تحلیل نیویورکتایمز از منازعه عمیق در دل ونزوئلا
مسأله فراتر از تغییر رئیسجمهوری است
سیدمحمد میرزامحمدزاده
اینکه یک جنبش را در دل کشوری انقلاب بخوانیم یا کودتا کار بسیار سختی است. آنکه میپندارد پشت حرکت انقلاب، مردم است و پشت حرکت کودتا جز قدرتها نیستند نیز جز به سادگی نیندیشیده است. همواره جریانات و اتفاقات سیاسی و اجتماعی در دل کشورها حامیان و منتقدانی دارد؛ منتقدانی از دل نخبگان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی درون و برون مرزی هر کشور. مسئله ونزوئلا نیز فرای مسائلی که برای یک ملت پیش آمده است، جدای از این حقیقت نیست. تغییر در ونزوئلا را نمیتوان صرف خواست ملت یا قدرتها دانست. بازی بسیار پیچیده و بزرگی است که هر یک از بازیگران به نحوی به آن دامن میزنند. روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز در تحلیلی به این موضوع پرداخته است.
شاید ماندن دولت ونزوئلا در قدرت با وجود دو سال فروپاشی اقتصادی که خود عامل آن بوده، غیرممکن به نظر آید، ناونیهال سینگ یک تحلیلگر برجسته انتقال قدرت و کودتا نیز همچون دیگران از این موضوع بهتزده است و میگوید: این مسئله مبهم است. اینکه کشور تا این حد بیثبات باشد و افراد بسیاری در گرسنگی به سر ببرند، اصلاً در منافع هیچکس در هیچ کشوری نمیگنجد.
نیکلاس مادورو، رئیسجمهور و خوان گوایدو، نماینده مجلس و رهبر مخالفان که پیروزی مادورو در انتخابات ریاستجمهوری را زیر سؤال برده است، هر دو ادعای رهبری برحق ونزوئلا را دارند. رهبران نظامی، نخبگان سیاسی، معترضان و دولتهای خارجی همه در این مسئله تأثیرگذار بودهاند.
به گفته کارشناسان، منازعاتی همچون این در زمانی که کشورها با بحران مواجه میشوند، برای ساقط کردن دولت صورت میگیرد؛ اما هیچوقت چنین منازعاتی در مورد مشروعیت نبوده است؛ بلکه یک بازی حزبی برای مانور و علامت دادن بین رهبران نظامی، رهبران مدنی و دولتهای خارجی بوده است؛ کسانی که قدرت تشخیص سرنوشت کشور را داشتند؛ اما تنها اگر تعداد کافی از این نیروها همسو شوند میتوانند مسیر را هموار کنند.
زمانی که این بازیگران قدرتمند، گزینههای پیش روی خود ازجمله، یک کودتا، دولت ائتلافی، انتقال صلحآمیز قدرت یا قدرت بخشیدن به رهبر کنونی را بررسی میکنند، آنها راهی را برمیگزینند که برای منافعشان امن باشد و حمایت کافی از دیگر بازیگران قدرتمند را برای پیشروی جلب کند.
پروفسور سینگ میگوید: مشروعیت همواره بهعنوان پوششی برای یک گزینه انتخابی استفاده میشود نه آنکه خودش یک گزینه باشد.
همین مسئله منجر به فروپاشی ونزوئلا شده است.
زیرساخت سیاسی درهمشکسته است. دولتهای خارجی شامل ایالاتمتحده و روسیه، در حال منازعه بر سر مسائل پوچ هستند که آنها را از متحد شدن باز میدارد. حتی شهروندان ونزوئلا که آلان باید برای زنده ماندن دستوپنجه نرم کنند همچنان دچار شکاف شدهاند. برخی بهویژه در بین فقرا همچنان از ایدههای هوگو چاوز معلم و رهبر پیش از مادورو، حمایت میکنند.
در ارتش هم اگرچه برخی خواهان اخراج مادورو هستند، بااینحال بدنه و رهبری ارتش همچنان وفاداری خود به وی را حفظ کرده است.
