نمایی نزدیک از یک زندگی کارگری
درماندگی به درد همه کارگران بدل شده است
نسرین هزاره مقدم
اگر تا چند سال قبل دغدغه کارگران این بود که بعد از پرداخت اجاره خانه، تا پایان ماه برای خورد و خوراک و هزینههای فرزندان کم نیاورند، این روزها دغدغه این است که اگر همه حقوق را بدهند، باز هم یک سقف مطمئن بالای سر نخواهند داشت. به همین دلیل است که کارگران به خصوص حداقلبگیرانی که حدود ۹ میلیون تومان حقوق میگیرند، عطای زندگی در شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان و مشهد را به لقای گرانی اجاره خانه بخشیدهاند و به دنبال مامنی ارزانتر در حاشیهها یا دورتر از حاشیهها هستند. مناطقی که تا چند سال پیش بافت روستایی محسوب میشد، امروز دارای دفاتر معاملات املاک است و آپارتمانهای کوچک و متراکم را به قیمت دو سه سال قبل تهران به طبقات فرودست کرایه میدهند؛ نمونهاش، حاشیههای کرج و ورامین است که به مقصد نهایی کارگران و مزدبگیران کمدرآمد برای تامین مسکن اجارهای تبدیل شده است.
در این شرایط، زندگی سخت است و وقتی کرایه خانه میدهی، سختتر هم میشود. حتی خرج خورد و خوراک یک نفر در ماه، حدود یکسوم یا یکچهارم کل حقوق است! برای اینکه این رنجها را ملموستر دریابیم، پای صحبتها و دغدغههای یک کارگر ساده مینشینیم؛ کارگری با سه فرزند که دو تا ازدواج کردهاند و یکی هنوز در خانه است. این پدر کارگر هنوز بعد از سه سال از پرداخت اقساط جهیزیه کوچکی که برای دختر بزرگش خریده، رها نشده که زندگی پرهزینه او را به جایی رسانده که میگوید «دیگر نمیدانم چه کنم و از کجای زندگی بزنم...».
مناطقی که تا چند سال پیش بافت روستایی محسوب میشد، امروز دارای دفاتر معاملات املاک است و آپارتمانهای کوچک و متراکم را به قیمت دو سه سال قبل تهران به طبقات فرودست کرایه میدهند
«باقر» یک کارگر ساده با ماهی حدود ۹ میلیون تومان حقوق است. به طور دقیقتر، با حق عائله و اولاد هر ماه ۹ میلیون و ۲۰۰هزار تومان دستمزد میگیرد. او ناهار را به تنهایی سر کار میخورد و روزی که با ما صحبت میکند، از قیمت سنگین یک غذای ساده سر کار به ستوه آمده است: «امروز ناهار یک تن ماهی خریدم ۷۴هزار و ۹۰۰ تومان و یک کنسرو لوبیا قرمز هم به قیمت ۳۲هزار و ۹۰۰ تومان. این دوتا روی هم با دو عدد نان شد ۱۱۰هزار تومان. این ناهار یک روز من بود. از قیمتها تعجب کردم. هفته قبل همین کنسرو لوبیا را با همین برند خریده بودم ۲۴هزار تومان. چطور تورم را کنترل کردهاند؟ حقوق ما دیگر به اندازه خورد و خوراکمان هم نیست...».
این کارگر نگران روزهای باقیمانده تا پایان ماه است و میگوید: مساله این است که بیست روز ماه را من سر کار غذا میخورم و خانوادهام در منزل. اگر با هم سر سفره مینشستیم باز هزینهمان کمتر میشد اما حالا حساب کنید همین ناهار ساده برای من و خانوادهام چقدر تمام میشود؟ باور میکنید بیشتر روزها تخممرغ یا سیبزمینی آبپز میخورم تا خرج کمتر شود؟ باور میکنید چند ماه است برای خانه گوشت قرمز نخریدهام؟ خوراکمان شده بادمجان و سبزیجات و در نهایت حبوبات».
