گروه حوادث: مرد مغازه دار که ورشکست شده بود به بهانه تجارت به شهرهای مختلف سفر می کرد و دست به زورگیری می زد. این مرد موتورش را پشت وانت با خود به شهرهای دیگر می برد و پس از کیف قاپی و زورگیری از زنان بلافاصله شهر را ترک می کرد.

راز پنهان

از 2 سال پیش محمد که در شهر کوچکشان مغازه داشت بخاطر یک سرمایه گذاری اشتباه ورشکست شد و همه چک هایش در مرحله برگشت قرار گرفت. او که اسم و رسمی داشت و زن و بچه اش همیشه در رفاه بودند برای رهایی از شرایط سخت مالی دسیسه شومی را طراحی کرد و برای اینکه آبرویش در شهرشان حفظ شود تصمیم عجیبی گرفت.

زورگیری های تک نفره

مدتی می شد که زورگیری های تک نفره از رنان به پلیس های شهرهای مختلف در مرکز ایران مخابره می شد و عجیب اینکه این دزدی ها تنها یک بار رخ می داد و دیگر هیچ سرقت مشابهی رخ نمی داد. همه بررسی های پلیسی نشان می داد هیچ ردپایی از کیف قاپ و زورگیر نیست. یکی از زنان درباره صحنه سرقت گفت: در کوچه خلوت خودمان به سمت در خانه می رفتم که صدای موتوری را شنیدم وقتی برگشتم دیدم مردی در یک قدمی من است او را تاکنون ندیده بودم.

وی افزود: این مرد از من آدرس خانه شخصی به نام محمدی را پرسید نمی شناختم و گفتم اطلاعی از این مرد ندارم که اسم زنی به نام خدیجه را آورد که همسر آقای محمدی است زنی به نام خدیجه را می شناختم نزدیکش شدم تا آدرس بدهم که ناگهان چاقویی را به پهلویم فشرد و گفت طلاهایم را بدون مقاومت به او بدهم و کیف پولم را هم خواست من ترسیده بودم هرچه داشتم را به او دادم بعد من را محکم هل داد روی زمین خوردم واو با سرعت فرار کرد. زن جوان دیگری که در شهر همسایه هدف سرقت قرار گرفته بود گفت: من از طلافروشی بیرون آمدم با مادرم بودم و همه پس اندازم را سرویس طلا خریدم و 2 سکه طلا هنوز به محل استقرار تاکسی ها نرسیده بودم که ناگهان مردی موتورسوار کیفم را قاپید و من محکم به زمین خوردم .

دزد ناشناس

در هرکدام از شهرها و در حالی‌که مشخص نبود دزد کیست؟! با استفاده از دوربین های مداربسته و راهنمایی های زنان شکار شده چهره فرضی دزد به دست آمد اما پلیس پی برد دزد موتورسوار هیچ سابقه ای ندارد و موتورش هم بدون پلاک است.

یک بدشانسی

هیچ ردی از دزد موتورسوار نبود و کسی نمی دانست دزدی که یک‌بار دست به زورگیری برنامه‌ریزی شده می زند ساکن شهرشان نیست تا این‌که مردی بسیار موجه وارد یک طلافروشی شد و خواست سرویس طلای عروسش را بفروشد. این مرد که کارت ملی داشت و خودش را از مغازه‌داران قدیمی شهرشان معرفی می کرد تا جاییکه کارت ویزیت مغازه‌اش را هم ارایه داد به مرد طلافرئش گفت: متاسفانه ازدواج پسرم با عروسم به هم خورد و الان این سرویس طلا بدون فاکتور آینه دق پسرم شده و می‌خواهم آنرا بفروشم. وی افزود: خیلی به همسرم اصرار کردم خودش از سرویس طلا استفاده کند اما روحیه پسرم داغون بود و نشد چون دختر را دوست داشت و سر یک اختلاف شدید عروسی شان به هم خورد و شاید اگر عروسمان خارج نمی رفت امیدی به بازگشت بود. مرد طلافروش با دیدن سرویس طلا آنرا به قیمت روز خرید و با محمد ابراز همدردی کرد.

گزارش به پلیس

بعد از ظهر بود که مردی با ادعای این‌که طلافروش است وارد اداره پلیس شد و گفت یک دزد حرفه ای را شناسایی کرده است. این مرد گفت: من در شهر همسایه با برادرم طلافروشی می کردم و حدود 2 هفته است به این شهر که شهر خانواده همسرم است آمده و خودم طلافروشی راه انداخته‌ام. وی افزود: حدود 6 ماه پیش زنی از ما یک سرویس طلا و چند سکه خرید و خارج از مغازه هدف سرقت قرار گرفت بعد که فهمیدیم دوربین های مداربسته مغازه ها مردی را نشان داد که ابتدا زاغ زنی کرده سپس سوار بر موتور دست به کیف قاپی زده موتور پلاک نداشت و دزد هم شناسایی نشد.

