خبری از غرش کامیونها در جاده نیست
اکسیرخصوصیسازی، طلای کشت و صنعت مهاباد را مس کرد
نسرین هزاره مقدم
جاده ارومیه - مهاباد دقیقاً در مجاورت شهری با پیشینه کشاورزی مکانیزه و صنعتی است که امروزه هیچ چیزش سر جای خود نیست؛ نه خبری از خاورهای پشت هم ایستاده حمل مرغ است، نه نشانی از جوش و خروش کارگران در روزگاران گذشته. همه چیز بیصدا و بیتحرک است و انگار مدتهاست آبها کامل از آسیاب افتاده است.
در میانه دهه 40 شمسی، با در دستور کار قرار گرفتن آنچه اصول ششگانه انقلاب سفید نامیده میشد، مکانیزاسیون کشاورزی و دامداری با ایجاد مجتمعهای کشت و صنعت در نقاط بارور و حاصلخیز کشور، به عنوان راهکاری برای بالا بردن نرخ تولیدات کشاورزی و دامداری، به میدان آمد. قرار بود هم محصولات کشاورزی روستاییان محلی با قیمت تضمینی مناسب خریداری شده و به مجتمعهای صنعتی منتقل شود و هم فرصت اشتغال برای جوانان روستایی فراهم شود تا دیگر برای لقمهای نان به شهرها مهاجرت نکنند و حاشیهنشین نباشند اما براساس رای و نظر قطعی همه کارشناسان منصف و بیطرف، روند مکانیزاسیون کشاورزی در دهههای 40 و 50، به اهداف پیشبینیشده دست پیدا نکرد. بعد از اصلاحات ارضی و از دور خارج شدن کشاورزی و دامداری سنتی، به دلیل نبودن امکانات کافی برای کاشت، داشت و برداشت و از بین رفتن بسیاری از فرصتهای رسمی و غیررسمی اشتغال، نرخ مهاجرت از روستا به شهر در این سالها، نه تنها متوقف نشد بلکه شتاب گرفت و حاشیهنشینی و شهرکسازی در حاشیه شهرها، تبدیل به کلونی زیست افرادی شد که پیش از این، کارگر روستایی و روستانشین محسوب میشدند. برای نمونه، کارگران روزمزدی که سالها در زمینهای بزرگ به صورت روزمزد فعلگی میکردند، بعد از اصلاحات ارضی و قطعه قطعه شدن زمینهای بزرگ، دیگر شغلی نیافتند چرا که خود دهقان خردهپا که صاحب زمین شده بود به همراه خانوادهاش، از پس کار کاشت، داشت و برداشت برمیآمد و دیگر نیازی به کارگر روزمزد نداشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با سرلوحه قراردادن شعار اساسی رسیدن به استقلال و خودکفایی در بخش کشاورزی، کمک به کشاورزان خردهپا از طریق رونقبخشی به تعاونیهای کشاورزی و روستایی و همیاریهای نهادهایی مانند جهاد سازندگی و جهاد روستایی، در دستور کار قرار گرفت و کشاورزی برای یکی دو دهه به اوج بازگشت و سالهای خوبی را تجربه کرد.
در طول سالهای دهههای ۶۰ و ۷۰، مسیر رسیدن به استقلال در محصولات کشاورزی و دامداری، هرچند با فراز و نشیب و افت و خیز بسیار، اما مسیری رو به جلو بود. این سالها، سالهای اوج و رونق مجتمعهای کشت و صنعت در کشور محسوب میشود اما با ورود سیاستهای تعدیلی و نئولیبرالی در دهه ۸۰، ورق برگشت.
خصوصیسازی که پا به میدان گذاشت، مجتمعهای کشت و صنعت ناچار شدند با روزهای اوج و رونق خود خداحافظی کنند و خیل کارگران متخصص بخش کشاورزی به سمت فعلگی، مهاجرت به شهرها و مشاغل کاذب کشیده شدند. خصوصیسازی که در اجرا به خصولتیسازی و تیولداری بدل شد، سرنوشت مجتمعهای عظیم کشت و صنعت را به تعدادی افراد سودجو و بعضاً ناوارد سپرد که چندان اهتمامی برای سرپا نگه داشتن مجتمع و رونق تولید نداشتند. در واقع همانطور که کارخانهها و صنایع تولیدی و صنعتی در دهه ۸۰ با رواج خصوصیسازی زمین خوردند و برخی از آنها دیگر هرگز از جا بلند نشدند، مجتمعهای کشت و صنعت نیز که قرار بود خودکفایی در بخش کشاورزی را عملی کنند، به سراشیب حضیض سقوط کردند و برخی از آنها دیگر هرگز روی رونق را ندیدند. دو نمونه از این مجتمعهای سقوط کرده، یکی کشت و صنعت مغان است و دیگری کشت و صنعت مهاباد در مهاباد آذربایجان غربی.
تاریخ تلخ کشت و صنعت مهاباد بعد از خصوصیسازی
کشت و صنعت مهاباد، بعد از خصوصیسازی در سال ۸۶، دیگر روی رونق و سربلندی را ندید. این مجتمع تا امروز تاریخ رو به سقوط اما طولانیای را پشت سر گذاشته است.