آگهیهای سایتهای مختلف و پیگیریها از مستاجران در بخشهای مختلف تهران و کرج، نشان میدهد که هیچکجا افزایش اجاره خانه به ۲۵درصد مصوب محدود نمانده است
اگر هزینه یک وعده ناهار این کارگر را نصف کنیم و نه ۱۱۰هزار تومان بلکه در بیشتر روزها ۵۵هزار تومان در نظر بگیریم و فرض کنیم که باقیمانده خانواده او یعنی همان دو نفری که در خانه هستند هم همین قدر پول ناهار میدهند، هزینه ناهار این خانواده در یک ماه، ۳ میلیون و ۳۰۰هزار تومان میشود. اگر باز هم نگاهمان خیلی حداقلی و تقلیلی باشد و فرض بگیریم که این خانواده عین همین مبلغ مجموعاً خرج صبحانه و شام میکند، به این نتیجه میرسیم که این خانواده کارگری در ماه بیش از ۶ میلیون تومان هزینه برای غذا میپردازند، غذاهایی بسیار ساده و حداقلی که در آن به هیچوجه کالاهای گرانی مثل گوشت قرمز نیست. خرج میوه و لبنیات و سایر اقلام خوراکی را هم حذف میکنیم. حالا این سوال پیش میآید که کارگری مثل باقر که فیش حقوق ماهانهاش ۹ میلیون و ۲۰۰هزار تومان است و حدود ۶ میلیون تومان خرج غذاهای کمکیفیت میکند، با سه میلیون تومان باقیمانده چطور زندگی کند؟ وامهای بانکی او را که بپردازد؟ برای هزینههای جانبی فرزندان از کجا پول بیاورد و از همه مهمتر، تکلیف اجاره خانه چه میشود؟
مساله اصلی البته همین اجاره خانه است، سقف داشتن یا نداشتن، گزینه قابل انتخابی ندارد. یک خانواده «باید» سقفی هرچند حداقلی و کوتاه بالای سر داشته باشد. باقر در این روزها درگیر همین مساله است، مسالهای که جای انتخاب و گزینش برایش نگذاشته است: «قرارداد اجاره خانهمان آخر خرداد تمام میشود. در یکی از محلات دور کرج زندگی میکنیم و چند روز قبل صاحبخانه زنگ زد و گفت اجاره یک و نیم میلیون تومانی، امسال ۶ میلیون تومان میشود. وقتی پرسیدم چرا، گفت چون مستاجر طبقه بالا این قیمت میدهد و بنگاه میگوید قیمت اجاره این است. من گفتم ۲۵درصدی که دولت برای افزایش اجارهخانه تصویب کرده چه میشود؟ میدانید صاحبخانه چه گفت؟ فقط خندید، خندید و هیچ پاسخی نداد و چند ثانیه بعد با تحکم گفت نمیتوانید شش میلیون تومان بدهید لطفاً بلند شوید».
وقتی دلالان بازار و چشم و همچشمی صاحبخانهها قیمت اجارهخانه را تعیین میکند و صاحبان خانه و بنگاههای املاک، هیچ وقعی به مصوبه دولت برای افزایش ۲۰ و ۲۵درصدی قیمت در زمان تمدید قرارداد اجارهخانه نمیگذارند، کارگران کمدرآمد برای حل مشکل مسکن و تامین سرپناه چه باید بکنند؟ آگهیهای سایتهای مختلف مثل دیوار و پیگیریهای ما از مستاجران در بخشهای مختلف تهران و کرج، نشان میدهد که هیچکجا افزایش اجاره خانه به ۲۵درصد مصوب محدود نمانده و صاحبخانهها در سال جدید بین ۷۰ تا حتی ۲۰۰ یا ۳۰۰درصد افزایش قیمت از مستاجران مطالبه کردهاند.
کارگری مثل باقر که بعد از پرداخت هزینه خورد و خوراک ساده، فقط ۳ میلیون تومان برایش میماند، او که هنوز ماهی ۷۰۰هزار تومان قسط جهیزیه دخترش را میپردازد، چطور هر ماه ۶ میلیون تومان به صاحبخانه بدهد تا بتواند سرپناه داشته باشد؟ او وقتی اینها را کنار هم میچیند، آخر صحبتهایش به همان جمله اول گفتوگو بازمیگردد: «دیگر نمیدانم چه کنم».
دیدگاه تان را بنویسید