جامعه ایرانی به سوی تنهایی و انزوا پیش میرود
توفان تنهایی نزدیک است!
تنهایی، موجب ضعیف شدن پیوندهای اجتماعی و افزایش روابط ناسالم اجتماعی میشود. فردِ تنها با گرایش به گوشهگیری و انزواطلبی و احساس عدم وابستگی به محیط شهری، تمامیّت شهر را در معرض خطر قرار میدهد. در نتیجه، شهری که فاقد فضاهای عمومیِ سازنده و اجتماعگرایانه است، نشاط اجتماعیاش را از دست میدهد. در واقع فضای شهری، شهروندان خود را به عزلتنشینی و تنهایی دعوت میکند تنهایی یکی از مهمترین مسائل چند دهه اخیر جوامع توسعهیافته است. توفان تنهایی اما، به کشورهای در حال توسعه نیز رسیده و این گونه جوامع را از مخاطراتش بینصیب و بیبهره نگذاشته است تنهایی میتواند نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود. جمعیّتِ تنها، به ظاهر دچار آسیب و بیماری نیست؛ اما درواقع در زیر پوسته جامعهای تنها، تلاطمی از معضلات اجتماعی در جریان است که بیتردید روزی آشکار خواهند شد
آذر فخری، روزنامهنگار
انسان، موجودی ذاتا اجتماعی است. تقریبا تمام اندیشمندان در عرصه دانش عملی و نظری، دانشمندان و فیلسوفان، بر این مسئله تاکید دارند. سارترِ فیلسوف از کسانی است که بر اجتماعی بدون ذاتی انسان اصرار دارد. و دانشمندان زیستشناس با اشاره به طولانی بودن دوران کودکی، انسان را موجودی اجتماعی میدانند؛ موجودی که اگر هنگام تولد، تنها بماند و رها شود، زنده نمیماند. کودکی انسان، طولانیتر از کودکی تمام موجودات دیگر است. نوزاد هر جانوری، بلافاصله یا ساعتی پس از تولد روی پای خودش میایستد و خیلی زود از وابستگی به مادرش، رها میشود. اما تا نوزاد آدمی بتواند روی دوپایش بایستد و راه بیفتد، دست کم دوسالی طول میکشد. اینها را گفتیم که بگوییم انسان نمیتواند «تنها» بماند و تنهایی را تاب بیاورد. بسیاری از ارزشهای عاطفی و روانی که او در خود احساس میکند، از اجتماعی که در آن زندگی میکند، برمیخیزد. انسانی که احساس دوست داشته شدن و ارزشمندی نداشته باشد، موجودی است افسرده، که در انزوای اجباری یا خودساختهاش، رفتهرفته انگیزههای زندگی و زندهمانی را از دست میدهد.
تنهایی چیست؟
تنهایی مفهومی به ظاهر ساده امّا در واقع یکی از مهمترین مسائل چند دهه اخیر جوامع توسعه یافته است. توفان تنهایی اما، به کشورهای در حال توسعه نیز رسیده است و این گونه جوامع را از مخاطراتش بینصیب و بیبهره نگذاشته است.
تنهایی ممکن است بعضی جنبه های مثبت و خوب داشته باشد، اما منظور ما از «تنهایی» دراین گفتار، آنگونه از تنهایی است که فرد از اجتماع گسسته شده و با اضطراب و از بین رفتن «امنیتِ وجودی» درگیر است. امنیّتِ وجودی، یعنی آن وضعیت ذهنی راحت و مناسبی که در آن فرد به فعالیّتهای بدیهی همراه با دیگران مشغول است.