بهطور مثال رهبرانی همچون شاه ایران و حسنی مبارک مصر زمانی از قدرت پایین کشیده شدند که بازیگران قدرتمند کشورشان با یکدیگر متحد شدند تا آنها را اخراج کنند و از ناآرامیهای مدنی بهره گرفتند تا با به رخ کشیدن از دست رفتن مشروعیت، با آنها مقابله کنند.
معترضانی که خیابانهای کاراکاس را هفته پیش اشغال کردند در کنار گوایدو با مادورو بهعنوان یک رئیسجمهور غیرقانونی مقابله میکنند؛ بااینحال گوایدو نتوانست قدرتهای کافی را در کشور مجاب کند که وی جایگزینی مناسب است.
ادعاهای متناقض وی، کشیدن یک مرز شفاف بین برحق و ناحق، انقلاب یا کودتا و نجات یا قربانی کردن دموکراسی را سخت کرده است.
نتیجه این داستان ونزوئلایی معلول است که باوجود دو سال فروپاشی گسترده و غیرقابل اجتناب، همچنان در حال ادامه است و کشور را بیشتر به قعر بحران فرو میبرد.
پیروزی بهوسیله ارتش
پیچیدگی رقابت بین رهبران ونزوئلا در رقابت برای عرضه وفاداری ارتش توجیه میشود.
گوایدو رهبر مخالفان در یادداشتی که برای نیویورکتایمز نوشت گفت: پایان دادن به حمایت ارتش از مادورو برای فعال کردن تغییر در کشور ضروری است. هرکسی که جرمی علیه بشریت مرتکب نشده باشد، در صورت قطع حمایت از مادورو عفو میشود.
چنین پیامی اگر به شکل عمومی عنوان میشد، بیشتر اعتبار مییافت؛ چراکه وعدهدهندگان چنین تضمینی را نسبت به حرفهایشان ملزم میکرد.
بااینحال مادورو چیزهای بیشتری برای وعده دادن دارد. گفته میشود که او مجوز کنترل نظامی مسیرهای قاچاق مواد را بهعنوان یکی از منابع درآمده به نیروهای مسلح اعطا کرده است. این موضوع پذیرش شکست را برای افسران نظامی دشوار میکند؛ چراکه دولتی دیگر میتواند آنها را به دلیل جرائم قاچاق مواد مخدر محاکمه کند.
این شیوه پیشتر در تاریخ جواب داده بود. وقتی رئیسجمهور گامبیا، کشوری کوچک در آفریقای غربی، بعد از شکست در انتخابات و از دست دادن حمایت مدنی و نخبگان و دولتهای غربی از کنارهگیری خودداری کرد؛ ارتش همچنان با او ماند؛ یکی از دلایل این حمایت استفاده رئیسجمهور از ارتش برای سرکوبهای گسترده بود که اگر وی از قدرت برکنار میشد، مجازات زندان حداقل چیزی بود که انتظار فرماندهان نظامی را در پی داشت. قدرت ارتش گامبیا آنقدر در داخل زیاد بود که بحران این کشور درنهایت با تهاجم کشورهای همسایه حل شد.
به همین دلیل است که درخواست از ارتشها معمولاً شامل عفو بعد از تغییر دولت و همچنین وعده برای حمایت از سوی قدرتهای خارجی همراه میشود.
رهبران نظامی ونزوئلا احتمالاً از رسانهای که گوایدو برگزیده است، یک روزنامه آمریکایی، این پیام را دریافت کردهاند که وی به سمت آمریکاییها متمایل است.
از طرفی گوایدو و مادورو آنقدر جایگاه ضعیفی دارند که هیچکدام نمیتوانند آینده ارتش را تضمین کنند.
باوجود آنکه برخی شورشها ترس از طغیان عمومی در ارتش را زیاد کرده است، هنوز ژنرالها برای تغییر جهت به سمت گوایدو گام بر نداشتهاند. بااینحال مادورو ظاهراً آنقدر نسبت به تسلط خود بر سران ارتش مطمئن است که هنوز از سربازان نخواسته که به خیابان بریزند و اعتراضات را سرکوب کنند.
