فرشاد گلزاری

 برخورد با نظام‌هایی که ساختار فکری و عملی آنها با اندیشه ضد سرمایه‌داری درآمیخته شده یکی از دستورالعمل‌هایی است که ایالات متحده از دیرباز در دستور کار خود قرار داده و همچنان بر اجرای آن اصرار دارد. به یاد می‌آوریم که ریگان در 12 ژوئن 1987 چگونه در مقابل دروازه براندنبورگ برلین ایستاد و گرباچف را به فرو ریختن دیوار برلین فراخواند. این سخنرانی ریگان بعدها با عنوان «این دیوار را در هم بشکن» معروف شد اما باید متوجه بود که ایالات متحده در آن سال‌ها تمام توان و ابزار خود را برای ریشه‌کن کردن تفکر چپگرا بسیج کرده بود که درنهایت دیوار برلین در اوایل دهه 90 میلادی از میان برداشته شد. 

ریگان در اتاق بیضی کاخ‌سفید سرمست از این پیروزی با اطرافیانش گپ و گفت می‌کرد و به فکر تعمیق ریشه‌های نظام سرمایه‌داری و حفظ منافع خود در جای جای کره خاکی بودند. 

اگر کمی به عقب برگردیم می‌بینیم که رویدادهای پس از جنگ دوم جهانی و جنگ سرد موجب شد تا آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به یک زمین بازی راهبردی برای رقابت ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شود؛ بازی قدرت‌های بزرگی که برای هژمونی جهانی مبارزه می‌کردند. در این میان استقلال هند و در ادامه آن ماجرای ملی‌‌سازی کانال سوئز آغازی بر پایان امپراتوری بریتانیا بود اما واقعیت این است که جنگ سرد میان دو قدرت شرق و غرب که امروزه تماشای فیلم‌های سینمایی که در موردش ساخته می‌شود جذاب به نظر می‌آید، همچنان ادامه دارد. اینکه عده‌ای از گوشه و کنار و از راه نرسیده می‌گویند پایان دنیا رسیده یا با چند خط کتاب خواندن اعاده فضل می‌کنند که اوضاع رو به راه است، مساله‌ای است که مانند خوره به جان افکار عمومی و حتی متخصصان و نخبه‌ها افتاده است. اینکه عده‌ای از نویسنده‌ها، مترجم‌ها، اساتید دانشگاه و حتی صاحب‌نظران مدعی هستند که با «ریزش دیوار برلین، فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد» همه چیز تمام شده و تئوریِ زیستن سیاستمداران چپ‌گرا کاملاً از بین رفته همانند آن است که بگوییم هیچ فقیری در کره زمین وجود ندارد یا آنکه بدون توجه به مولفه‌های اجتماعی، سیاسی و امنیتی بگوییم افراط‌گرایی در گوشه گوشه جهان از بین رفته است. شک نکنید که این مدل از اظهارات نهایتاً بساط یک مجادله متنی/لفظی را فراهم می‌کند. این مقدمه به این دلیل ارائه شد که متوجه شوید که چرا ایالات‌متحده همچنان در کشورهایی که نظام سیاسی و اقتصادی آن بر پایه مکتب غیر از سرمایه‌داری است، دائم به دنبال خلق و توزیع بحران بوده، هست و خواهد بود.       

آنچه در حیاط خلوت ایالات متحده (چه به صورت سخت و آشکار و چه به صورت نرم و پنهان) اتفاق می‌افتد، پرده‌ای از یک درگیری میان دو سرویس اطلاعاتی قدرتمند دنیاست و اگرچه رونمای آن را مسائل اقتصادی و سیاسی تشکیل داده، اما ماهیت آن جنگ سرد است

 

شبکه بولیواری: هدف اصلی پروژه سیا

بدون تردید فساد سیاسی و اقتصادی در ونزوئلا و بسیاری از کشورهای حاضر در جغرافیای آمریکای لاتین بعلاوه تیزتر شدن تیغ توتالیترهای این منطقه ما را به یاد بهم‌ریختگی، عدم توسعه و نهایتاً خلق رادیکالیزاسیون در منطقه غرب آسیا، جنوب آسیا و نقطه به نقطة آفریقا می‌اندازد؛ با این تفاوت که در آمریکای لاتین اوضاع بهتر از خاورمیانه است. در این میان باید توجه داشت رادیکال‌های اجتماعی حاکم بر آمریکای لاتین که ریشه در کنش‌های سیاسی و اقتصادی دولت‌ها دارد به هیچ قابل قیاس با خاورمیانه نیست و به همین دلیل سناریوی مجموع دستگاه امنیتی، سیاسی و اقتصادیِ موجود در ساختار حاکمیت آمریکا برای هر جغرافیا و هر کشور کاملاً متفاوت نوشته و عملیاتی می‌شود. 