تنهایی، زمانی اتفاق میافتد که میان روابط بین فردیِ مطلوب، و موجود اختلاف قابل ملاحظهای وجود داشته باشد. در این تعریف، ویژگی مهم تنهایی، تجربه ناخوشایند بودن آن از لحاظ عاطفی است. تنهایی یک «وضعیت عاطفی درونی» است که شاخصهای ذهنی و کیفی روابط اجتماعی مثل رضایتمندی از روابط و پذیرش اجتماعی، بیشتر از شاخصهای عینی و کمی، مثل فراوانی تماسها و تعداد دوستان در این زمینه موثرند. دکتر عالیه شکربیگی ضمن ارائه تعریف بالا از «تنهایی»، چنین ادامه میدهد: روانشناسان اجتماعی از احساس تنهایی، تعاریف متنوعی دارند. برخی احساس تنهایی را تجربهای میدانند که در اثر کمبود تماسهای اجتماعی، صمیمیت یا حمایت در روابط اجتماعی ایجاد میشود. در دیدگاه روانکاوانه، احساس تنهایی، تجربهای است که در نتیجه ناکامی در رضایت از نیازهای اساسی انسان در برقراری روابط صمیمی و نزدیک اتفاق میافتد. فرد درگیراحساس تنهایی، این حالتها را تجربه میکند: در روابط اجتماعی او اختلال ایجاد میشود و نمیتواند با دیگران رابطه معمولی و نرمال داشته باشد. گاهی احساس تنهایی در فرد، صرفا ذهنی است و مربوط میشود به انتظارات خاص او از خودش یا از اطرافیان، که در صورت برآورده نشدن انتظاراتش، ترجیح میدهد تنها و منزوی بماند. نکته مهم درباره احساس تنهایی این است که احساس تنهایی با غم و اندوه فرق دارد. غم و اندوه حاصل شرایط فقدان بزرگ در زندگی شخص است، در حالیکه احساس تنهایی میتواند به دلیل افسردگی و یا غم و اندوه باشد ولی با آن یکی نیست.
رابطه تنهایی و نشاط اجتماعی!
عباس کاظمی، عضو هیات علمی مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری معتقد است که تنهایی با آنچه بیماری خاموش در پزشکی نامگذاری میشود شباهت دارد. جمعیتِ تنها به ظاهر دچار بیماری نیست، اما این تنهایی میتواند زمینههای انواع مسائل روانی و اجتماعی (از جمله افسردگی، خودکشی،و..) را فراهم کند. بیماریهایی که در بدو امر روانشناسانه هستند اما هم از زمینههای ناسالم و البته ناعادلانه اجتماعی برخاستهاند و هم پیامدهای سهمگین اجتماعی دارند.
به لحاظ جامعهشناختی، تنهایی میتواند نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود. جمعیّتِ تنها، به ظاهر دچار آسیب و بیماری نیست؛ اما در واقع در زیر پوسته جامعهای تنها، تلاطمی از معضلات اجتماعی در جریان است که بیتردید روزی آشکار خواهند شد. برآیند اجتماعیِ تنهایی میتواند پایین آمدن اعتماد اجتماعی، نشاط اجتماعی و یأس اجتماعی باشد.
دکتر کاظمی میگوید: تنهایی، موجب ضعیف شدن پیوندهای اجتماعی و افزایش روابط ناسالم اجتماعی میشود. فردِ تنها با گرایش به گوشهگیری و انزواطلبی و احساس عدم وابستگی به محیط شهری، تمامیّت شهر را در معرض خطر قرار میدهد. در نتیجه، شهری که فاقد فضاهای عمومیِ سازنده و اجتماعگرایانه است، نشاط اجتماعیاش را از دست میدهد. در واقع فضای شهری، شهروندان خود را به عزلتنشینی و تنهایی دعوت میکند . باید پذیرفت که رابطه شهر و شهروندان رابطهای دو سویه است . از سویی، شهرِ تنها شهروندانش را به تنهایی سوق میدهد و از سوی دیگر شهروندانِ تنها و بینشاط، شهری تنها میسازند. در هر صورت، در چنین فضایی روابط و مناسبات و تعاملات اجتماعی ضعیف و ناسالم، و اخلاق و فضائل اخلاقی کمرنگ و کمرنگ تر میشوند.