مادورو ظاهراً آنقدر نسبت به تسلط خود بر سران ارتش مطمئن است که هنوز از سربازان نخواسته که به خیابان بریزند و اعتراضات را سرکوب کنند
بنبست قدرتها خارجی
همیشه این ارتشها نبودهاند که بحرانهایی همچون بحران ونزوئلا را حل و فصل کردهاند؛ در بسیاری از موارد، متحدان خارجی یا واسطهها قدم به میان میگذارند.
حتی وقتی ارتشها در مورد نتیجه تصمیم میگیرند، آنها معمولاً از یک قدرت خارجی دعوت میکنند که پا پیش بگذارد تا مشروعیت دولت جدید اثبات شود.
زمانی که ایالاتمتحده در سال 2011 اعلام کرد که رئیسجمهور مصر دیگر برحق نیست، ارتش سریعاً این پیام را بهدرستی دریافت کرد که میتواند بدون اینکه باعث ناراحتی آمریکا شود، وی را از قدرت پایین بکشد. ارتش زیمبابوه بهشدت در معرض اتهام است که شاید در زمان براندازی رابرت موگابه، رئیسجمهور این کشور در سال 2017، تأیید چین بهعنوان سرمایهگذار بزرگ در این کشور را اخذ کرده باشد.
اما ونزوئلا بین دو سری از دولتهای خارجی گیر افتاده است که هرکدام چیزهای متفاوتی میخواهند؛ موضوعی که تصمیمگیری برای رهبران ونزوئلا را ناممکن کرده است و نمیدانند به کدام کشور اعتماد کنند که برنده حمایت بینالمللی باشند.
در یک سو ایالاتمتحده و چند کشور آمریکای لاتین ازجمله برزیل، بزرگترین همسایه ونزوئلا، گوایدو را بهعنوان رئیسجمهور موقت برگزیده است. در سمت دیگر کوبا و متحد قدیمی، روسیه، قرار دارند که از مادورو حمایت میکنند.
از منظر قدرتهای خارجی، به رسمیت شناختن گوایدو میتواند به معنای یک مداخله یا حتی یک کودتا باشد؛ چراکه بهصورت الزامآوری رهبری را برای مخالفان انتخاب کردهاند.
بااینحال دولتهای خارجی معمولاً چنین اقدامی را انجام میدهند تا به نظامیان کشور و نخبگان مدنی ابراز کنند که از رهبری کنونی خسته شدهاند و مشتاق به همکاری با دولت جدید بهعنوان حاکم برحق هستند. این موضوع برای نخبگان اهمیت دارند که بشنوند انتقال قدرت میتواند برای آنها ثبات و نجات اقتصادی را به دنبال داشته باشد.
دولتهای روسیه و کوبا بیشتر به سمت مادورو تمایل دارند، اما مخالفت آنها با دولتهای راستگرای آمریکای لاتین قابلاعتماد بودن آنها را در بین دیگر کلاسهای سیاسی زیر سؤال میبرد
اما پسازآنکه سال گذشته چندین بار گزارش شد که دولت ترامپ برای تصمیمات کودتا بهوسیله افسران شورشی ونزوئلایی مذاکره کرده است، تمایلات آمریکا برای واشنگتن بسیار مشکوک به نظر میآید که تضمین هرگونه انتقال قدرت یا میانجیگری برای راهکار مسالمتآمیز را دشوار میکند. دولتهای روسیه و کوبا بیشتر به سمت مادورو تمایل دارند اما مخالفت آنها با دولتهای راستگرای آمریکای لاتین قابلاعتماد بودن آنها را در بین دیگر کلاسهای سیاسی زیر سؤال میبرد. از طرف دیگر منازعات شدیدتر این کشورها با آمریکاییها، همگرایی آنها با یکدیگر را سختتر میکند و ونزوئلا را از موهبت همکاری یک واسطه دور میسازد.