به عنوان مثال اگر فرض را بر این بگذاریم که واشنگتن در مواجهه با ونزوئلا، کوبا، بولیوی، شیلی و غیره بعه دنبال زدن منافع حریف و تعمیق نفوذ خود است و در مقابل سناریواش در خاورمیانه بحث انرژی و تسلط بر آبراه‌ها و هدف قرار دادن نظام‌های منتقد است به صورت واضح به این نتیجه میرسیم که آژانس اطلاعات مرکزی (سیا) که همواره به عنوان بازوی پرقدرت آمریکا در حال فعالیت است، در حال بازی با اهداف سیاسی به صورت پرونده‌ای است. 

اگر امروز می‌بینیم که نیکلاس مادورو، رئیس‌‌‌‌‌‌جمهوری ونزوئلا به صورت صریح اعلام می‌کند که سازمان سیا و منابع آن در کشورش در حال صحنه‌گردانی هستند نشان می‌دهد که سرویس اطلاعاتی ونزوئلا پیام های مخرب و اقدام‌های سیا را کاملاً لمس کرده و حتی ممکن است آنها را خنثی کرده باشد اما به خوبی می‌دانند که این روند به صورت دیگری ادامه خواهد داشت. در مورد ونزوئلا و بولیوی همین بس که ایالات متحده با هدف قرار دادن اقتصاد هر دو کشور طرح «سقوط شبکه بولیواری» را در دستور کار گذاشتند. این شبکه با دریافت کمک‌های دولتی اقدام به محرومیت زدایی در مناطق محروم می کردند و علاوه بر ساخت‌وساز اقدام‌های پزشکی، آموزشی و نهضتی انجام می‌دادند که با هدف گرفته شدن منابع مالی آنها توسط وزارت خزانه‌داری عملاً از کار افتادند و در اینجا بود که خلاء رسیدگیِ اجتماعی حس شد.

در مورد کوبا و برزیل هم مشابه همین مساله صادق بود با این تفاوت که کاریزمای کاسترو بیش از هر کسی در حیاط خلوت ایالات متحده نفوذ داشت. اگرچه انتقادهایی به کاسترو و مبهم بودن منابع مالی او وجود داشت اما لااقل نظام درمانی و آموزشی کوبا تا همین امروز زبان‌زد بسیاری از سیاستمداران قرن بیست و یکم است اما به هر ترتیب او هم یک بولیوار بود و در صدر فهرست سیا قرار داشت. 

روند سناریوسازی و اعمال پروژه‌های تخریبی در کشورهایی مانند کاستاریکا (2010)، هندوراس (2009)، کلمبیا (2009)، آرژانتین (1976 - 1983)، هائیتی (2004)، پرتو ریکو (1950) و غیره که به چند ده مداخله نظامی، اطلاعاتی یا پروپاگاندای منتهی به سرنگونی منجر شد تا به امروز ادامه دارد و از روند از سال 1948 تا 2019 با اشکال متفاوت در حال تئوریزه شدن و اجراء است. در برخی از مقاطع این تقابل و خرابکاری به صورت دیپلماتیک صورت می‌گیرد؛ به عنوان مثال روز گذشته مایک پامپئو، وزیر امور خارجه آمریکا با اشاره به چیزی که آن را مشارکت وزارت کشور کوبا در «نقض زننده حقوق بشر در ونزوئلا» خواند اعلام کرد که واشنگتن ورود «خولیو سزار گانداریا برمجو» وزیر کشور کوبا به آمریکا را منع می‌کند.

رادیکال‌های اجتماعی حاکم بر آمریکای لاتین که ریشه در سیاست و اقتصاد دارد به هیچ روی قابل‌قیاس با خاورمیانه نیست و به همین دلیل سناریوی دستگاه‌های امنیتی، سیاسی و اقتصادیِ موجود در ساختار حاکمیت آمریکا برای هر جغرافیا و هر کشور کاملاً متفاوت نوشته و عملیاتی می‌شود

این قبیل اقدام‌ها دقیقاً نشان می‌دهد سازمان سیا همچنان در راس امور مربوط به برخورد با پرونده‌های مرتبط با آمریکای لاتین است. اینکه می‌بینیم برزیل از حملات پنهان و آشکار دولت فعلی آمریکا به رهبری ترامپ در امان است دقیقاً کلیدواژه همین سناریو به حساب می‌آید؛ چراکه «ژائیر بولسونارو» که هم‌اکنون به عنوان رئیس‌جمهوری برزیل زمام امور را در دست دارد دقیقاً در راستای منافع واشنگتن گام برمی‌دارد و از این منظر کاملاً در امان است. از سوی دیگر باید متوجه بود که نزاع فعلی در آمریکای لاتین به نوعی «جنگ سرد» میان واشنگتن و مسکو است که تبعات و منافع این نزاع مدنظر هر دو طرف خواهد بود. بنابراین آنچه در حیاط خلوت ایالات متحده (چه به صورت سخت و آشکار و چه به صورت نرم و پنهان) اتفاق می‌افتد، پرده‌ای از یک درگیری میان دو سرویس اطلاعاتی قدرتمند دنیاست که رونمای آن را مسائل اقتصادی و سیاسی تشکیل داده است.