چرا تنهایی، یک تهدید است؟
دکتر کاظمی، تنهایی را یک تهدید برای جوامع انسانی میداند: از آن جا که تنهایی زمینهای اجتماعی دارد برای برطرف کردن تنهایی در جوامع جدید، شبکههای اجتماعی مورد نیاز است که در آن مناسبات اجتماعی با دوستان و همسالان، شکل بگیرد و باید با ایجاد روابط و تماسهای اجتماعی بر تنهایی فزاینده غلبه کرد. از سوی دیگر، شهر باید دارای فضاهای عمومی و اجتماعگرایانه باشد و شهروندان را به همگرایی و تعامل دعوت کند و به عزلتنشینی و تنهایی، ترغیب نکند. آنها که از اخلاق سخن میگویند باید توجه داشته باشند که اخلاق، در نگاه جامعهشناسان، نه امری صرفا نفسانی، بلکه هویتی اجتماعی دارد. اخلاق، متناسب با الگوی شهروندی تنها در فضاهای جمعی و شبکههای مدنی متولد میشود؛ آن هم فضاهایی که با بیشترین میزان تعاملپذیری ساخته میشوند.
دکتر شکربیگی نیز چنین میافزاید: مطالعات صورت گرفته در سطح ملی و بینالمللی حکایت از آن دارد که احساس تنهایی، یک پدیده متکثر است و نمیتوان و نباید به آن نگاه تکبعدی داشت. توانمندی مردم در مقابله با احساس تنهایی نیازمند حمایتهای همهجانبه از سوی سازمانهای مختلف دولتی و ایجاد گروههای خودیاری از سوی شهرداری است. عدم مقابله درست با پدیده تنهایی به مرگ تدریجی در زنان و مردان میانجامد و نماد مرگ خاموش در میان زنان و مردان است. نتایج بعضی از تحقیقهای داخلی، گویای گسترش فضای افسردگی در جامعه ایران است، افزایش رفتارهایی مانند خشونت خانگی، طلاق، خودکشی، احساس نابرابری، فقراقتصادی و ... عواملی هستند که خانوادهها را آرام آرام بهسوی تفرد، انزوا و تنهایی هدایت میکشانند. ضمن اینکه مسائل روانی-زیستی اجتماعی و فرهنگی امروز در ارتباطات مردم و خانوادهها، گویای تنشهایی است که پیامد آن طلاق عاطفی و تنهایی افراد در خانواده و جامعه میباشد.
جامعه ایرانی، تنهاست!
تنهایی و تنها بودن، در ادبیات و عرفان ما، جایگاهی خاص دارد. اغلب شعرا و عرفای ما، ارزش خاصی برای تنهایی و خلوت قائل بودهاند و آنرا توصیه کردهاند. حال چه به صورت انزوای فیزیکی، که این روزها به آن مراقبه یا مدیتیشن میگویند، یا به صورت ذهنی و درونی، یعنی همان حدیثٍ حاضرِ غایب، که خودش در میان جمع است، اما دلش در جای دیگری است! اما احساس تنهایی با تنها بودن یکی نیست. ما ممکن است تنها بودن را انتخاب کنیم و بدون برقراری تماس زیاد با آدمهای دیگر خوشحال زندگی کنیم. از طرف دیگر هم ممکن است تماسهای اجتماعی خیلی زیادی داشته باشیم، یا با یک نفر در رابطه باشیم یا بخشی از یک خانواده باشیم و باز احساس تنهایی کنیم. ممکن است افراد زیادی هم ما را احاطه کرده باشند اما ... هنوز احساس تنهایی کنیم.
سخنان دکتر قرایی مقدم، جامعهشناس، توصیف غمانگیزی است از چهره انسان ایرانی: در جامعه ایرانی، زوالگرایی و خودگرایی و خودمحوری افزایش یافته است. امروزه ذهنیت حاکم بر یک ایرانی، بنابر شرایط موجود، مادی است و مبتنی بر مصلحتگرایی شخصی. هر کس به سود و مصلحت خود پیش میرود. در چنین جامعهای با چنین ذهنیتی روابط معنوی، جای خود را به روابط صوری میدهد و در روابط صوری تنهایی، بیکسی، خودگرایی و خودمداری حاکم میشود.
هر فرد در شهری مثل تهران و شهرهای بزرگتر، وسیلهای است تا دیگری به هدفش برسد و وقتی که به هدفش رسید، فرد فراموش میشود.
دیدگاه تان را بنویسید