبه اجتماعی به پایین آمدن اعتماد اجتماعی، نشاط اجتماعی و یأس اجتماعی اشاره کرد. تنهایی میتواند باعث ضعیف شدن پیوندهای اجتماعی و ایجاد روابط ناسالم اجتماعی شود. فرد تنها با گرایش به گوشهگیری و انزواطلبی و عدم احساس وابستگی به محیط شهری ، تمامیت شهر را در معرض خطر قرار میدهد. در نتیجه شهری که فاقد فضاهای عمومی سازنده و اجتماعگرایانه است ، نشاط اجتماعی در آن رنگ میبازد. در واقع فضای شهری، شهروندان خود را به عزلتنشینی و تنهایی دعوت میکند. میتوان پذیرفت که رابطه شهر و شهروندان یک رابطه دو سویه است. از سویی، شهر تنها، شهروندانش را به تنهایی سوق میدهد و از سوی دیگر شهروندان تنها و بینشاط ، شهری تنها میسازند. در هر صورت، در چنین فضایی روابط و مناسبات و تعاملات اجتماعی ضعیف و ناسالم میشوند و اخلاق و فضائل اخلاقی کمرنگ و کمرنگتر میشوند.
شکر بیگی میگوید: در ادبیات جامعهشناسی مفهوم فردگرایی با مفهوم تنهایی هم پوشانیهایی دارد. در جامعهشناسی از فردگرایی به شیوههای متفاوت یاد شده است.از یک سو، هنگامی که فردگرایی با رهایی از اجبارهای اجتماعی و شرایط ستم گرایانه در ارتباط است معمولا به گونهای مثبت تصویر میشود و هنگامی که به فردگرایی از جهت جدایی از دیگران و نبود احساس تعهد متقابل نگریسته میشود، گاهی بهصورت منفی در نظر گرفته میشود.
ویژگیهای چهارگانه تنهایی
در مورد احساس تنهایی، محققان از چهار خصوصیت نام میبرند:
1-احساس تنهایی با نقصهایی در روابط اجتماعی همراه است.
2-دست کم بخشی از آن ذهنی و وابسته به انتظارات و ادراکات فرد است.
3-پدیدهای ناخوشایند تلقی میشود.
4-افراد دچار احساس تنهایی برانگیخته میشوند تا از شدت آن بکاهند.
نکته مهم درباره احساس تنهایی این است که احساس تنهایی با غم و اندوه نیز فرق دارد. غم و اندوه شرایط فقدان بزرگ در زندگی شخص است، در حالی که احساس تنهایی در حقیقت مولفهای است از طرز پاسخدهی به فقدان. به این ترتیب علت تنهایی میتواند افسردگی یا غم و اندوه باشد ولی با آن یکی نیست.
از نظر دکتر کاظمی افراد تنها، به ندرت به دیگران اعتماد میکنند و همواره حسی توام با بدبینی نسبت به دیگران دارند و تداوم چنین احساسی روح و روان را چنان درگیر و محتاط میکند که به نوعی میتواند به وسواسهای فکری و ارتباطی منتهی شود.
افسردگی،اضطراب،غم،نارضایتی و خجالت در اغلب موارد همنشین احساس تنهایی هستند. افرادی که در حس تنهایی و انزوا غوطهور هستند عموما از عزت نفس و خود پنداری مثبت محروماند و در برخوردهای اجتماعی با اضطرابی بالقوه مواجه میشوند و همواره از آسیب روابط اجتماعی خود با دیگران در هراس به سر میبرند.
به کمک نیاز داریم!
در اغلب جوامع توسعه یافته، تنهایی انسان امروزی، به خوبی درک شده و زمینههای مختلف آن شناسایی شده و به همین دلیل، برای کمک به این افراد سازمانهای خیریه فوقالعادهای وجود دارند که برای مبارزه با این جریان (تنهایی یا انزوای اجتماعی) هر کاری که بتوانند انجام میدهند. هر چند که توانایی این موسسات اندک است و به ازای هر فردی که مورد توجه آنها قرار بگیرد، هنوز افراد بسیار زیادی هستند که از کمک آنها محروم میمانند.
تنهایی اجتماعی به پاسخ یا راهکاری سیاسی نیاز ندارد، بلکه به چیزی عظیمتر نیازمند است : نیازمند ارزیابی مجدد جهانبینی سراسری انسانهاست. از بین تمام تصورات یا توهماتی که ذهن انسانها را به خود مشغول داشته است این ایده و تصور که ما میتوانیم به تنهایی زندگیمان را جلو ببریم، پوچترین و شاید خطرناکترین ایده ممکن باشد. ما انسانها یا در کنار یکدیگر میمانیم یا سقوط خواهیم کرد.
اما شوربختانه، علتها و زمینههای تنهایی انسان ایرانی، تفاوتهای ماهوی بسیاری با آن احساس تنهایی جهانی دارد. انسان ایرانی، از اساس انسانی اجتماعی و خانواده و فامیل محور بوده که اکنون با افتادن در گردابهای مختلف اقتصادی و اجتماعی، پیوندهای قومی و فامیلی خود را سست و حتی از هم گسسته مییابد. چنین تنهایی است که باید مورد پژوهش و توجه کارشناسان و مسئولان قرار بگیرد چرا که این تنهایی، تنهایی فلسفی نیست و عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... در شکلگیری آن دخیل هستند.
دیدگاه تان را بنویسید