در سالروز کشتار اکتبر ۱۹۶۱ جو روانی ضد فرانسوی و بازخواست مکرون در الجزایر شدت گرفت؛
تازه شدن یک زخم کهنه
فرشاد گلزاری
یکی از موضوعات یا شاید بهتر بگوییم، پروندههایی که کمتر به آن توجه میشود، توافقنامه سایکس - پیکو است. شاید بارها در گزارشهایی که در این صفحه خواندهاید به نام یا ماهیت این توافق اشارهای گذرا و کوتاه شده باشد؛ اما واقعیت این است که سایکس - پیکو را باید یک سند کاملاً مهم برای تحلیل وقایع امروز منطقه و حتی شمال آفریقا دانست. اجازه بدهید بدون حاشیه اشارهای گذرا بر محتوای این سند داشته باشیم و پس از آن به سراغ اصل مطلب برویم. این پیمان توسط سرهنگ مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی که یک حقوقدان و دیپلمات کهنهکار بود در سال نهم ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی به امضا رسید. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد و اگر امروز میبینید که فرانسویها آزادانه در لبنان رفت و آمد میکنند و حتی حرف خود را از پاریس به بیروت دیکته میکنند، به دلیل وجود همین توافقنامه است. فارغ از این مسائل باید بدانید که این توافقنامه 5 مفاد اصلی داشت. بر اساس ماده اول این توافق اعلام میداشت که سرزمینهای عربی امپراتوری عثمانی به دو منطقه نفوذ سیاسی و اداری الف و ب تقسیم میشود. در ماده دوم و سوم این مناطق به صورت کامل تشریح شد؛ به گونهای که منطقه (الف) شامل بخش زیادی از لبنان، سوریه، آدانا و دیاربکر در ترکیه و شمال عراق از جمله موصل میشد که تحت نفوذ فرانسه قرار داشت و منطقه (ب) شامل بخش جنوبی سوریه، اردن، و مناطق مرکزی و جنوبی میانرودان شامل بغداد و بصره تا خلیج فارس و بنادر حیفا و عکا با حفظ دسترسی به مدیترانه میشد که تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفت. ماده چهارم این توافقنامه هم اعلام میدارد که بیتالمقدس تحت نظارت بینالمللی از جمله روسیه قرار بگیرد. در ماده پنجم هم اعلام شد که استانبول، تنگههای بسفورد و داردانل (واقع در خاک ترکیه) و همچنین شش ولایت ارمنی و کردنشین عراق به روسیه برسد. اما آنچه در این میان بیش از هر چیز دیگر مهم بود ولی به صورت یکی از مفاد سایکس - پیکو در نیامد، ترسیم مرزهای کشورهای شمال آفریقا بود. ترسیم این مرزها در شرح وظایف سایکس و پیکو نبود، اما آن منطقه هم به دو حوزه نفوذ مجزا تقسیم شده بود؛ به گونهای که مصر تحت نفوذ بریتانیا بود و فرانسه بر مغرب (متشکل از تونس، الجزایر و مراکش) مسلط بود. همین مساله موجب شد تا پاریس نفوذ خود را تا امروز در شمال آفریقا حفظ کند که البته مراکش حالا بیش از آنکه تحت نفوذ فرانسه باشد، زیر نفوذ اسپانیا قرار دارد. در این میان الجزایر به عنوان بزرگترین کشور شمال آفریقا از نظر وسعت به یکی از پایگاههای فرانسویها تبدیل شد و در نهایت از سال 1954 تا 1962 الجزایریها جنگ علیه فرانسویها را با مرکزیت نیروهای ملیگرا شروع کردند. جنگ الجزایر که منجر به استقلال این کشور شد یک تاثیر دیگر هم بر تاریخ سیاسی فرانسه داشت و آن این بود که جمهوری چهارم فرانسه سرنگون شد و پس از آن پایهریزی جمهوری پنجم به ریاست شارل دوگل را شاهد بودیم.
در ادامه واکنشهای تبون به اظهارات مکرون، رسانههای الجزایری تصاویری از کشتار مردم این کشور و حتی بریده شدن سرهای آنها توسط سربازان فرانسوی در همان سالهای جنگ الجزایر را منتشر کردند و حالا یک جو روانی ضد فرانسوی در این کشور به وجود آمده است
هشدار به الیزه
یکی از اتفاقهایی که در سالهای مبارزه علیه فرانسوی رخ داد و حالا امروز کاخ الیزه نمیتواند پاسخ آنرا بدهد، کشتار 1961 پاریس بود که روز 17 اکتبر این سال رخ داد. روز گذشته (یکشنبه)، شصتمین سالگروز کشتار الجزایریهای معترض به استعمار فرانسه بر کشورشان توسط پلیس پاریس بود. 60 سال پیش نیروهای پلیس پاریس به حدود 30 هزار الجزایری حامی جبهه آزادیبخش میهنی حمله کردند و بر اساس اسناد چیزی در حدد 20 تا 22 هزار نفر از این نفرات را کشتند. حالا و با بالاگرفتن تنشهای سیاسی میان الجزایر و فرانسه طی ماههای اخیر شاهد تشدید تنش میان روسای جمهور دو کشور در مورد این واقعه تاریخی هستیم. واقعیت این است که چند روز پیش امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه الجزایر را یک کشور تحت حاکمیت یک سیستم سیاسی-نظامی که تاریخش کاملاً بازنویسی شده، توصیف کرد؛ موضوعی که واکنش عبدالمجید تبون، رئیسجمهور الجزایر را به دنبال داشت. در ادامه واکنشهای تبون شاهد آن بودیم که یکباره رسانههای الجزایری تصاویری از کشتار مردم این کشور و حتی بریده شدن سرهای آنها توسط سربازان فرانسوی در همان سالهای جنگ الجزایر را منتشر کردند و یک جو روانی ضد فرانسوی در این کشور به وجود آمد. کمی بعد سفیر فرانسه در الجزایر فراخوانده شد و حتی بحث بر سر اخراج وی مطرح شده بود اما آنچه که طی دو روز گذشته رخ داد، نشان میدهد که این دو کشور وارد یک تنش جدی و چند ضلعی شدهاند. چندی پیش خبرگزاری فرانسه در گزارش تحلیلی خود اعلام کرده بود که احتمالاً مکرون در سالروز کشتار 1961 از الجزایریها عذرخواهی میکند اما این تحلیل دقیقاً 180 درجه اشتباه بود. روز شنبه مکرون با حضور در محل وقوع کشتار 1961 میلادی، تنها اعلام کرد که این اتفاق را باید نابخشودنی خواند و هیچ عذرخواهی از بابت این کشتار نکرد. از اینرو تمام تحلیلها در مورد اینکه پاریس به دنبال بهبود روابط خود با مستعمره سابقش یعنی الجزایر است، به خطا رفت. اگرچه ژان ایو لودریان، وزیر خارجه فرانسه به نوعی سعی کرد تا این تنش را به هر ترتیب که شده آرام کند، اما طی هفتههای اخیر شاهد آن بودیم که فرانسه اقدام به کاهش سهمیه ویزای اختصاص یافته به شهروندان الجزایری کرد و همین موضوع حالا باعث اعتراض رئیسجمهوری الجزایر شده است. عبدالمجید تبون روز گذشته (یکشنبه) تأکید کرد که این کشور با پروندههای مربوط به استعمارگری فرانسه در الجزایر بدون اغماض یا کوتاه آمدن از حق خود برخورد میکند. او در بخش دیگری از سخنانش در مورد کشتار 1961 میلادی اعلام کرد که به هر ترتیب که شده این اقدامات پاریس را پیگیری خواهیم کرد.
سوتیتر2: مواضع رئیسجمهوری الجزایر به خوبی نشان میدهد که اوضاع میان دو کشور نهتنها دیگر با یک معذرتخواهی از سوی مکرون درست نمیشود، بلکه ادامه این روند میتواند روابط را تیره و تار کند؛ هماکنون نیز الجزایر در پاریس هیچ سفیری ندارد
این مواضع رئیس جمهوری الجزایر به خوبی نشان میدهد که اوضاع میان دو کشور نه تنها دیگر با یک معذرتخواهی از سوی مکرون درست نمیشود، بلکه ادامه این روند میتواند روابط را تیره و تار کند؛ تا جایی که ریاستجمهوری الجزایر دوم اکتبر سفیر کشورش در پاریس را فراخواند و حالا دیگر الجزایر در فرانسه سفیر ندارد. به همین دلیل اگر مکرون نتواند به بازخواست او در مورد جنایات اکتبر پاسخ درست بدهد، بدون تردید اوضاع پیچیدهتر میشود.
دیدگاه تان را بنویسید