مرد طلافروش ادامه داد: هیچکس نمی دانست دزد طلاها کیست؟ تا اینکه یکساعت پیش یک مرد بسیار موجه اهل همین شهر و مغازه دار داخل طلافروشی ام آمد ابتدا چهره‌اش آشنا به نظر رسید اما من هنوز در این شهر غریبه هستم و کسی را زیاد نمی شناسم وقتی سرویس طلا را دیدم حیرت زده شدم و فهمیدم با همان دزد روبرو هستم بلافاصله سرویس طلا را خریدم مشخصات او را با کپی کارت ملی اش گرفتم و الان آمده ام بگویم دزد را دستگیر کنید.

بازداشت مرد مرموز

با این سرنخ دستور بازداشت دزد مرموز صادر شد و وقتی ماموران به تحقیق پرداختند شنیدند محمد مردی با آبرو در محل کار و زندگی‌شان است او مغازه دارد و هیچ‌کس ناراحتی‌ای از این مرد ندیده است. با این وجود فیلمی که مرد طلافروش در اختیار پلیس قرار داده بود و اطلاعاتی مبنی بر اینکه محمد اصلا پسری ندارد که عروسی کرده باشد و سرویس طلایی هم خریده باشد که فاکتور ندارد کافی بود تا محمد دستگیر شود و در بازرسی از مغازه اش نه تنها موتور بدون پلاک بلکه اشیایی سرقتی و کیف های زنانه نیز به دست آمد.

اعتراف

 محمد که گریه می کرد همان دقایق نخست پذیرفت دزد است و گفت: ورشکست شده بودم چک هایم در خطر برگشت خوردن بود و باید خودم را نجات می دادم هرکاری کردم نتوانستم پولی تهیه کنم بازار کارم خوابیده بود زن و بچه هایم در آرامش بودند از این رو نقشه کشیدم یک وانت داشتم موتوری خریدم و در انباری پارکینگ مانند مغازه‌ام گذاشتم و هفته‌ای یکی دوبار به بهانه خرید اجناس موتور را پشت ماشینوانتم می‌گذاشتم و به شهر های دیگر می رفتم در آنجا سوار بر موتور در خیابان‌ها و مراکز خرید پرسه می زدم یا با کیف‌قاپی یا زورگیری با چاقو دست به سرقت زده و باز به شهرمان بر‌می‌گشتم.

گفت و گو با دزد تازه کار

محمد فقط گریه می کند:

 سن و سال کمی نداری؟

45 ساله ام

 و مغازه دار؟

حدود 20 سال است مغازه پوشاک دارم  و در شهرمان اسم و رسمی!

 چند بچه؟

2 تا دختر 10 و 14 ساله.

 اعتیاد داری؟

اصلا. سیگار هم نمی کشم.

 چرا ورشکست شدی؟!

بازار پوشاک به هم ریخت بخشی از خریدهایم قاچاق از آب درآمد و پولهایم را از دست دادم و چک مردم روی دستم ماند ورشکست شدم .

 راهی جز این دزدی ها نبود؟

باید خانه یا مغازه را می فروختم نمی‌خواستم همه دارو ندارم را از دست بدهم.

 چند بارسرقت کردی؟

هر هفته دوبار از هر شهر یکبار حدودا 40 سرقت و تقریبا 45 میلیون گیرم آمد.

 چه چیزهایی سرقت می‌کردی؟! پول ها را چه کردی؟

به طلبکارها دادم.

 می خواستی تا کی سرقت کنی؟

تا آخر سال عید که می شد توبه می‌کردم و به زندگی ام ادامه می دادم.

 یعنی طلبکارات را تسویه می‌کردی؟

بله.من خوش حسابم و همه به من اعتماد دارند.

 چرا سفر؟

در شهرم خیلی ها من را می‌شناسند.

 طلاها را چطور می‌فروختی؟

در این سرقت ها پول نقد ،دلار و سکه  و طلاهای زنانه به دستم آمد که به روش های مختلف فروختم و پول نقد کردم اما یک سرویس طلا روی دستم مانده بود و نمی دانستم چه کنم هر طلافروشی در شهرهای دیگر می رفتم نمی خریدند تا اینکه دیدم یک طلافروشی در شهرمان افتتاح شده است دل به دریا زدم و با یک داستان عجیب و غریب آنجا رفتم وقتی خرید خوشحال شدم برای اینکه بخرد حتی آدرس مغازه‌ام را دادم و او پذیرفت نمی دانستم شناسایی شده ام.

 همیشه از زن ها سرقت می‌کردی؟

بله.من ترسو هستم اگر سراغ مردی می رفتم و او مقاومت می کرد حتما کم می آوردم.

 و حالا؟

خیلی داغونم.آمدم آبروریزی نکنم بدتر شد.حالا با چه رویی در این شهر بمانم. شرمسارم.

بنابه این گزارش؛محمد پس از شناسایی مالباخته ها و با فروش مغازه‌اش همه پول های سرقتی را بازگرداند و از سوی دادگاه بخاطر گذشت مالباخته ها و عدم سو سابقه به تحمل 3 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شد که این حکم قطعی شد.