شکاف در طبقه حکومتی
هیچ رهبری قدرت مطلق نیست. همه رهبران باید در شبکهای از مقامات احزاب حکومت کنند؛ رهبران سیاسی یا تجاری، کسانی که با اتحاد، بدنه نخبگان مدنی را تشکیل میدهند.
در دورههای مختلفی از تاریخ، این بدنه، رهبران را ترغیب یا وادار کردند که تغییر مسیر دهند. نخبگان تجاری در دوره آپارتاید آفریقای جنوبی از ترس انزوای بینالمللی در تخریب اقتصاد، کمک کردند تا بدنه رهبری مجاب شود که به سمت دموکراسی تغییر مسیر دهند.
اما طبقه حاکم ونزوئلا نتوانسته به اجماع برای حمایت از مادورو یا مخالفت با وی برسد.
بنبست بینالمللی به معنای آن است که هیچیک از قدرتهای ونزوئلا نمیتوانند با اطمینان وعده دهند که سایر نخبگان ونزوئلا برنده امتیازاتی در بین رهبران جهانی در هر برنامهای هستند، چنین موضوعی هر حرکتی را پرریسک و غیرقابل ترغیب میکند.
حتی در ونزوئلای غرق در بحران، هر نتیجهای در بین نخبگان و دولتها، همچنان باید به تأیید شهروندان کشور برسد. تنها از این مسیر است که قدرتها مطمئن میشوند که میتوانند مشروعیت خود را برای حکومت بعدی به دست آورند
سالها قطبیسازی چپ و راست سیاسی کشور از سوی چاوز، منجر به شفافیت و شکاف بین طبقه حکومتی ونزوئلا شده است. هرچند که برخی از حزب حاکم راضی هستند، سالها عدم اعتماد منجر به عدم همکاری آنها با حزب شده است. از طرفی اعضای دولت چپگرای مادورو از یک چرخش به سمت احزاب راست در صورت تغییر نگراناند.
ایجاد حمایت عمومی
حتی در ونزوئلای غرق در بحران، هر نتیجهای در بین نخبگان و دولتها، همچنان باید به تأیید شهروندان کشور برسد. تنها از این مسیر است که قدرتها مطمئن میشوند که میتوانند مشروعیت خود را برای حکومت بعدی به دست آورند.
در انقلاب سال 2011 مصر، معترضان به قدرت خود رئیسجمهور را برکنار نکردند. بدنه نظامی، متحدان خارجی و قدرتهای خاص مدنی همه به یکدیگر علامت دادند که میتوانند یک تغییر موقت نظامی را بپذیرند؛ بعدازآن بود که آنها از اعتراضات برای حقانیت بخشی به تصمیم خود بهره گرفتند.
اما زمانی که همچون ونزوئلا، آن نخبگان و دولتها به بنبست رسیده باشند، آنها میتوانند از شهروندان بخواهند که پشت سر آنها به اعتراض برخیزند، هرچند که این موضوع برای گرفتن قدرت کافی نیست، اما میتواند دیگر طبقات قدرتی را مجاب کند که هر کس حمایت عمومی را هدایت میکند، میتواند صلح و ثبات را به ارمغان بیاورد.
احتمال کمی میرود که رهبران کودتای آتی دولتی را براندازی کنند که حمایت عمومی را به دنبال دارد.
جنگ گوایدو و مادورو بر سر مشروعیت بخشی با هدف تظاهرات حامیان بهمنظور نمایش قدرت سیاسی است. این موضوع حقیقتی ناخوشایند در مورد اینکه تغییر در دولت مشروع است یا نه را آشکار میکند.
پروفسور سینگ میگوید: مردم یک جنبش را اگر برحق باشد انقلاب میخوانند و اگر مشروعیت نداشته باشد، آن را کودتا میدانند. اینگونه میتوان تمایز را درک کرد، اما حقیقت این است که انقلاب و کودتا دست در دست هم حرکت میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید