فرشاد گلزاری

«برای برادرانتان طلب رحمت کنید؛ خداوند تقدیر کرده بود که موفق شوند و شدند». این عبارات نخستی است که «اسامه بن‌لادن» چند دقیقه پس از عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در جمع اعضای القاعده به زبان آورد. بسیاری از کسانی که شخصاً این عبارت را شنیده بودند، بعدها در خاطراتشان نوشتند که اسامه با چشمانی گریان از شوق اجرای این عملیات عبارت مذکور را به زبان آورده است! ممکن است امروز بسیاری از بازماندگان قربانیان «سپتامبر سیاه» و حتی کسانی که این متن را مورد مطالعه قرار می‌دهند با عصبانیت سوال کنند که آیا به خاک و خون کشیدن مردم، اشک شوق دارد؟

پاسخ از منظر انسانیت و عقلانیت، منفی است، اما منشا اشک شوق بن‌لادن را باید در اندیشه او و لایه‌های پیچیده «سازمان القاعده» جست‌وجو کرد که پس از ۱۱ سپتامبر به «شبکه جهانی القاعده» تغییر نام داد. اینکه چنین تغییر نامی از سوی بن‌لادن یا جانشین او یعنی ایمن الظواهری صورت گرفته یا خیر مشخص نیست بلکه آنچه القاعده را بزرگ و آن را به پدرخوانده و الگوی سازمان‌های بنیادگرای رادیکال تبدیل کرد، آن بود که در نیویورک رخ داد. 19 عضو القاعده که بخش عمده‌ای از آنها تابعیت عربستان سعودی و مصر را داشتند چهار هواپیمای مسافربری را ربودند که دو هواپیما به دو برج دوقلوی سازمان تجارت جهانی و یک هواپیما هم به پنتاگون برخورد کرد. هواپیمای چهارم هم در ایالت پنسیلوانیا سرنگون شد.

پس از 11 سپتامبر مقامات سطح اول طالبان توسط آمریکا در افغانستان دستگیر و به زندان گوانتانامو منتقل شدند ولی همین افراد چند سال بعد توسط سازمان سیا آزاد، و به قطر تحویل داده می‌شوند و حالا هم افغانستان را اداره می‌کنند که نشانگر نیت دوگانه واشنگتن در رویارویی با تروریسم است

اینکه هیچکدام از سرنشینان هر چهار هواپیما زنده نماندند برای خیلی‌ها تاسف‌آور است؛ چراکه 3هزار نفر در مجموع کشته شدند که در میان این خیل عظیم کشته‌شدگان، اتباع 90 کشور به چشم می‌خورد. در این میان اما آنچه در بیست و یکمین سالگرد مجدداً تکرار می‌شود، تمدید وضعیت اضطراری ملی در آمریکا توسط جو بایدن برای مدت یکسال دیگر است. این وضعیت در پی واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ وضع شده بود و با گذشت 21 سال هنوز توسط روسای جمهوری آمریکا تمدید می‌شود. جو بایدن، رئیس‌جمهوری آمریکا در نامه‌ای به کنگره این کشور نوشت که «اطلاعیه پیوست را به فدرال رجیستر ارسال کرده و بیان داشتم که وضعیت اضطراری که در اعلامیه ۷۴۶۳ در رابطه با حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۲ وضع شد، یک سال دیگر برقرار خواهد بود». نکته اما اینجاست که بایدن در نامه خود که دیروز (شنبه) منتشر شد، نوشته است که هنوز خطر تروریسم، آمریکا را تهدید می‌کند و واشنگتن نیاز دارد که پس از ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۲ (چهارشنبه) هم این وضعیت اضطراری ملی ادامه داشته باشد.

سوالی که بسیاری از ناظران بین‌المللی در شرایط کنونی و با گذشت 21 سال از آن روزها مطرح می‌کنند این است که چرا ایالات متحده در مورد افشای پشت پرده‌های 11 سپتامبر مماشات می‌کند و از سوی دیگر چرا تروریسم را از «بالا به پایین» ترجمه می‌کند؟ در مورد پاسخ به سوال اول باید دانست که عربستان سعودی اساساً بخش اعظمی از این سناریو را راهبری می‌کرد و حتی اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد سفارت عربستان در آمریکا آموزش‌های لازم را به ربایندگان هواپیما داده است. حتی در یکی از اسنادی که چندین سال پیش توسط ویکی‌لیکس افشا شد آمده بود یکی از ربایندگان به مربی آموزشِ خود گفته بود که «ما فقط طرز به پرواز درآوردن هواپیما را فرا گرفته‌ایم اما چگونه باید آن را بر زمین بنشانیم؟». مربی در پاسخ به او گفته بود هیچ فرودی بر زمین برای شما در نظر گرفته نشده است!

سعودی‌ها اساساً بخش اعظمی از پرونده سپتامبر سیاه را راهبری ‌کردند و حتی اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد سفارت عربستان در آمریکا آموزش‌های لازم را به ربایندگان هواپیما داده است ولی تا به امروز روسای‌جمهور ایالات متحده هیچ اقدامی علیه ریاض انجام نداده‌اند

افغانستان و معمای لاینحل تروریسم

سخنان آن مربی که در حال آموزش ربایندگان هواپیما بود به این معناست که در آسمان باید کار تمام شود یعنی اینکه دیگر قرار بر زنده فرود آمدن نیست. این همان پشت‌پرده‌ای است که آمریکایی‌ها می‌دانند ولی به هیچ وجه حاضر نیستند سعودی‌ها را بابت آن مجازات و مواخذه کنند. شاید صراحت لهجه دونالد ترامپ در مورد پرونده 11 سپتامبر بهترین پاسخ به سوال اول ما باشد. او علناً اعلام کرد که ما (آمریکا) منافعی با عربستان داریم که نمی‌توانیم آن را نادیده بگیریم.

این دقیقاً همان موضوعی است که در دوران بایدن و حتی روسای آینده آمریکا هم به چشم خواهد خورد اما حالا باید به این نکته مهم پرداخت که اصولاً آمریکا در مورد پرونده «سپتامبر سیاه» و وقایع پس از آن در افغانستان یک تفسیر مختص به خود را به دنیا ارائه داد که تا امروز هم این تفسیر کاربرد دارد. فارغ از اینکه در داخل کشورمان طیف خاصی معتقدند 11 سپتامبر «واقعه» نبوده بلکه یک «ضدواقعه» به حساب می‌آید و ردپای آمریکایی‌ها در آن دیده می‌شود، باید گفت که واشنگتن ظاهرا در حرف،‌ مبارزه با تروریسم را از آن زمان تاکنون در سر لوحه راهبردهای خود قرار داده است.

آن روزی که گردان‌های عملیات ویژه ارتش آمریکا وارد افغانستان شدند هدف «کشتن گرگ سفید» یا همان اسامه بن لادن بود اما مانع بزرگ که آمریکایی‌ها را مشغول خود کرد، طالبان بود! در اسناد آمده است که جابجایی بن لادن در سراسر خاک افغانستان با هماهنگی ملاعمر، اولین رهبر طالبان انجام می‌شد. این موضوع باعث شد تا مقامات سطح اول طالبان توسط آمریکا در افغانستان دستگیر و به زندان گوانتانامو منتقل شوند؛ ولی همین افراد چند سال بعد توسط سازمان سیا آزاد، و به قطر تحویل داده شدند. این اقدام بدان جهت بود که آمریکا بتواند بزرگان طالبان را در یک کشور ثالث یکجا جمع کند و سپس بن لادن را مورد هدف قرار دهد که این هدف حاصل شد. مساله غیرقابل هضم این است که همین جماعت که آمریکا آنها را تروریست می‌نامید و همه آنها در گوانتانامو زیر بازجویی‌های سیا بودند حالا افغانستان را اداره می‌کنند! این دقیقاً همان مرز باریک و البته مشهود در مورد قرائت آمریکا از تروریسم است.

آمریکا تروریسم را از منظر خود (بالا) تحلیل می‌کند و به لایه‌های وجودی و علل (پایین‌های طبقه زیرین) آن توجه نمی‌کند و اصلاً نمی‌خواهد دلایل اجتماعی، اقتصادی، ایدئولوژیک و حتی سیاسی آن را برای افکار عمومی تحلیل کند. همین خوانش باعث شده تا امروز دشمنان دیروز‌ِ آمریکا که 20 سال با آنها دست به گریبان بود و میلیون‌ها افغانستانی را برای مبارزه با آنها به خاک و خون کشید بر کابل مسلط شوند. مضاف بر اینکه با وجود انتشار خبر کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر القاعده، هنوز این جریان در پیوند با طالبان است و حتی متغیر سوم یعنی «داعش» هم فشارهای خود را بر کابل افزایش داده است!