متولدین دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی مهاباد، هنوز روزهای کلنگزنی و راه افتادن این مجتمع عظیم را به یاد دارند و از روزهای رونق و اوج آن قصههای بسیار تعریف میکنند. «محمد» پیرمردی اهل مهاباد است که هم خودش و هم برادرانش، سالهای دور، محاسن را در واحدهای همین مجتمع سفید کردهاند. او با تلخندی بر لب میگوید: «یادش بخیر سالهای رونق کشت و صنعت. نمیدانید چه کیا بیایی داشت و چه رفت و آمدی در جاده منتهی به مجتمع بود. خاورها و کامیونها به صف بودند تا مرغ کشتار روز و محصولات را به شهر ببرند...».
این مجتمع، در سالهای ابتدای دهه ۵۰ کلنگزنی شد اما بهرهبرداری آن تا دهه ۶۰ به طول انجامید. این مجتمع عظیم، بعد از بهرهبرداری و آغاز به کار، دقیقاً دو دهه رونق و سربلندی را تجربه کرد اما با خصوصیسازی در سال ۸۶، همه روزهای خوش برای همیشه به تاریخ پیوست.
کشت و صنعت مهاباد مجموعهایست متشکل از چهار شرکت «مجتمع کشت و صنعت مهاباد»، «مجتمع دامداری و صنعتی مهاباد»، «مجتمع هما مرغ مهاباد» و «مجتمع سردخانه زمزم مهاباد». هر چهار شرکت بعد از سال ۸۶، مجبور به تحمل روزگاری سخت شدند.
به گفته کارکنان وقت، از سال ۸۶ که مالکیت مجتمع به بخش خصوصی و بستگان یکی از مقامات دولت نهم واگذار شد، مشکلات به تدریج شروع شد و بارها حقوق و حق بیمه کارکنان و مطالبات مرغداران نیز به تعویق افتاد. از همان سال اول، بحرانها و مشکلات شروع شد. انباشت بدهیهای مالک مجتمع، به تدریج چرخهای تولید را از کار انداخت. همزمان با تعطیلی واحدهای مختلف این مجموعه و بلاتکلیفی کارگران، سرانجام در آذر ماه سال ۹۵ بعد از سالها بحران مدیریتی، «عادل سیمین بیل» یکی از طلبکاران عمده این مجموعه در ازای طلب ۲۷ میلیارد تومانیاش از کشت و صنعت مهاباد که به دنبال شکایت از این شرکت موفق به اخذ حکم مزایده اموال این شرکت شده بود، توانست با قیمت پیشنهادی ۳۵ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان مالک این شرکت شود؛ مزایدهای که اعتراضات کارگران و برخی دیگر از مطلعین را در پی داشت اما این بار هم چرخها روی ریل نیفتادند و اوضاع مرتب نشد. فردی که مجتمع عظیم کشت و صنعت را به قیمتی بسیار پایینتر خریده بود، نتوانست از پس مدیریت مجتمع و حل مشکلات متعدد آن بربیاید. دوباره مطالبات کارگران پرداخت نشد و اعتراضات کارگری آغاز شد. مجتمع باز هم به روال گذشته، درگیر بدهیهای انباشته شد و در نهایت، درها همگی تخته شدند.
کشتارگاه مرغی که سال ۷۱ حدود ۳۲ خاور در روز کشتار داشت و دوشیفته کار میکرد، الان با دور بسیار آهسته به کندی میچرخد. تولید خیلی پایین آمده و بعد از نزدیک 30 سال، بعضی روزها حتی پنج تن تولید هم ندارد
بهرغم همه مشکلات، موج واگذاری اما متوقف نشد. حدود دو سال پیش (آذر ۹۷) رسانهها خبر دادند که صدای راه افتادن چرخهای مجتمع کشت و صنعت مهاباد به گوش میرسد. این بار شرکتهای مجتمع را چندپاره کردند و مدیریت آنها را به افراد مختلف دادند. در آن سال، این مجتمع با سرمایهگذاری چند کارآفرین، دوباره دست به کار و موجب اشتغال ۴۰۰ نفر شد. با این همه، باز هم مشکلات ادامه داشت.
امروز بعد از این واگذاریهای پیدرپی و دورانهای فترت متوالی، مجتمع کشت و صنعت مهاباد همچنان لنگلنگان به پیش میرود اما هرگز نتوانسته به روزهای اوج و رونق خود بازگردد. همچنان کارگران قدیمی این مجتمع، مطالبات مزدی پرداخت نشده دارند و برای دریافت این معوقات، دوندگی میکنند. گروههایی از این کارگران، به دلیل عدم پرداخت سختی کار، نتوانستهاند بازنشسته شوند و تعدادی هم به بیمه بیکاری معرفی شدهاند. همچنان نرخ تولید در مجتمع پایین است و تعداد کارگران آن که در دههای رونق بیش از هزار نفر بوده، به یکسوم تنزل یافته است.
دردهای کارگران مجتمع، سالها بعد از خصوصیسازی
پای صحبت چند نفر از کارگران قدیمی این مجتمع عظیم نشستیم. همه این کارگران گلایههای بسیار از خصوصیسازی و سقوط مجتمعی دارند که روزگاری نه چندان دور، موجب خشنودی و نانآوری مردمان روستانشین مهاباد بود.
یکی از این کارگران قدیمی میگوید: «بعد از اینکه هر شرکت را به یک نفر واگذار کردند، اوضاع بهتر نشد. سطح اشتغال بسیار پایین آمده و تولید هرگز به نصف سالهای دهه ۶۰ یا ۷۰ نرسیده است. این مجتمع را از همان اول، به آدمهای اهل ندادند و به نزدیکان خودشان دادند. ما از همان سال ۸۶ بارها اعتراض کردیم و گفتیم چرا خصوصیسازی؟ مجتمعی که دارد با قدرت و توان کامل کار میکند، چرا به بخش خصوصی میدهید تا زمین بخورد؟ الان 13سال گذشته ولی هیچوقت به آن دوران خوش گذشته بازنگشتیم. کشتارگاه مرغی که سال ۷۱ حدود ۳۲ خاور در روز کشتار داشت و دوشیفته کار میکرد، الان با دور بسیار آهسته به کندی میچرخد. تولید خیلی پایین آمده و بعد از نزدیک 30 سال، بعضی روزها حتی پنج تن تولید هم ندارد!».
یادش بخیر سالهای رونق کشت و صنعت. نمیدانید چه کیا بیایی داشت و چه رفت و آمدی در جاده منتهی به مجتمع بود. خاورها و کامیونها به صف بودند تا مرغ کشتار روز و محصولات را به شهر ببرند
یکی دیگر از کارگران این مجتمع که سالهاست برای دریافت مطالبات مزدی خود دوندگی کرده اما هنوز به نتیجه نرسیده، در ارتباط با مشکلات کارگران میگوید: «دولت رفت و کارآفرینان آمدند! این وسط، کارگران بودند که ضرر کردند. هرگز دلیل واگذاری و خصوصیسازی مجتمع برای ما مشخص نشد. این همه سقوط و نابهسامانی کافی نیست تا مسئولان بالاخره این واقعیت را بفهمند که نباید مجتمع را به بخش ناکارآمد خصوصی واگذار میکردند؟ شخص من طبق اسناد حسابداری، ۸۶ میلیون تومان از مجتمع طلب دارم. اداره کار، نصف این مبلغ را قبول کرده اما همین مبلغ هم تا امروز پرداخت نشده است. اداره کار هم با کارگران همراهی خوبی ندارد و چندان پیگیر مطالبات کارگران نیستند. کارگران کشت و صنعت مهاباد، بعد از سالها دوندگی و از این اداره به آن نهاد رفتن، فهمیدهاند که واقعاً هیچ پشت و پناهی ندارند». کارگران قدیم، خوشبختتر بودند. در سالهای دولتی بودن، همه کارگران رسمی بودند و مزایای مزدی بسیار خوبی داشتند. وقتی پای تعدیل ساختاری و خصوصیسازی به میان آمد، کارگران قدیمی عطای ماندن در مجتمع را به لقای نابهسامانی و پریشانروزگاری بخشیدند و به تدریج رفتند. کارگران جدید که به مجتمع پا گذاشتند، همگی قرارداد موقت و حداقلبگیر بودند و به آهستگی، عرف کارگاه هم رو به زوال گذاشت. حالا از مزایای گذشته خبری نیست و حتی اضافهکار هم مرتب پرداخت نمیشود. هر کارفرمای جدیدی که آمده، همه تعهدات کارفرمای قبلی را زیر پا گذاشته و کارگران روزبهروز بیحقوقتر شدهاند. یکی از کارگران شاغل این مجتمع که نخواست نامش آورده شود، میگوید: «نمیگویم در کدام یک از چهار شرکت کار میکنم اما گاهی بیشتر از یک شیفت و تا 12 ساعت در روز کار میکنیم اما آخر ماه که حقوقها را میریزند، میبینیم اضافهکاری در کار نیست».
خصوصیسازیهای مکرر، همه چیز را به قهقرا کشانده است. سرنوشت مجتمعی با آن عظمت و سربلندی، امروز سولههای نیمهباز و نیمه تاریک است، در میانه جاده مهاباد-ارومیه، روزگاری وقتی از مهاباد به سمت ارومیه میرفتی، خاور بود که پشت خاور و دهتن بود که عقب دهتن، غرشناک و پر دود از فرعی به جاده اصلی میپیچید و محصولات مجتمع کشت و صنعت را برای بازارهای دور و نزدیک میبرد. حالا بعد از چند بار دست به دست شدن، تعدیل ساختاری زهر خود را آرامآرام به مجتمع و ساکنان قدیمی آن چشانده است. این زهر تلخ و کشنده، از کشت و صنعت مهاباد، چیز زیادی باقی نگذاشته است.
دیدگاه تان را بنویسید