راز دعوتنامه های اینستاگرامی ۲ پسر تهرانی فاش شد
تست بازیگری دختران در ارابه شیاطین
گروه حوادث:دخترانی که علاقهمند به بازیگری بودند در دام دسیسه شوم دوجوان تهرانی افتادند.
سرنوشت شوم
از سیزدهم بهمن ماه امسال پرونده شیطانی پیش روی ماموران پلیس تهران قرار گرفت که در آن میشد حدس زد گروهی دختر سادهلوح در دام سیاهی افتادهاند.
دختر25 سالهای که با ادعاهای هولناک پیش روی قضات شعبه دهم دادگاه کیفری یک تهران قرار گرفته بود با دستور قضایی به اداره شانزدهم پلیس آگاهی رفت .
بیابان تاریک
این دختر با گریه گفت: دو پسر جوان که قرار بود از من تست بازیگری بگیرند با پژو 206 سفید رنگ من را ربودند و پس از کتک زدن و تهدیدم به قتل من را تسلیم نیت شوم خود کردند.
وی درحالیکه خجالت میکشید ادامه داد: یک هفته پیش بود که با پسری در اینستاگرام آشنا شدم او دعوتنامهای داشت و از من و دیگر دختران جوان درخواست تست بازیگری و اجرای شوی لباس کرده بود. وسوسه شدم و بارها با او در اینستاگرام حرف زدم تا جزییات را به من بگوید تا اینکه متقاعد شدم تست بدهم.
دختر فریبخورده گفت: پذیرفته بودم تست بدهم و قرار بود من را مطلع کنند منتظر بودم تا اینکه 13 بهمن ماه او به من پیامک داد که ساعت هشت شب راننده شرکت سراغم خواهد آمد تا مرا برای انجام تست بازیگری به دفترشان ببرد. آدرس خانهمان را دام و دقیقا ساعت قرار یک پژو 206 سفیدرنگ که پسرجوانی پشت فرمان بود به بزرگراه اشرفی اصفهانی حوالی خانهمان آمد او خودش را راننده شرکت معرفی کردرفتار مودبانهای داشت زمانی که سوار شدم ، راننده متن فیلمنامهای را به من داد و خواست تا زمان رسیدن به شرکت آن را حفظ کنم و گفت که بر اساس آن تست بازیگری گرفته خواهد شد. در محدوده بازار مبل یافت آباد بود که راننده به صورت تلفنی با شخصی تماس گرفت و مدعی شد که دفتر شرکت شلوغ است و قرار شده تا تست بازیگری در دفتر شماره 2 شرکت انجام شود در مقابل یکی از مجتمع های فروش مبلمان در بازار یافت آباد توقف کرده بودیم تا اینکه پسر دیگری این بار به عنوان فیلمبردار شرکت سوار شد و گفت دفتر دوم در شهرری است این جوان از راننده 206 خواست به سمت دفتر شرکت در شهرری برود. هنوز مسافتی زیادی نرفته بودیم که ناگهان آنها وارد جاده ای خاکی شدند. آنجا بود که فهمیدم آنها نقشهای دارند خواستم توقف کنند تا پیاده شوم اما اعتنایی نکردند تصمیم گرفتم خودم را بیرون ماشین بیندازم اما درهای آن از داخل باز نمی شد ناگهان جوانی که تصور میکردم فیلمبردار شرکت است به سمت من حمله ور شد در حال مقاومت بودم فریاد میزدم و کمک میخواستم که ماشین توقف کرد و راننده هم به سمتم آمد آنها من را به باد کتک گرفتند و پس از اجرای نیت شومشان بیرحمانه در تاریکی بیابان من را پیاده کردند و بی اعتنا به التماس هایم که میخواستم من را به شهر برسانند با سرعت حرکت کردند و رفتند.
شکار دومین دختر
کارآگاهان که برای رازگشایی از این پرونده وارد عمل شده بودند خود را در برابر سرنوشت مشابه دختر دیگری دیدند که 19 ساله است و دقیقا توسط همان دو پسر شیطان صفت افتادهاند .
این دختر به کارآگاهان گفت: در شب حادثه مادرم من را همراهی میکرد که در ادامه سرنشینان 206 ، در زمان پارک خودرو و پیاده شدن مادرم من را ربودند هرچقدر داد و بیداد کردم اعتنایی نکردند تا اینکه در تاریکی داخل یک جاده خاکی پیچیدند و با توقف در آنجا که هیچکس نبود من را به باد کتک گرفتند و بعد نوبتی من را هدف نیت شوم خود قرار دادند.
شناسایی ارابه شیاطین
کارآگاهان که با فعالیت شوم دو جوان شیطان صفت روبرو شده بودند به اقدامات فنی دست زدند و با بازبینی تصاویر دوربینهای مراکز تجاری در یافت آباد خودروی پژو 206 را شناسایی کردند.
مرگ صاحب ارابه
کارآگاهان با این سرنخ توانستند خانه صاحب ارابه شیاطین را در باقرشهر ردیابی کنند و زمانیکه خود را به پشت در این خانه رساندند دریافتند صاحب پژو 206 دو ابلیس سالها پیش درگذشته است و خانوادهاش از آن خانه رفتهاند.
پسرناخلف
کارآگاهان در این مرحله از تحقیقات پی بردند ارابه شیاطین پس از مرگ پدر خانواده در اختیار پسرش بوده است
خیلی زود این پسر 21 ساله به نام جواد شناسایی شد و دختران فریب خورده با دیدن عکس جواد ادعا کردند او همان راننده 206 سفیدرنگ است .
نخستین دستگیری
کارآگاهان خیلی زود مخفیگاه جواد در منطقه باقرشهر را شناسایی کردند و روز بیست و ششم بهمن ماه درحالیکه پژو 206 سفیدرنگ هم جلوی مخفیگاهش بود دستگیر شد و با به دست آمدن کارت بانکی یکی یک دختر غریبه داخل خودرویش چارهای جز اقرار ندید.
او با اعتراف به شگرد شیطانیشان و آزارو اذیت دو دختر همدست 22 سالهاش به نام حمید را معرفی کرد.
همین کافی بود تا حمید نیز در همان محدوده زندگی جواد در منطقه باقرشهر دستگیر شود.
سومین شکار
کارآگاهان که دو دختر وحشتزده را با این دو ابلیس مواجهه داده بودند به ردیابی کارت بانکی دختر ناشناس پرداختند و خیلی زود وی را که یک دخترکرجی بود و فریب تست بازیگری را خورده بود شناسایی کردند و درجریان سرنوشت سیاه او قرار گرفتند.
گفتوگو با جواد
جواد تصور نمی کرد دستگیر شود:
تحصیلات؟
دیپلم.
شغل؟
مدیر فروش یک مبل فروشی در یافتآباد بودم.
سابقهداری؟
9 ماه قبل در عروسی عموم مشروبات الکلی خورده بودم که دستگیر شدم.
الان به چه جرمی دستگیر شدی؟
تجاوز به دو دختر.
چه طور نقشهات را اجرا کردی؟
من در کار تبلیغات مبلفروشی بودم و در اینستاگرام به شیوههای مختلف تبلیغات میکردم که برای تبلیغات از دخترانی که در اینستاگرام سرشناس هستند استفاده میکردم که در این سناریوی دو دختر جوان را هدف تجاوز قرار دادم.
دختران سرشناس اینستاگرام؟
بله، دخترانی که بالای 500 هزار نفر فالور داشتند.
چه زمان تصمیم به اجرای نقشه شیطانیات گرفتی؟
دو هفته قبل برای اجرای کاری که نباید میکردم تصمیم گرفتم.
هر بازیگر تبلیغات چقدر پول میگرفت؟
برای یک دقیقه 550 هزار تومان.
دختران به حرفهایت اعتماد میکردند؟
بله، چون کارهای تبلیغاتی فروشگاه را در صفحه اینستاگرام خودم و جاهایی که ارسال کرده بودم مشاهده میکردند.
چطور با دختران قرار میگذاشتی؟
در تماسی که با آنها داشتم میگفتم که راننده فروشگاه به دنبال شما میآید اما خودم سوار بر خودروی پژو 206 به محل قرار میرفتم و آنها را سوار میکردم بعد حمید به ما ملحق می شد.
با چاقو تهدید کردی؟
نه، کتک کاری و چاقویی در کار نبود، تهدیدشان کردیم، چون زن بودند و قدرت مقابله با ما را نداشتند.
التماس میکردند؟
بله، ولی ما اصلا گوش به حرفهایشان نمیدادیم.
در حالت عادی بودی؟
بله، اعتیاد نداشتم و هواسم جمع بود.
چرا این کار را کردی؟
جوان و خام بودم و نادانسته این کار را کردم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، اصلا فکر نمیکردم دستگیر شوم.
خانوادهات خبر داشتند؟
نه، نمیدانم چطور به صورتشان نگاه کنم.
وضعیت مالی خوبی داری؟
ماهانه دو میلیون و پانصد هزار تومان در آمد داشتم.
ازدواج کردی؟
تصمیم به ازدواج گرفته بودم. با یک دختر چهار سال دوست بودم و چندی قبل به خواستگاریاش رفتم و قرار بود با هم ازدواج کنیم.
زمانی که اقدام شوم را انجام میدادی چه حسی داشتی؟
یک لخوشی یک دقیقهای بود و هنوز نمیتوانم کاری که کردم را درک کنم.
بعد از تجاوز چه حسی داشتی؟
بعد از دومین تجاوز وقتی به سمت خانه میرفتم با خودم فکر میکردم که چرا دست به این کارها زدم و احساس میکردم دیگر خودم را نمیشناسم.
دستگیر نمیشدی به این رفتارها ادامه میدادی؟
شاید، خوشحالم که دستگیر شدم چون قبل از اینکه دختران بیشتر را اسیر نقشهام کنم متوجه اشتباهاتم شدم.
حمید را از کجا میشناسی؟
بچه محل هستیم.
حرف آخر؟
یک نصیحت به هم سن و سالهای خودم میکنم که هر کاری میخواهند انجام دهند به آخر و عاقبت آن فکر کنند و هیچ کار و تفریحی ارزش میلههای زندان را ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید